- ۱ نظر
- ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۱۰
یک وقتی مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى در منبر گفت: من به مسجد مى آمدم، در بین راه الاغی را دیدم که در زیر بار خسته و ناتوان شده بود دلم به حال او سوخت...
همچنان بر حال او مى نگریستم به در خانه اى رسید، بار از وى برگرفتند مرا دید که باز بر او نگاه مى کنم...
"با زبان حال" گفت: اى شیخ برو فکرى به حال خود کن من به هر رنج و مشقتى بود بار خود را به منزل رسانیدم ولى تو چه خاکى بر سر خود خواهى ریخت؟
آنگاه گفت: بلى الاغ اگر به نهر آبى برسد که نتواند از آن بگذرد قدم از قدم بر نمى دارد و بر ضرر خود هرگز اقدام نمى کند،
اما تو اى انسان چنین بى پروا به سوى گودال جهنم مى روى...
📚 کفایة الواعظین ج ۵ ص ۴۷
دیدن مانند غذا خوردن است، هر چیزی را ببینی گویی آن را میل میکنی. خدا فرموده است انسان باید به طعام خود نگاه کند. یعنی ببیند چه چیزی وارد روحش میشود. دیدن، عبور صحنهها از مقابل چشم ما نیست. هر چیزی را میبینیم با همۀ آلودگیها و پاکیها وارد روح ما میشود و به سادگی بیرون نمیرود.
استاد پناهیان
یک قسم از مریضی به سبب گناهان است و باعث پاک شدن گناهان میشود. خدا وقتی میخواهد گناهان تو را ببخشد؛ تو را مریض میکند، تا بگویی: «یا الله! من توبه کردم، نفهمیدم»، تا او تو را ببخشد. اما یک قسم دیگر مریضی و گرفتاریها به واسطه این است که خدا میخواهد اجر و مقام به من بدهد. اگر صبر و تحمل نمودم، مقام و درجه ام بالا میرود. نبی مکرم اسلام صلى الله علیه و آله فرمودند:
إنَّ الرّجُل لَیکونُ لَه الدَّرَجةُ عندَ اللّه ِ لایَبلُغُها بعملِهِ ، حتّى یُبْتَلى ببلاءٍ فی جِسمِهِ فیَبلُغَها بذلکَ؛ (الدعوات : ١٧٢.)
براى آدمى نزد خداوند، درجه اى است که او با عمل خود، بدان نمى رسد، مگر آن که بدنش به بلایى گرفتار شود و بدین وسیله، به آن درجه دست یابد.
👈 آیتالله میرباقری:
🔹 رنج های انسان به اندازه توقعات و تعلقاتش است؛ شما اگر ازدواج میکنید در این ازدواج، به هر اندازهای که توقعتان بالا باشد رنجتان افزایش پیدا میکند.
🔹 یک استاد عزیزی میفرمود: «من وقتی خانه میروم، متوقع نیستم که همسر من در عالم طبیعت باشد... وقتی میروم و در میزنم و او پاسخ میدهد، میگویم: الحمدلله که زنده و سالم است. وقتی میبینم روی باز دارد، میگویم: الحمدلله که در خانه، مشکلی پیش نیامده است. سفره که میاندازد، میگویم: الحمدلله فرصت کرده و غذا هم پخته است. میبینم غذای لذیذی پخته، باز میگویم: الحمدلله...». همهاش میشود الحمدلله.
🔹 اما اگر کسی خیال کرد که باید با یک سفره آراسته مواجه شود و ...، اگر یک مشکل در خانه پیش آمده باشد، رنج میبَرَد؛ در حالی که اگر توقع، پایین بود دائماً لذت میبُرد.
🔹 بنابراین، توقعات ماست که رنجهای ما را شکل میدهد. وقتی آدم در این دنیا توقعات زیادی داشت که امکان وصولش در این دنیا نیست، رنج میبرد. این آدمها دارای حرص و توقعات فراوان از دنیا هستند و خیال میکنند دنیا دارالخلود است، که نیست!
🔹 انسان وقتی به امری - که آن امر فانی است - تعلق پیدا میکند، پیداست که همراه با بودنش [هم] رنج می برد؛ انسانی که دلخوش به بهار است، در بهار نگران پاییز است؛ لازم نیست پاییز بیاید؛ چون وقتی پاییز آمد، دائم محزون است... [اما] «إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»."
