نامه تکان دهنده یک دختر 9 ساله!
هدیه زهرا (نان خشک و بادام ) همراه با نامه برای رزمندگان... ما با این ایثارگری مردم پیروز جنگ شدیم؛ زهرا پدرش را از دست داده بود و باید از پشت جبهه به پدران و برادران انقلابیش کمک میکرد؛ چون تنها حامی اینها همین رزمندگان بودند، رزمندگانی که رفتند تا ناموسشان دست دشمنان نیفتد ... و آری انقلاب ما به چنین دخترانی که در پشت جبهه کمک میکردند افتخار میکند؛ نمیدانم سرنوشت زهرا چه شده است.
با سلام به امام زمان علیه سلامو درود به امام خمینی
اسم من زهرا میباشد این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم. پدرم میخواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد؛ من 9 سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالی بافی میروم.
مادرم کار میکند ما 5 نفر هستیم، پدرم مُرد و باید کار کنیم و من 92 روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم از خدا میخواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید... آخر من و مادرم خیلی روزه میگیریم تا خرجی داشته باشیم؛ مادرم، خودم، احمد و بتول و تقی برادر کوچک من سلام میرسانیم، خدانگهدار شما پاسداران اسلام باشد. 62/11/8
- ۹۴/۰۳/۰۲