- نزول سوره هل اتی در شأن حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سبب اطعام مسکین و یتیم و اسیر.
- ۰ نظر
- ۱۷ مهر ۹۴ ، ۰۸:۰۴
- نزول سوره هل اتی در شأن حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سبب اطعام مسکین و یتیم و اسیر.
پیامبر صلى الله علیه و آله : ما جلس قوم فی مجلس من مساجد اللّهِ یَتْلونَ کِتابَ اللّه وَ یَتَدارَسونَهُ بَیْنَهُمْ اِلاّ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکینَةُ وَ غَشِیَتْهُمُ الرَّحْمَةُ وَ حَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ وَ ذَکَرَهُمُ اللهُ فیمَنْ عِنْدَهُ؛ (مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ح3788، ج3 ، ص 363)
پیامبر صلى الله علیه و آله : هیچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در مجلسی از مساجد خدا برقرار نشد، مگر این که آرامش بر آنان نازل شد و رحمت دربرشان گرفت و فرشتگان در اطراف آنان حلقه زدند و خداوند در میان کسانى که در نزدش هستند، از آنان یاد کرد.
یکبار سال 62 یا 63 بچههای سپاه که دم درب ریاست جمهوری بودند گفتند یک پیرزنی از اراک آمده و میگوید من حضرت آقا را میخواهم ببینم. من رفتم گفتم بفرمایید مادر! کاری داری شما؟ گفت که والله هر چی دارم و ندارم برداشتم آوردم بدهم به آقا برای جبهه. من رفتم خدمت حضرت آقا و عرض کردم این طور شده است. گفتند سریع بگویید بیاید داخل. رفتم او را آوردم داخل. یک زیلو، یک سجادة نماز، یک انگشتر یا النگو - در حدّ همین چند قلم بود که - به حضرت آقا داد و گفت من دیگر امیدی به زنده بودن ندارم. همینها را دارم از مال دنیا و آمدم اینها را از طریق شما به جبههها بدهم و به این وسیله دِین خودم را ادا کرده باشم.
حالتی در آقا به وجود آمده بود که اصلاً وصفناپذیر بود. عظمت این زن را میدید که از اراک راه افتاده آمده و هر آنچه دارد و ندارد برای جبههها میدهد. او بعد مورد تفقد حضرت آقا قرار گرفت و تشکر کردند. بعد از اینکه آن پیرزن رفت، آقا یکی از کارمندان دفتر را صدا کردند و گفتند بروید آدرسش را بگیرد و در حدّ ممکن نیازهای اولیهاش را برطرف کنید. آن سجاده را آقا تا زمانی که در ریاست جمهوری بودند به عنوان سجادة خودشان حفظ کردند. البته چندین برابر پول آن را آقا به حساب جبهه واریز کردند، یعنی در واقع آن را خریدند. بعد فرمودند که بقیهاش هم در موزه باید باشد.
خاطره یکی از کارمندان روابط عمومی وقت ریاست جمهوری
در آن هنگامى که حضرت به کربلا رسیده بودند و عمربنسعد در روز چهارم محرم ظاهراً وارد کربلا شد. یک مدتى، چند روزى بین امام حسین و عمر سعد هى گفتگو مىشد. چند بار عمر سعد بلند شد، آمد توى خیمهى امام حسین، نشستند با هم صحبت کردند. در یکى از این صحبتها، خطاب به عمر سعد جملهى حضرت، جملهى طلبگارانه است، به عمر سعد مىگوید، حالا اینجا ببینید شما تصور وضع را بکنید، امام حسین یک کسى است که قیام کرده و حالا آمده توى این بیابان به حسب ظاهر گیر افتاده و محاصره شده، ظاهر قضیه این بود دیگر. حضرت با یک مشت زن و بچه با پنجاه، شصت نفر، چهل، پنجاه نفر آن روز شاید هنوز هفتاد نفر هم نبودند. با چهل، پنجاه نفر مرد، جوان، پیر، همه جورى توى این بیابان ماندند، اطرافشان هم چند هزار مرد مسلحى که پول گرفتند آمدند اینجا آدم بکشند؛ حیوانهاى وحشى، همان عُسلانالفلوات که خود حضرت در مکه فرمودند همانند گرگهاى درندهى گرسنهى صحرائى؛ شمشیرها دستشان، نیزهها دستشان و دهانهاى بازشان را منتظر طعمههاى امیرعبیدالله قرار دادند. یک عده اینجورى امام حسین را محاصره کردهاند. خب، ظاهر قضیه این است که حسینبنعلى اینجا گیر افتاده دیگر، در یک چنین وضعى شما ببینید لحن یک آدم چگونه خواهد بود. حالا هم فرماندهى همان لشکرى که علىالظاهر پیروز هست آمده توى خیمهى امام حسین، صحبتى که بین اینها خواهد گذشت چگونه است؟ قاعدتاً این صحبت این خواهد بود که او ملامت کند، آقا چرا آمدى؟ حضرت هم بگویند دیگر حالا شده یک کارى بکنیم، فلان. مىبینیم درست به عکس است. وقتى مىآید توى خیمهى امام حسین، امام حسین سؤال مىکنند یابنسعد! تو چرا حاضر نیستى که با ما حرکت کنى، قیام کنى؟ او مىگوید که من بچههایم در آن جایند و گیر مىافتند. حضرت مىگویند برو پس نجنگ با ما، از فرمان عبیدالله سر باز بزن. مىگوید نمىتوانم، مىترسم، به من حمله مىکنند، مالم را مىگیرند. یعنى حضرت او را در موضع انفعال قرار مىدهد. به او اعتراض مىکند و او در صدد عذرخواهى از امام حسین برمىآید. یک چنین روحیهى قوى و محکمى.