برا عروسیمون هر کدوم از اقوام هدیه ای آورد. اما توی هدیه ها یه بسته ی زیبا چشم رو خیره می کرد. وقتی بازش کردند یک دوره نوار کاست از درسِ اخلاقِ آیت الله مشکینی بود ، هدیه ای از طرف داماد به عروس خانوم... امان الله این جملهی شهید مظلوم آیت الله بهشتی رو با خط زیبا نوشته و زیر میز کارش گذاشته بود: ما در راه اعتقاداتی که داریم، اهل سازش و تسلیم نیستیم...
📌خاطره ای از زندگی شهید امانالله غلامحسینپور
📚منبع: نرم افزار قطب سوم ، به روایت همسر شهید
شهید فهمیده فقط 13 سال عمر کرد اما جاودانه شد و بعضی ازما با صد سال عمر هم ....
تقاضای عاجزانه دارم از جایتان تکان نخورید. ما دستمان از همه جا کوتاه است تنها امیدمان به رحم شماست
🔹رفته بودم به دیدنش تا شعر زیبایی که درباره امیر مؤمنان علی علیه السلام سروده بود از او بگیرم. شاعر مشهور مسیحی "غسان مطر"؛ از همه چیز صحبت کرد و حرف کشیده شد به روزهای جنگ...
🔹از روزی گفت که جولیا پطرس خواننده معروف لبنانی به او زنگ زده که ترانه ای بگو براى مقاومت، باید یک کاری بکنیم برای بچه های حزب الله! و او پیشنهاد کرده که همین نامه سیدحسن نصرالله را کار کنیم!
میگفت: شب تا صبح این نامه عجیب و اثرگذار را بارها خواندم و تا صبح برای اجرای موسیقی تنظیم کردم و صبح زنگ زدم و گفتم آماده است! و برایش خواندم: "أحبائی!"
🔹تعریف کرد که با پخش آن ترانه چه موجی ایجاد شد توی همان روزهای موشکباران و جنگ و چه اثری گذاشت روی فضای عمومی و گفت که به خاطر همین کار من را بردند پیش سید... رفتم و دست و رویش را بوسیدم.
🔹بعدا جولیا پطرس هم با شوهرش رفتند به دیدن سید و خیلی از آنها تشکر کرد.
(قبلا در همان ایام جنگ در وبلاگم zaeri.persianblog.ir متن ترانه را با ترجمه اش نوشته بودم و فکر می کنم به این دیدار هم اشاره کرده باشم که آقای نصرالله در دیدار با این خواننده زن مسیحی و همسرش ضمن تقدیم هدیه ای برای تشکر و قدردانی می گوید: گرچه من به جهات شرعی نمی توانم ترانه شما را گوش کنم اما از بازتاب گسترده آن مطلع شده ام و اثر عمیق و جدی آن را در فضای عمومی می دانم)
🔹من توی فکرم که خداوکیلی کدامیک از خوانندگان ما نه براى موضوعی مثل مقاومت در برابر خطر داعش در عراق و سوریه، بلکه حتى براى موضوعاتی بسیار عمومی تر مثل مقابله با تهدید و توطئه آمریکا و اسراییل حاضرند کاری بخوانند و منتشر کنند؟
محمدرضا زائری-18 مهر 1389
﷽
یکى از حقوق شهروندى هر مسلمان، حق «گناه نکردن» است. البته تصور نشود که مقصود آن است که گناه حق افراد است مى توانند مرتکب گناه شوند و مى توانند گناه نکردن را انتخاب کنند. بى تردید براى کسى که با اختیار و آزادى دین را پذیرفته است، عمل به قوانین دین تکلیف اوست و نه حق!
مقصود از حق «گناه نکردن» آن است که جامعه و دولت باید این حق را براى او به رسمیت بشناسد و مورد احترام قرار دهد. شاید بتوان ادعا کرد که یکى از اهداف یا ثمرات حکومت دینى آن است که این حق را به خوبى تأمین کند. البته آنچه که به رفتار شخصى انسان بر مى گردد، ناظر و حاکم بر او خداست و لزومى ندارد که دولت همه جا او را مراقبت کند. اما همین فرد وقتى در جامعه اسلامى. و در ظلّ یک دولت دینى زندگى مى کند، باید این امنیت معنوى براى او فراهم گردد تا بتواند بدون گناه زندگى کند. به عبارت دیگر ساختار جامعه از این منظر قابل اعتماد و تأمین کننده این مهم باشد. اگر دولت اسلامى به گونه اى عمل کند که نظام مالى کشور آغشته به #ربا باشد و فرد مسلمان در این جامعه ناگزیز رفتارش ربوى باشد، بى تردید این حق شهروندى او نقض شده است. حتى اگر مضطر به این کار شود، عامل فراهم کردن این اضطرار طبعاً دولتى است که این حق مسلم او را نادیده انگاشته است، هر چند فعلِ در حال اضطرار گناه نباشد.
