حجت الاسلام والمسلمین آقای راشد یزدی در برنامه یاد خدا 13 دی 1393 در باره سوره هل اتی بعد از بیان ماجرای بیماری و نذر و شفا و گرفتن روزه و آمدن یتیم و فقیر و اسیر و بخشیدن همه نانی که برای افطار آماده شده بود و نزول آیات در این باره پیام این قسمت از سوره را چنین بیان کردند: که حضرات می خواهند بگویند
"می توانم گرسنه بمانم ولی نمی توانم گرسنه ببینم و این یعنی انسان کامل"
به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودید که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی ، بیدار نمی شود
در تعریف انسان این تعریف هم هست : حیوانی مستقیم القامت . دقت کنید : حیوانی ! خوب در چه چیزهایی با حیوان مشترک هستیم؟ آیا وقتی می خورید احساس انسان بودن می کنید؟ وقتی می خوابید و استراحت می کنید؟ وقتی جفت گیری می کنید ؟ خوب فکر کنید چه وقت احساس انسان بودن می کنید؟
آخرین شب جمعه ماه رمضان است. این ماه چقدر زود گذشت!عمر ما بود که گذشت. خداوند در این شب هر ساعت هزاران نفر را می آمرزد ان شاءالله که همه آمرزیده و اجابت شده از این ماه بیرون برویم. امشب آنها که از دنیا رفته اند را به صلوات و فاتحه ای مهمان کنید:
1- شهدا در هر مکان و زمان،خصوصا شهدای انقلاب، دفاع مقدس، ترورها،شهدای محراب، مکه ومنا
2- امام خمینی که اگر امروز از دین اثری هست مدیون ایشان هستیم( به شخصه حیات اعتقادی را مدیون ایشان هستم)
3- همه ذوی الحقوق ...
4- و هر کس که در مدت عمر قلمی و قدمی در راه احیا دین برداشته
جوانی نزد عالمی آمد واز او پرسید:
من جوان کم سنی هستم اما آرزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود رااز نگاه کردن به دختران منع کنم، چاره ام چیست؟
عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به سلامت به جای معینی ببرد و هیچ چیزاز کوزه نریزد. واز یکی از شاگردانش درخواست کرد او را همراهی کند واگر شیر را ریخت جلوی همه ی مردم او را کتک بزند.
جوان نیز شیر را به سلامت به مقصدرساند. و هیچ چیز از آن نریخت.
وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟
جوان جواب داد: هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم.
عالم هم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را ناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب و کتاب بیم دارد.
آدم تشنه با کمی آب سیراب می شود ، اما اگر آب شور بخورد تشنه تر خواهد شد. غرایز هم اگر از راه حلال ارضاء شوند لذت و سیرابی به دنبال دارند و اگر از طریق حرام باشد ....
آب شکستنی نیست، کسی نمیتواند بگوید آبی را شکستم و یا خورد کردم،
اما همین آب وقتی دور از تابش افتاب قرار میگیرد، سرد و افسرده شده، یخ زده و منجمد میگردد، اینجاست که شکستنی شده و قابل خورد شدن میشود،
خشم ، نفرت ، رنجش ، کینه،سمی است که ما می خوریم و انتظار داریم دیگران بمیرند
استاد_فاطمی_نیا
پس روایت میفرماید که رمضان یعنی گناهان را میسوزاند، خب بله روایات زیادی داریم که در هر افطاری پروردگار هزاران هزار از این گنه کاران را میبخشد،
اگر گناه نکنیم، ایمان بالا می‌رود و ایمان که بالا رفت، عقربه دل خود به خود رو به خدا می‌رود، و ارزش خدا و عظمت خدا در چشم انسان زیاد میشود. انسان عاقل اگر چیز قابل توجه داشته باشد، هیچ موقع دنبال آشغال نمی‌رود. ترک گناه، راه رسیدن به این نقطه است.
"آیت الله خوشوقت(ره)"
ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑت ﺩﺳﺖﺑﺪﻫﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ، ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩاند ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ. ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ همه ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ : ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟
ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ.
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ می کنند. اون عالم امام موسی صدر بود.
شب‌های ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند یا برای تفریح است یا برای بچه‌ها. شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید. کمی به کارهایتان برسید. نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید.
افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، به دعایی، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید. آدم افطار حقیقی را با خدا می‌کند. افطار حقیقی که خوردن نیست.ابعث حیا، آن افطار است.
به قرآن نگاه کنید. با اینکه اصلا ساکت نشسته اید. این خیلی قیمتی است...
ما مسلمان و موحدیم اما توحید در زندگی ما نیست، در نماز و روزه و حج و عمره ما هست اما در زندگی ما نیست. موحدانه زندگی نمی‌کنیم، نشانه‌اش هم این است که مواظب حرف‌های‌مان نیستیم، اگر یک سبد میوه‌ای به ما برسد می‌گوییم چیست؟ می‌گویند میوه است. می‌گوییم کی داد؟ می‌گویند فلان باغبان، همین! به جای اینکه بگوییم کی آورد، می‌گوییم کی داد،
فرزند گرامی آیت ا... کوهستانی، درباره احترام به پدر از دیدگاه والد مکرم خود چنین حکایت می‌کند:روزی در حیاط منزل مشغول انجام کاری بودم، آقا چند بار مرا صدا کرد، ولی من چون نشنیده بودم متوجه خطاب ایشان نشدم.
حتما باید من هم شهید شوم که مسئولان پیگیر شوند!
♦️دو شب پیش روحانی آمر به معروف اسلامشهری به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفت.
این را به همه مسئولین این نظام می گویم قرار ما در انقلاب این نبود
نمکدان را که پر میکنی توجهی به ریختن نمکها نداری.اما زعفران راکه میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی. حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست. ولی بدون زعفران ماهها و سالها می توان آشپزی کرد و غذا خورد. مراقب نمکهای زندگیتان باشید، ساده و بی ریا و همیشه دم دست،که اگر نباشند وای بر سفره زندگی.
سیاست شیطان گام به گام است و به صورت تدریجی انسان ها را به انحراف و سقوط می کشاند.
1⃣اولین گام او وسوسه و فکر گناه است.
📜قرآن می فرماید:
آن شیطان که درون سینه انسانها وسوسه می کند خواه از جن باشد یا از انسان.۱
استاد فاطمی نیا:
حدیثی زیبا از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است که در شرح این جمله یک رساله میتوان نوشت!
موارد بسیاری به بنده مراجعه کردند که بعد از عمل به این روایت مشکلشان حل شده است!حضرت در یک جمله کوتاه میفرمایند:
"الاحتمال ، قبر العیوب" " تحمل و بردباری قبر عیب هاست"
چه طور جسد در قبر پنهان میشود، همه عیب ها با بردباری پنهان میشود.
یک مردی برایم نقل میکرد که من تا میرسیدم منزل ، همسرم شروع به دعوا میکرد که چرا تو فقیری؟! چرا من را بیست سال اسیرخود کردی؟! و...!مرد میگفت من هم جوابش را میدادم و تا شب مدام دعوا میکردیم! و به همین منوال روزهای دیگر!از وقتی که این حدیث را شنید و عمل کرد، کارشان درست شد! مرد گفت که همسرم طبق معمول ، تا من رسیدم شروع کرد به تکرار همان حرف ها! میگوید یاد این افتادم که "الاحتمال قبر العیوب" هیچی نگفتم و سکوت کردم! با همین سکوتم ،تمام شد! دعوا ریشه کن شد!
یادش بخیر قدیما که بی کلاس بودیم بیشتر دور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت و هر چقدر با کلاس تر میشیم از همدیگه دورتر میشیم.