در بررسی و شناخت و معرفی شخصیتهای برجسته و تأثیرگذار در تاریخ تحولات اجتماعی معمولاً به سه حوزه یا موضوع توجه میشود:
غلامرضا انبارلویی _رتبهبندی معلمان مطابق یا مغایر با قانون؟!
این روزها خبر صدور احکام معلمان در موضوع رتبهبندی و متعاقب آن اجرای مصوبه دولت و پرداخت حقوق و مزایای این قشر زحمتکش جزء کارنامه وزیر آموزش و پرورش که یک بار هم از زیر تیغ استیضاح به قول عوام ـ قصر در رفته است را شاهدیم ـ سخن اینجاستافزایشها مطابق قانون است یا نیست؟ محق بودن معلمان و همه کارکنان دولت در دریافت حقوق و مزایای متناسب با مسئولیتهایشان یک مقوله است. اما پرداخت قانونمندانه وجوه مقولهای دیگر است. این مقال مراتبی را پیرامون قانونمندانه بودن یا نبودن مقوله رتبهبندی معلمان به شرح زیر عنوان میکند. باشد تا عملکرد دولت در اجرای هر چه بیشتر قانون مورد داوری مخاطب قرار گیرد.
به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ حاج صادق آهنگران بخشی از خاطرات خود از اتفاقات حج سال 66 اینگونه روایت می کند:حج سال 1366 مثل هر سال دو راهپیمایی داشتیم، اولی در مدینه، که دعای کمیل می خواندیم و مراسم مفصلی بود، دومی هم در مکه.
من هر سال یا از طریق سپاه به مکه می رفتم، یا از طریق بعثه ی رهبری. آن سال از طرف سپاه به حج مشرف شدم و پدر و مادرم هم همراه با یکی از کاروان های اهواز به این سفر مقدس آمده بودند.
روز راهپیمایی من در بعثه بودم و خبرهای مختلفی که می رسید ، همه دال بر این بود ، که امروز با روزهای دیگر کمی فرق می کند. به طور مثال : « هادی غفاری » آمد و گفت : « اوضاع روبه راه نیست ، همه چیز درهم و برهمه . » ، یا « فواد کریمی » که آن مقطع نماینده مردم اهواز در مجلس بود ، آمد و گفت: « من چون عربی بلدم، رفتم به مامورهای سعودی گفتم : من عراقی هستم و از دست این ایرانی ها که هم چین برنامه هایی رو راه می اندازن ، حسابی عصبانی ام، می خوام با شما همکاری کنم ، اما مامور سعودی به من گفت : « لازم نیست، ما امسال می خوایم خون به پا کنیم. »
همراه با سردار « محتاج » از بعثه زدیم بیرون. سردار محتاج نگاهی به نیروهای سعودی کرد ، که همین طور به تعدادشان اضافه می شد و گفت : « این آرایشی که این ها دارن به خودشون می گیرن ، آرایش درگیریه . » اوضاع آشکارا غیر عادی بود و ماموران سعودی همه جا را در قرق خود داشتند.
آن زمان مسوول بعثه ، « مهدی کروبی » بود ، که ظاهرا علی رغم اخبار و شواهد از وضیعت موجود ، زیر بار تعطیل کردن مراسم نرفت.