یا اگر دولت اسلامى، مراقبت لازم را در مواد غذایى که تولید و به جامعه عرضه مى شود به عمل نیاورد، مثلاً گوشت ارائه شده به بازار با ذبح اسلامى نباشد یا مواد غذایى آمیخته با آنچه نجس و حرام است، باشد و به طور کلى استانداردهاى شرعى را رعایت نکند، حق تغذیه حلال را از او سلب کرده است.
یا اگر در سفرهاى مختلف زمینى یا هوایى، شرایط اقامه نماز را فراهم نکند، حق شهروندى را نادیده انگاشته است. نیز چنانچه مقامات مافوق ادارى او را به انجام دستوراتى وادارند که خلاف موازین شرعى است ، مثل کشتن بى گناه، یا شکنجه کردن افراد، هر چند این دستورات غیر قابل اطاعت است، اما وجود این شرایط موجب نقض این حق شهروندى است.
با توجه به تأثیر مخرب ربا، به مثابه گناه کبیره و جرم بودن آن در نظام کیفرى جمهورى اسلامى وظیفه دولت است که با اتخاذ سازوکار مناسب، این پدیده را از نظام اجرایى به طور کلى محو نماید. در غیر این صورت حق شهروندى «گناه نکردن» را سلب کرده است.
📅 ۱۵ دی ۹۵
✳️ کانال تلگرامی دکتر غلامحسین الهام
یکی از بزرگان که در قید حیات و از علمای مهم قم هستند، نقل میکردند که: یکی از مردان خدا به منزل ما آمد. دیدیم از اولیای الهی است و طی الارض و طی الهواء دارد. ظهر او را نگه داشتیم. مشغول صحبت بودیم و ما را موعظه و نصیحت میکرد که یک نفر در زد. در را باز کردم و دیدم یکی از رفقا است. گفتم: «فلانی! خوشا به سعادت تو. بیا یکی از اولیای الهی و از همراهان امام زمان علیه السلام اینجاست. بیا او را ببین». تا آن شخص وارد شد، آن مرد الهی بلند شد و در حالی که دماغش را گرفته بود، به رفیق ما گفت: «بیرون، بیرون، جُنُب، جُنُب، رفیق ما رنگ از صورتش پرید و برگشت و از خانه بیرون رفت. من هم نشستم و خجالت کشیدم؛ ولی به آن ولی خدا حرفی نزدم. یک مقداری نشستیم، تا اینکه گفت: «خوب، اجازه دهید مرخص بشویم». گفتم: «دفعه بعد، چه وقت تشریف میآورید؟» گفت: «من خودم اینجا نیامدم که بگویم بعد چه وقت میآیم؟ به من اجازه دادند که اینجا آمدم. دفعه بعد را هم خدا میداند. شاید هم تا آخر نیامدم». آن مرد الهی رفت و چیزی طول نکشید که رفیق ما آمد؛ در حالی که غسل کرده بود و عرق از سر و صورت او میچکید. به او گفتم: «مؤمن! چه شد؟ قضیه چه بود؟» گفت: «صبح که بیدار شدم، دیدم غسل بر من واجب شده است؛ ولی برای کاری عجله داشتم. گفتم: حالا میروم سراغ کارم و بعد از آن، میروم غسل میکنم. وضو گرفتم و رفتم؛ اما بعد فراموش کردم که غسل برایم واجب شده است و نماز ظهر و عصرم را هم بدون غسل خواندم. ناهارم را هم خوردم و آمدم به شما سری بزنم، تا اینکه آن آقا این حرف را زد و یادم آمد که غسل برایم واجب شده بود. دویدم و رفتم غسلم را کردم. نمازم را هم هنوز نخواندم».
