الا یا ایها المهدى! مدام الوصل ناولها
که در دوران هجرانت بسى افتاد مشکلها...
صبا از نکهت کویت نسیمى سوى ما آورد،
ز سوز شعله شوقت چه تاب افتاد در دلها....
چو نور مهر تو تابید در دلهاى مشتاقان،
ز خود آهنگ حق کردند و بربستند محملها....
دل بىبهره از مهرت، حقیقت را کجا یابد؟
حق از آیینه رویت، تجلى کرد بر دلها....
به کوى خود نشانى ده که شوق تو محبان را
ز تقوا داد زاد ره، ز طاعت بست محملها....
به حق سجاده تزیین کن، مَهِل محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت، از آن سازند محفلها....
شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل
ز غرقاب فراق خود رهى بنما به ساحلها.....
اگر دانستمى کویت، به سر مىآمدم سویت!
خوشا گر بودمى آگه، ز راه و رسم منزلها....
چو بینى حجت حق را، به پایش جان فشان اى فیض!
متى ما تلق من تهوى، دع الدنیا و اهملها......
فیض کاشانی
منبع : http://azf06.blog.ir/- ۰ نظر
- ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۲۰