قرار بر این شد، که عده ای از بچه ها ی خوش بنیه و قبراق، جلوی صف تظاهرکنندگان بایستند ، تا در صورت تهاجم طرف مقابل، صف شرطه های سعودی را بشکنند. تقریبا همه می دانستیم که درگیری حتمی است، البته حدود 40-30 متر عقب تر از ما ، جانبازان مستقر بودند و یک فضای خالی 40-30 متری بین صف اول و جانبازان وجود داشت .
من که اوضاع را نامساعد دیدم، برای این که مشخص کنم کجا بایستم ، یعنی جلوی راهپیمایی ، وسط راهپیمایی و یا آخر آن ، استخاره کردم . همه استخاره ها بد آمد ، به جز استخاره ای که نیتم ایستادن در ردیف خط شکن بود، در نتیجه رفتم صف اول و همان جا مستقر شدم.
بالاخره راهپیمایی آغاز شد. به چند دقیقه نکشید که سعودی ها درگیری را آغاز کردند . آن ها از پشت سرراهپیمایان و از جلو حمله ور شدند و با انواع و اقسام وسایل، به جان مردم افتادند .
ما که خط شکن بودیم، دست ها را درهم حلقه کرده و به سمت ماموران سعودی حرکت کردیم . در مرحله اول ، طوری به آن ها هجوم بردیم که کمی ترسیدند و با سپر ها ی شان مانع ما شدند . در همین حین ، یکی از آن ها با باتوم الکتریکی به سرم کوبید ، حس کردم سرم گیج می خورد ، خون از سرم بیرون زد ولی توجهی نکردم و به درگیری ادامه دادم .
هنوز صدای « مرتضایی فر » ، وزیر شعار می آمد که می گفت : « این موج عظیم ملت اسلامی به طرف کعبه می رود ، همه یک صدا : الموت لا مریکا »
درگیری و زد و خورد مهاجمان سعودی بیشتر و بیشتر و اوضاع وخیم تر می شد ، آن ها با تمام امکانات ، مثل باتوم و سنگ و سطل های آب جوش و حتی تیراندازی و شلیک گلوله ، حجاج را مورد ضرب و شتم قرار می دادند . کف زمین پر شده بود از دمپایی و کفش و چادر و سنگ و لباس حجاج و بطری و... ما سنگ ها را از زمین بر داشته و به سمت نیرو های سعودی پرتاپ می کردیم ، اما آن ها کاملا مجهز بودند و صدمه ی خاصی نمی دیدند . جنگ و گریز عجیبی به پا شده بود ، ما زیر پل « حجون » بودیم . یک لحظه به بالای پل نگاه کردم ، دیدم یکی از ایرانی ها با یک مامور سعودی کلنجار می رود و در همین حین ، او را از بالای پل به پایین پرت کرد . قیامتی به پا شده بود ، عده ی زیادی از مردم ، خصوصا افراد مسن ، به دلیل ازدحام جمعیت و هجوم سعودی ها ، زیر دست و پا مانده بودند .
تصمیم گرفتم خودم را از مهلکه نجات دهم . چون زیاد مکه رفته بودم ، تقریبا به راه های فرعی آن اشراف داشتم . چشمم به کوچه ی باریکی افتاد ، که اگر خودم را به آن جا می رساندم و از کوچه عبور می کردم ، به منطقه ای بنام « شیشه » می رسیدم و تقریبا از معرکه دور می شدم . برای رسیدن به کوچه باید عرض خیابان را می پیمودم ، خیابانی که پر بود از آدم و نمی شد قدم از قدم برداشت .
