اگر نهی از منکر کردی و کسی عصبانی نشد باید شک کنی که درست نهی کردی یا نه؟!
برداشت از سخنرانی آقای رحیم پور
- ۰ نظر
- ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۳
اگر نهی از منکر کردی و کسی عصبانی نشد باید شک کنی که درست نهی کردی یا نه؟!
برداشت از سخنرانی آقای رحیم پور
رحیمپور ازغدی در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه مشهد: در نماز جمعه تهران تا فهمیدند میخواهم اسنادی در زمینه نفوذ ارایه کنم، سخنرانیام را لغو کردند./ مسئولی که راحت بخوابد و بداند چند میلیون دختر و پسر در کشور هستند که با سنهای بالا هنوز ازدواج نکردهاند، خائن است./ مسئولان باید پاسخگوی مردم باشند نه اینکه فقط صف اول بنشینند تا دوربینها آنها را نشان دهند./ نباید کاری کرد که مقام معظم رهبری بگویند من تنها هستم.
از شرکت در مراسم بازدید و رویت جهیزیه خودداری کنید و از اساس این نوع دعوت ها را توهین به شخصیت خودتان تلقی کنید. اصلا برایتان فرق نکند جهیزیه مربوط به چه عروس خانمی است؛ هر عروس خانمی! حتی از نزدیک ترین اقوام و عزیزترین دوستان تان.
بسم رب الشهداء و المجاهدین و السلام علی الاولیاء و المرسلین، ثم من قام لاحیاء الدین، الامام الخمینی.
یا سیدی! هیهاتهیهات که زنده باشیم و فرمان تو را آنگاه که به لقاءالله میرفتی، ناشنیده بگیریم.
اینک که برکرسیپریدگان، چون بانوان قیصر، بر تخت لمیده و به امت سفارش میکنند که آرام باشید تا ما به خواب خوشمان ادامه دهیم، نسل خمینی(ره) پاسخ میگویند که وای بر شمایان و آنانکه به شما چنین فرصتهایی دادهاند.
یامین پور در طرح ولایت استان خراسان رضوی:
مومنان با نصرت امام شان امتحان می شوند؛ به صرف وجود یک امام عادل، جامعه اصلاح نمی شود.
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.
ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮی ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ..."شهید حسین خرازی
به نقل از "ندای یک بسیجی"
مهدی محمدی
نصب تابلوهای حقوق بشر امریکایی در بزرگراه ها و معابر شهر تهران بر شیفتگان امریکا سخت گران آمده است. احتمالا کلافه کننده تر از همه برای این جماعت این است که تابلوها چنان نصب شده که "نمی شود آن را ندید". میلیونها نفر از مردم تهران روزانه از این خیابان ها و بزرگراه ها عبور می کنند و جملات نوشته بر این تابلوها را "لاجرم" می بینند و شاید حتی حین رانندگی کمی هم به آن بیندیشند. علت نگرانی هم البته روشن است. خطری بزرگ تر از این برای روشنفکر غربگرا نیست که " حقایق ممنوعه" درباره اتوپیای دروغینی به نام امریکا را بنر کنند و به در و دیوار بزنند. دانستن در قاموس غربگرایان نه فقط همیشه ممنوع نیست بلکه گاهی "مطلقا ممنوع" است. به شهرداری و الباقی دست اندرکاران این حرکت شجاعانه، دست مریزاد باید گفت.
www.irannuc.ir
آیت الله شیرازی مرجع مشهوری که فتوای تحریم تنباکو را دادند پسری داشتند به نام سید مهدی. ایشان ۴ پسر داشتند حسن، محمد، صادق و مجتبی.
*حسن بعداز انقلاب در لبنان کشته شدند.
امیرالمومنین علی (ع) :
در راه حق از اندک بودن همراهان نهراسید ...
پی نوشت:
عکس فوق که برنده جایزه پولیتزر سال 2007 شده است توسط اودد بالیلیتی گرفته شده است. در این عکس یک زن بهترین نشانه مقاومت مقابل پلیس اسرائیل را به نمایش می گذارد!
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله،«علی مسجدیان» از رزمندگان پرسابقه لشکر۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت می کند:
اواسط اردیبهشت ماه ۶۱، مرحله دوم «عملیات الی بیت المقدس»، «حسین خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر به خط بزنیم». بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش می سوخت و چند بسیجی هم، عرق ریزان و مضطرب، سعی می کردند با خاک و آب، شعله ها را مهار کنند. حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیم چه خبره».
هرم آتش نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود. از داخل شعله ها، سر و صدایی میآمد. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد. من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش.