آن ولی خدا گفته بود: «بوی تعفنش، محله را گرفته است». بله برادر من! هر عملی یک اثری دارد؛ مثلاً وقتی وضو گرفتی، یک نورانیتی با تو هست که خودت نمی بینی، من هم نمی بینم. اما آنها که چشمشان باز است، میبینند. وضو نداشته باشی، یک گرد و غباری اطراف تو دور میزند. من نمی بینم؛ ولی آنها که میبینند، میفهمند و میگویند، اما اگر جنابت باشد، این گرد و غبار تبدیل به ظلمت میشود و همان بوی تعفنی را دارد که ماشینهای تخلیه چاه فاضلاب دارند. همة احکام الهی اینطور هستند یعنی دارای آثار واقعی و وضعی است.
کانال رسمی آیت الله ناصری
علی رجبی
امروز، در رسانه ها خبر و تصویر زندگی بعضی از مردم در قبر را منتشر کردند.
خبر کوتاه بود و دردناک. اصغر فرهادی نامه نوشت به حسن روحانی، پرویز پرستویی در اینستاگرام مطلبی منتشر کرد و دیگرانِ بسیاری که هر کدام چیزی نوشتند و گفتند.
ولی همه اینها، یک واکنش است و بس.
یاد عباس اخوت کردم امروز، عباس هر روز میدانست کدام یک از بچه ها به دانشگاه نمی آیند، غذایشان را می گرفت و پخش میکرد میان باغبان ها.
عباس اخوت، اهل کنش بود، نه واکنش. توی جامعه مان چند عباس داریم؟ توی چند دانشگاه عباس اخوت هست؟ چند نفرما قول میدهیم بعد از یک هفته قبرخواب ها را فراموش نکرده باشیم. حکومت به کنار، بهتر است خودمان به فکر هم نوعانمان باشیم. فرق ما و قبر خواب، به سادگی در مکان است! چشم و گوش و ابرو را همه مان داریم...
همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره،
همون جایی که چه ساعت ۳صبح بیای چه ساعت ۳عصر از آمدنت خوشحال میشوند درش ۲۴ساعت شبانه روز برای تو باز است
همون جایی که وقتی میگویند دلتنگ اند، واقعا دلتنگ اند
همون جایی که سر یخچالش میروی و هرچی میخواهی میخوری.
همون جایی که حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند.
همون جایی که همه دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا آخر بخوری.
همون جایی که گل و گیاه هایش به طرز عجیبی رشد میکنند.
آن جا قندهایش شیرین تر است
نمک هایش شور تر است
پرتقال هایش مزه ی پرتغال میدهند
غذاهایش خوشمزه تر است
آنجا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند
حتی عدس پلو با آن قیافه ی مسخره اش مزه ی بهشت میدهد
آنجا بالشت ها نرم ترند..
پتوها گرم ترند
آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد
آنجا پر از امنیت و آرامش است
آنجا بابا و مامان دارد
خدایا خودت حفظشون کن،آمین
در کلام علامه_طباطبایی قدس سره
روزی یکی از شاگردان علامه طباطبایی (ره) خدمت ایشان آمد و عرض کرد : جناب استاد لطفا خیلی مختصر بفرمایید چرا ما امام زمان را نمی بینیم؟
فرمودند : لطفا برگردید و پشت به من بنشینید . شاگرد این کار را انجام داد .
علامه فرمودند آیا الان می توانید مرا ببینید؟
شاگرد عرض کرد خیر ، نمی توانم ببینم ، علامه فرمودند چرا نمی توانی من را ببینی؟ شاگرد عرض کرد چون پشت من به شماست ، علامه فرمود حالا متوجه شدید چرا نمی توانید امام زمان را بینید ، چون شما پشتتان به امام زمان است با تمام گناهان انتظار دیدار او را داریم
بلکه این است که خودش نمی تواند حرف کسی را باور کند.
و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد
حاج_حسن_شایانفر در بازار کار می کرد اما پس از انقلاب بر اساس تکلیف ، پای در عرصه روشنگری فرهنگی و دشمن شناسی گذاشت. بازار را دیده بود و حساب و کتاب _ به غایت _ سرش می شد اما هرگز بر سر سفره انقلاب کاسبی نکرد. اهل حساب و کتاب بود و به همین دلیل حیات_طیبه را برگزید ؛ همان که امیر مومنان در توصیفش فرمود "هی القناعه". قرآن می فرماید صالحان را به زندگی پاکیزه زنده می داریم ؛ "من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیات طیبه". یعنی به مرتبه انتخاب "قناعت و رضایت به حلال اندک دنیا " می رسانیم. ... و حاج حسن شایانفر قانع بود به اختیار ، هر چند که فرصت های فراوان داشت برای تدارک زندگی اشرافی.