همین طور پشت سر هم آیت الکرسی می خواندم . ناگهان وانتی در مقابلم سبز شد ، فوری پریدم پشت وانت . از بالای وانت عمق فاجعه بیشتر دیده می شد ، صحنه های بسیار دل خراشی را دیدم . دست هایی که از زیر دست و پای بقیه بلند شده بودند و طلب کمک می کردند و بعد از مدتی می افتادند ، پیرمرد هایی که می خواستند خود را به بالای وانت برسانند و در همین حین ، به زمین خورده و زیر دست و پا محو می شدند ، صحنه های جان سوزی بود . در نهایت ، برای رسیدن به کوچه ، مجبور شدم به موج جمعیت بزنم و بالاخره به طور معجزه آسایی توانستم به کوچه برسم . داخل کوچه هم درگیری بود . همراه عده ای که به طرف ماموران سنگ پرتاب می کردند شدم ، با حمله ی ماموران به انتهای کوچه فرار می کردیم ، باز که کوچه خلوت می شد ، با سنگ به آن ها حمله می کردیم . جنگ و گریز بین دو طرف ادامه داشت ، که ناگهان چشمم به یک خانم هجده – نوزده ساله افتاد ، که پوشیه هم زده بود . آن خانم در آن کوچه ، که حتی یک زن هم پیدا نمی شد ، خطاب به من با اشاره به معرکه گفت : « برای این ها روضه بخوانی و گریه کنی ها ؟ » گفتم : « خانم شما این جا چکار می کنی ؟ » خیلی خون سرد و آرام ، انگار که اصلا اتفاقی نیفتاده ، دوباره گفت : « برای این ها روضه و نوحه بخوان . » از او خواهش کردم آن جا را ترک کند ، که او ادامه داد : « خدا لعنت شان کند ، لعنت خدا و رسولش بر این ها . » من می رفتم و سنگی پرتاب می کردم و برمی گشتم ، اما او هنوز آن جا ایستاده بود . به هر حال ، خودم را به انتهای کوچه رساندم . آن جا تازه یادم افتاد پدر و مادرم هم بین جمعیت هستند . حسابی دل شوره گرفتم ، از سرم هنوز خون می آمد . به طرف محل اسکان کاروان آن ها رفتم . پدرم را دیدم که حسابی پریشان است و مثل مرغ پرکنده می ماند ، از این طرف به آن طرف قدم می زد ، رنگ به رخسارش نمانده بود . با او سلامی کردم و احوالش را جویا شدم ، گفت : « من طوریم نیست ، مادرت ، مادرت هنوز نیومده ، دعا کن اون طوریش نشه . » از طرفی نگران مادرم بودم ، از طرف دیگر هم ترس این را داشتم که پدرم از ناراحتی سکته کند . آخر شب بود که سر و کله ی مادرم هم پیدا شد و چند نفر آمدند و او را تحویل کاروانش دادند .
آن روز ، تنها کسانی که از ایرانی ها حمایت می کردند ، فلسطینی ها و لبنانی ها بودند . محل اسکان آن ها در خیابان اصلی محل برگزاری راهپیمایی بود و آن ها با دیدن معرکه ، در هتل خود را باز کرده و ایرانی ها را گروه گروه به داخل هدایت می کردند و آن ها را از چنگال ماموران سعودی مصون نگه می داشتند . مادر من هم یکی از همین نفراتی بود که به محل اسکان فلسطینی ها راه یافته و بدین طریق توانسته بود خود را از مهلکه نجات دهد .
آن شب فضای حزن و غمی بر همه ی کاروان ها مستولی شده بود . پس از آن سعودی ها تا توانستند حجاج ایرانی را اذیت کردند ، حتی جنازه های شهدا را ، که حدود سیصد نفر بودند ، تحویل نمی دادند .
به هر نحوی بود ، بقیه ی اعمال مان را انجام دادیم . در صحرای عرفات ، یکی از دوستان شعری علیه آل سعود و وهابیت سرود که آن را فی المجلس خواندم . در طول مراسم مردم پی در پی فهد و آل سعود را لعن و نفرین می کردند .
بعد از این که به ایران آمدیم ، تا مدت ها در برنامه های مختلف از جنایت آل سعود و شهدای فاجعه مکه یاد می کردم و نوحه های متعددی هم در این زمینه خواندم ، از جمله نوحه :
مکه شد کربلا واویلا ، مکه شد کربلا واویلا
زجور اشقیا واویلا ، زجور اشقیا واویلا
دومین شمارهی هفتهنامهی خط حزبالله با یادداشت تحلیلی دربارهی منازعهی تاریخی نظام اسلامی با نظام سلطه منتشر شد.
این دختر دانشجوی رشته پزشکی که برای شرکت در کلاس درس فیزیولوژی حاضر شده بود با خواست گستاخانه استاد مبنی بر برداشتن چادر از سرش مواجه میشود که پس از امتناع، ازکلاس اخراج می شود.استاد دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه به بهانه اجباری بودن روپوش آزمایشگاه اصرار بر برداشتن چادر می کند و دختر دانشجو در حالی که روپوش آزمایشگاه را نیز پوشیده است با کنایه های استاد مذکور و در نهایت اخراج خود از کلاس مواجه می شود.
