ما پی نبرده ایم تو را آن چنان که هست
کاری نکرده ایم به قدر توان که هست
کــاری بــرای آمــدن تو نکــرده ایم
اما برای نذر قدوم تو جان که هست
گر بی قراری دل ما آشکـــار نیست پ
یدا ز حال و روز پریشانمان که هست
دل گه گـدار از تو جـدا می شود ولـی
این دست ها دخیل بر این آستان که هست
ما در قمــار عشق، به عشق تو آمدیم
پس فارغیم از همه سود و زیان که هست
ای دل برای عقده گشایی به کربلا
ما را نبرده اند اگر ، جمکران که هست
منبع : http://azf06.blog.ir/
- ۱ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۱۲