او فرهنگ شناس و سخنور و مجاهد فرهنگی بود اما نه از جنس روشنفکران برج عاج نشین و بی خبر از رنج های مردم. جریان های فرهنگی و سیاسی را عمیقا می شناخت اما همین ، او را از جامعه و مردم غافل نمی کرد. هر قدر در مقابل پایمال کنندگان حقوق الهی و مردم ، سرسخت و نفوذناپذیر می نمود، در قبال مردم و رنج ها و غصه های آنها بسیار رقیق بود. با مفسدان اقتصادی وغارتگران بیت المال همان قدر سر ستیز داشت که با مفسدان فرهنگی و سیاسی. دافعه ها و جاذبه هایی داشت سخت نیرومند. و همین برای او دوستانی ارادتمند و دشمنانی کینه توز فراهم کرد. حتی با دوستان نیز مجامله نمی کرد و آنجا که باید، صریح و صادقانه زبان به انتقاد و اعتراض می گشود.
او سردار گمنام میدان مجاهدت فرهنگی بود که هرچند به اختیار، گمنام ماند اما به برکت خدمت خالصانه ، بسیاری در میان نسل دوم و سوم انقلاب ، تربیت یافته و شیفته او هستند. کیهان را مرکز دنیا می دانست اما نه از جنس تعصب . چنان بلد همت بود که دوستانش به شوخی می گفتند جهان وطنی رفتار می کند. تا توانست کادر_سازی کرد و همرزمان فرهنگی را به هم ارتباط داد. کار مهم او "تبیین و روشنگری " بود همان که رهبر معظم انقلاب ، ضرورت روزگار فتنه و جهاد_کبیر در مقابل جببه استکبار دانستند.
6 سال رنج بیماری سخت و طاقت فرسا را به جان خرید اما در تمام این دوره سخت ، دست از مسئولیت نکشید. منتظر لبیک به دعوت حضرت حق _ عظم شانه _ در آستانه اربعین بود و به خانواده سپرد تشییع و تدفین او را به فردای اربعین موکول کنند تا لطمه ای به عزاداری مردم در اربعین شهادت سالار شهیدان علیه السلامنخورد. در واپسین لحظات عمر گفته بود مگر نمی بینید حضرت اباالفضل علیه السلامآمده؟! ... عاش سعیدا و مات حمیدا. ان شاء الله مهمان همان شهدای والا مقامی باشد که یکایک پژوهش ها و کتاب های منتشره خود را تقدیم شان کرد.
@lmanimohamad
مردم شریف ایران
با توجه به تراکم جمعیت زائراناربعین حسینى در مرزمهران خصوصا مسیر برگشت نیاز به بسیجخدمت رسانى به زائرین اباعبدالله الحسین علیه اسلام است.
پس از حماسه آفرینى مردم خدوم عراق به زائرین اربعین ، نوبت شما مردم حماسه ساز ایران است تا این حماسه با نقش آفرینى شما تکمیل شود.
👇🏼👇🏼👇🏼
موارد ذیل توسط خادمان حسینى مستقر در مرز مهران از مردم و مسئولین جهت سهولت بازگشت زائران درخواست شده است :
🔷راه اندازى مواکب پذیرایى و خدمت در مسیرها
🔷خودروی رایگان به سمت تمام استانها
🔷مجهز شدن مساجد مهران برای خدمت
🔷حضور نیروی انسانی جوان وکارآمد وجهادی و در یک کلام بسیجى براى خدمت رسانى
🔷کانکس های سرویس بهداشتی
🔷بیمارستان یا درمانگاه های سیار
... و موارد متعدد دیگر انواع خدمت و پذیرایى انبوه
Forwarded from انی احامی أبدا عن دینی
هر جمعه بابام به کلوپ محلمون می رفت و نوار بوکس محمد علی کلی و جورج فورمن رو کرایه می کرد، مسابقه قهرمانی جهان بود، ما با هم اون بازی رو هزار بار دیدیم، حرف نداشت.
اولش فورمن تا جایی که می خورد علی رو زد، هوک چپ، هوک راست، شکم، زیر چونه، اما علی چسبیده بود به رینگ و می گفت" نا امیدم کردی پسر!"