این اقدام ضد اخلاقی و ضد دینی استاد دانشگاه کرمانشاه که بیشتر به سلب آزادی اعتقادات دینی در کالج های فرانسه شبیه است در حالی است که بسیاری از دانشجویان محجبه رشته های پزشکی با پوشش کامل چادر در کلاسهایی که عموما مختلط هم هستند حاضرمی شوند.
این اهانت و گستاخی روشن استاد مذکور باید توسط روسای دانشگاه و مراجع ذیربط پیگیری شده تا از تکرار آن جلوگیری شود
شهید نادر مهدوی از شاخص ترین شهدای ضد امریکایی است که با ناوگروه ذوالفقار کابوسی برای آمریکا در خلیج فارس بود
- مباهله پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم با نصارای نجران 10 هجری قمری.
- خاتم بخشی حضرت علی علیه السلام به مستمند در رکوع و نزول آیه ولایت.
- درگذشت حاج شیخ مرتضی آشتیانی 1365 قمری.
پای منبرحجت الاسلام دکتر احمدی: حدیثی از امام صادق علیه السلام در رابطه با قیامت
امام صادق علیه السلام حدیثی دارند که ایشان نقل می کنند از امام باقر و امام باقر هم از امام سجاد و امام سجاد از امام حسین. امام حسین از امام علی ابن ابی طالب و حضرت امیر از پیغمبر و پیغمبر از قول خداوند. به چنین حدیثی می گویند سلسلةالذهب. هیچ نا اهلی این میان نیست. قال الله تبارک و تعالی: وقتی منادی ندا می دهد قد قامت القیامه که از آدم ابوالبشر تا آخرین انسان یکجا سر از خاک برمی دارند آن هم برهنه و عریان به مانند خروج از رحم مادر از قبر خارج می شوند و همه دارند به دست خداوند نگاه می کنند و با خود می گویند کجا در بروم خدایا؟ بین دو دست خدا صف به صف ایستادیم همه می خواهند ببینند خدا می خواهد چکار کند؟ خدا چه می کند؟ یک ظرف بلورین را به جبرئیل می دهد و در این ظرف بلورین فقط یک قطره اشکی است که برای امام حسین ریخته شده است. می چکد داخل ظرف بلورین. خداوند می فرمایند من فروشنده ام. جبرئیل ببر مبایعه کن. یک قطره اشک را خداوند می خواهد قیمت بگذارد. فروشنده معلوم. خریدار معلوم و جنس مورد معامله هم معلوم. جبرئیل عرض می کند: خدایا عوام که نمی توانند این را بخرند به سراغ انبیا میروم. به سراغ آدم ابوالبشر می رود. حضرت آدم می گوید همۀ بار رسالتم را می دهم این را بخرم. خداوند میفرماید تو قدرت خرید این را نداری. وصی آدم هابیل می فرماید خدایا شهادتم و بار رسالتم و تمام اعمالم را می دهم. خداوند می فرمایند نه هابیل توهم توان خرید نداری. وصی هابیل شیث. از شیث هم همینطور به بعدی و بعدی تا به ابراهیم خلیل الله میرسد. ابراهیم که در هفت جای قرآن خداوند به وی نمرۀ بیست می دهد، وقتی میگوید همۀ اعمالم را می دهم خدا می فرماید نمی فروشم. به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله می رسد و می فرمایند حبیبم میخری؟ این یک قطره از اشک عزاداران پسرت حسین است. می فرمایند خدایا همۀ رسالت من در بند ولایت علی بن ابی طالب است. یعنی مودبانه می گویند خریدار واقعی علی بن ابی طالب علیهالسلام است. خدا به امیرالمومنین می فرمایند علی جان می خری؟ مولا می فرمایند همۀ ولایت من در بند ولایت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهراست، تا نام فاطمه سلاماللهعلیها برده می شود خداوند می فرمایند انبیا و اولیا و ملائک کنار بروند همۀ خوبان کنار روند من و حبیبه ام می خواهیم تنها باشیم. فاطمه جان این یک قطره از اشک عزاداران پسرت حسین است می خری؟ حضرت می فرمایند خریدارم، ثواب آن یک ضربت سیلی که در کوچه به من زدند می دهم.
