به نقل از حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق آمده است:
آیت الله بهلول یک شب درمنزل پدر ما واقع درشهر درود خواب بودند، نیمه های شب از خواب برخاستند تا برای تجدید وضو به آبریزگاه بروند، و آماده نماز شب بشوند. ایشان همین که دیدند من بیدار شده ام پرسیدند: کلاه من کجاست؟ گفتم: آقا نمی دانم! هرچه گشتیم پیدا نشد، ایشان رفتند و برگشتند ولی خیلی ناراحت بودند. چند رکعت نماز خواندند وبعد خطاب به من گفتند: درطول عمرم سعی کرده ام مکروهی را هم انجام ندهم، اما امشب نزدیک بود سر برهنه به آبریزگاه بروم، اما یک چیزی روی سرم انداختم.
- ۱ نظر
- ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۱