فورمن چپ می زد، علی می خندید، فورمن راست می زد، علی می رقصید، رقص پاش بی نظیر بود، این کارش باعث می شد فورمن عصبی تر شه، تا اینکه آخر سر علی با یه هوک راست جانانه فورمن رو ناک اوت کرد.
همیشه وقتی بازی تموم میشد بابام بهم می گفت: ضربه وحشتناکی بود ولی علی با این ضربه برنده نشد، چیزی که اون رو برنده کرد رقصیدن و خنده هاش بود...بعد نوار رو در میاورد و با خودش می گفت: بذار هرچقدر که می خوان ضربه هاشون رو بزنن، اما بخند، نذار فکر کنن که برنده میشن، نذار فکر کنن که برنده میشن...
کانال خمیازه @khamyazeh
ﻣﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪﻫﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎ ﺣﻴﺎﻁ ﻭ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻭ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﺮﺩیم...ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻥ ﺗﻮﻯ ﭘﺸﻪ ﺑﻨﺪ و ﺁﺏ ﺗﻨﻰ ﺗﻮﻯ ﺣﻮﺽ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ...ﻛﻴک ﺗﻮﻟﺪﺍﻣﻮﻥ ﺧﻴﻠﻰ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ...ﻫﺮ ﻛﻰ ﻛﺎﺩﻭ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﺍﺯ ﺻﻤﻴﻢ ﻗﻠﺒﺶ ﺑﻮﺩ وﻛﺴﻰ ﻭﺍﺳﻪ ﻛﺎﺩﻭ ﺩﺍﺩﻥ، ﻣﺎ ﺭﻭ ﻗﻴﻤﺖ ﮔﺬﺍﺭﻯ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩ...ﺣﺘﯽ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻮﻩی ﺧﺎﻟﻪ ﻋﻤﻪی ﺑﺎﺑﺎﻣﻮﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﻴﺪﻳﺪﻳﻢ،ﻧﻪ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭا ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﻫﻤﻮ ﻣﻴﺒﻴﻨﻦ...ﻋﻴﺪ ﻭﺍﺳﻤﻮﻥ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ...ﻋﻴﺪﻯ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻴﻢ...ﻛﻢ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ، ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﻴﺸﺪ ﻛﺎﻓﻰ ﺑﻮﺩ...ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﻬﺎﻯ ﻓﺎﻣﻴﻠﻰ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ...ﺣﺎﻻ ﻫﺮﻛﻰ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻣﻴﺮﻩ، ﻣﻴﺘﺮﺳﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﻔﻬﻤﻪ! ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻋﺎﻟﯽ...ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﺎﺣﺎﻝ...ﻫﻤﻤﻮﻥ ﻋﯿﻦ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ...ﻋﯿﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﺮﻭﺩ!ﻟﺒﺎﺳﺎﯼ ﺷﮑﻞ ﻫﻢ...ﺧﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻋﯿﻦ ﻫﻢ...ﻋﻤﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺩﺍﯾﯽ ﻋﻤﻮﻣاﻣﺎﻥﺑﺰﺭﮔﺎ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮔﺎ ﮐﻪ ﺟﺰﺀ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ...ﺍﮔﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﻢ، ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ...ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺟﻤﻌﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ...ﮐﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎ ﻧﺴﻞ ﺳﻮﺧﺘﻪﺍﯾﻢ؟!!!ﻧﻪ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﯽ...ﻧﻪ ﺗﺒﻠﺘﯽ...ﻧﻪ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﯽ...ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ...ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ...ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ...ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺑﺪﯾﺶ...ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﮑﯽ ﺑﻮﺩ...ﺗﻠﻔﻦ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻭﻧﻮﻗﺘﺎ؛ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ ﻧﯿﺴﺘﻦ...ﺑﻌﺪ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﺍﻭﻧﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ...! ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻣﺎ...!
ﮐﻠﯽ ﺫﻭﻕ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ:ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﻩ...ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻪ ﻧﺴﻞ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﯿﻦ...ﻣﺎ ﻋﯿﻦ ﻋﺴﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ...ﺑﭽﮕﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ...ﺣﺎﺍﺍﺍﺍﺍﻝ ﮐﺮﺩﯾﻢ...ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﻝ ﺩﯾﺮﻭﺯ، ﺩﻫﻪ ۴۰، ۵۰، ۶٠...