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدر همه ما را درآورده بود. بلند بلند فریاد می زد: «خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور ثابت قدمم کنی. خدایا! الان سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. خدایا! الان دست هام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم، نمی خوام دست هام گناه کار باشه. خدایا! صورتم داره می سوزه، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.»
اگر به چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، چنین حرف هایی بزند. انگار خواب می دیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود، همان طور که ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد می زد.
آتش که به سرش رسید، گفت: «خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، لا اله الا الله. خدایا! خودت شاهد باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم.»
به این جا که رسید، سرش با صدای تقی ترکید و تمام.
آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم. بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. یکی با کف دست به پیشانی اش می زد، یکی زانو زده و توی سرش می زد، یکی با صدای بلند گریه می کرد. سوختن آن بسیجی، همه ما را سوزاند.حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:«خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره، بگه جواب اینا رو چی می دی؟»
حالش خیلی خراب بود. آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال می رفت. زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه من و آن قدر گریه کرد که پیراهن کره ای و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. دو ساعت بعد، از همان مسیر برمی گشتیم، که دیدیم سه – چهار نفر دور چیزی حلقه زده و نشسته اند. حسین گفت:«وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن. یه چیزی بیاد وسطشون، همه با هم تلف می شن. همون یکی بس نبود؟»
نزدیکشان ترمز زدم. یکی شان بلند شد و گفت:«حسین آقا! جمعش کردیما» . حسین گفت:«چی چی رو جمع کردین؟» طرف گفت: «همه هیکلش شد همین یه گونی».
فهمیدیم، جنازه همان شهید را می گوید که دوساعت قبل داخل نفربر سوخت. دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا می خواندند. حسین آقا، از موتور پیاده شد و گفت: «جا بدید ما هم بشینیم، با هم بخونیم. انشاءالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم.»
محمد ایمانی
وقتی آقای ظریف برخلاف واقعیت ها می گوید حتی یک تحریم جدید اضافه نشده،دیگر ملاقات با جان کری چه جایگاهی دارد؟ظریف اینجا می گوید با کری درباره انجام تعهدات آمریکا در برجام گفتگو می کنم.اگر امریکا به تعهدات خود درباره عدم اعمال تحریم عمل کرده ،اینکه مذاکره نمی خواهد و اگر نکرده چند بار دیگر باید مذاکره-التماس-کرد؟ و مگر تعهدات آنها بر خلاف تعهدات ما شفاف نیست که مدام باید مذاکره کرد؟
سید یاسر جبرائیلی:
اینکه امروز می شنویم دولت مسئول ساختن راه و جاده و مسکن و فرودگاه و... برای مردم نیست، حرف جدیدی نیست. لیبرال های ایرانی همواره چنین تعریفی از رابطه دولت-ملت داشته اند.
مهندس بازرگان، پدر لیبرالیسم بعد از انقلاب اسلامی در ایران:
"برخلاف آنچه بعضی ها توقع دارند، این دولت نیست که باید گرفتاری ها و مشکلات مردم را برطرف کند، بلکه برعکس مردم باید دردها و مشکلات و خواست های دولت را برآورده کنند تا نتیجه آن به خود ملت برگردد"(کیهان 29/2/58)
نوع نگاه به وظایف دولت در قبال ملت، باید جزو نخستین سوالاتی باشد که کاندیداهای ریاست جمهوری دوازدهم به آن پاسخ گویند.
سید پویان حسین پور:
بسمالله
«فرانسوا سنمو» سفیر جدید فرانسه در ایران، شاید در اولین سفر خود در کشور محل مأموریتش، به قم و حرم حضرت معصومه(س) رفت..
پیشتر اعلام شده بود که سنمو تا پیش از حضور دیپلماتیک در ایران، از مدیران ارشد سرویس اطلاعات خارجی فرانسه بوده است..
سفر این جاسوس مثلاً دیپلمات به قم را به یاد بسپارید. شاید در آینده نهچندان دور فتنههای نوینی در کشور شکل بگیرد که بیارتباط با این سفر و چنین سفرهایی نباشد..
سید یاسر جبرائیلی
آیت الله هاشمی رفسنجانی گفته اند آمریکایی ها در مذاکرات هسته ای "نسبتا قوی عمل کردند و به نفع ما هم عمل کردند".
مرجع ضمیر "ما" در فرمایش ایشان که آمریکایی ها به نفع این "ما" عمل کرده اند، هر که باشد، قطعا کشور ایران نیست که رئیس بانک مرکزی اش می گوید دستاورد این مذاکرات برای "ما" تقریبا هیچ است.