♦️گزیده ای از سخنان حجت الاسلام دکتر احمدی در هیات متوسلین به حضرت رقیه سلام الله علیها به مناسبت بزرگداشت عید غدیر خم - مهر94♦️
درعربستان پیش از اسلام، زن هیچ جایگاهی نداشت. زن به عنوان کنیزی که در خدمت مرد قرار می گرفت تا کارهای خانه اش را انجام دهد، ایفای وظیفه می نمود.او در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره حق دخالت و اظهارنظر نداشت. در چنین شرایطی بود که اسلام ظهور نمود، دیگر به جنس انسان اهمیتی نمی داد بلکه انسانیت وی حائز اهمیت بود. زنان صاحب حق و حقوقی شدند و دیگر کمتر مورد ظلم قرار می گرفتند.
در چنین شرایطی که دختران زنده به گور می شدند و برای زنان در جامعه هیچ شخصیتی قائل نبودند. حضرت زهرا علیهاالسلام پا به عرصه هستی نهاد و همگان از کارهای پیامبر صلوات الله علیه و آله نسبت به ایشان تعجب می نمودند. پیامبراکرم با آن مقام مادی و معنوی، خم شده و دستان دختر خود را می بوسید و به او احترام ویژه می گذاشت. البته خیلی ها به اشتباه تصور می کنند که ارزش حضرت به خاطر این بوده است که ایشان دختر نبوت، همسر ولایت و مادر امامت بوده اند. حال آنکه باید در نظر داشت که ایشان شایستگی و ارزش آن را داشته که در این مسندها جای گرفته است.
با بررسی تاریخ روز مباهله پی می بریم که خود حضرت زهرا سلام الله علیها آن قابلیت را داشته و از مقام والای معنوی برخوردار بودند که به همراه پیامبر صلوات الله علیه و آله به مباهله می روند. چرا که در درگاه الهی قرب داشته و دعا یا نفرین ایشان به استجابت می رسید.
مباهله با مسیحیان نجران کار ساده ای نبود که با هر زن و مرد عادی بتوان آن را به اجرا درآورد بلکه افراد شرکت کننده در مباهله باید به درجه ای از حق و یقین رسیده باشند که خدای متعادل درخواست آنان را پاسخ گوید.
این که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام در مراسم مباهله شرکت داشته، حاکی از عظمت شخصیت ایشان می باشد
روز بیست و چهارم ذی الحجه بنابر اَشْهر روزى است که مُباهَلَه کرد رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصاراى نجران و پیش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤ منین و فاطمه و حَسَن و حسین عَلیهمُ السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا هر پیغمبرى را اهل بیتى بوده است که مخصوص ترین خلق بوده اند به او خداوندا اینها اهل بیت منند پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنى پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شاءن ایشان آورد پس حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بیرون برد از براى مباهله چون نگاه نصارى بر ایشان افتاد و حقّیت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جُراءَت مُباهله ننمودند واستدعاى مصالحه و قبول جزیه نمودند و در این روز نیز حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در حال رکوع انگشترى خود را به سائل داد و آیه اِنَّما وَلِیکمُ اللّهُ در شانش نازل شد و بالجمله این روز روز شریفى است و در آن چند عمل وارد است :
اظهارات بی پرده عضو تیم مذاکراتی امریکا درباره مبحث جنجالی تعلیق یا لغو تحریم ها
دکتر علی یحیی زاده – رجانیوز: بعد از انتشار بیانیه لوزان انتقادات وسیعی از تیم مذاکره کننده به دلیل پذیرش تعلیق تحریمها به جای لغو مطرح شد. مقام معظم رهبری بارها تاکید کرده بودند که لغو تحریمها خط قرمز است[۱]. در آن زمان جناب روحانی، ظریف و عراقچی با اعتماد به نفس مثال زدنی آشکارا از لغو تحریمها دم زدند و منتقدین را به سوء برداشت از متن بیانیه متهم کردند.
بعد از انتشار متن برجام دوباره همین انتقاد و پاسخ مطرح شد. طبق مفاد ماده ۱۶ و ۱۷ ضمیمه ۵ برجام تحریمهای آمریکا و اروپا حداقل تا ۸ سال آینده تعلیق میشود. اما تیم مذاکره کننده همچنان با استناد به برداشت غلط از عبارات مندرج در متن از پاسخگویی طفره میرفت. تا اینکه در جلسات کمیسیون برجام دکتر عراقچی صراحتا موضوع تعلیق تحریمها را پذیرفت و در گزارش کمیسیون برجام نیز این موضوع به عنوان یک نقطه ضعف جدی مورد تاکید واقع شد.
ماده ۱۷ ضمیمه ۵ برجام