شیخ بهلول ذوق و قریحه شعرى داشت و اشعار بسیارى سرود. در اینجا ابیاتى از قصیده بلند «بود و نبود» آن مرحوم نقل مى شود.
بود یک روزى که در دنیا نشان از ما نبود
نامى از نوع بشر بر صفحه دنیا نبود
حق براى خیر ما، ما را به دنیا خلق کرد
ورنه او محتاج خلق آدم و حوا نبود
خیر مخلوق است در راهى که رفتند انبیاء
هیچ گاه ابلیس ملعون خیرخواه ما نبود
هست یک دام هلاکت بهر ما رشک و حسد
گر نبود این رشک کس را با کسى دعوا نبود
کبر زد بر خاک ذلّت افسر شداد را
هالک نمرود جز این خصلت بیجا نبود
حب جاه و حرص مال آتش زند کاخ وجود
گر نبودند این دو چندین جنگها بر پا نبود
بهر مال و جاه و تخت و تاج خود را غرق کرد
ورنه فرعون سیه دل دشمن موسى نبود
بخل قارونى متاعش را به زیر خاک برد
در تمام قوم موسى کس از او اغنى نبود
شد ز فرط جهل ابوجهل لعین خصم رسول
بولهب گر داشت دانش خصم آن مولى نبود