آقای هاشمی! میترسم که در تاریخ نوشته شود دزدها امیرکبیر خوانده شدند!
مسعود دهنمکی، چهره سرشناس جریان حزبالله و مدیر مسئول هفتهنامه جبهه که منتقد سیاستهای دولت سازندگی بود، یک ماه پیش از انتخابات، در دی ماه ۱۳۷۸ طی نامهای سرگشاده در شماره ۴۴ هفتهنامه جبهه، به نقد سخنان هاشمی پرداخت. او حرفهای ناگفته بسیاری در این نامه زد که در تاریخ ماندگار شد.
دهنمکی پس از نقد آماری و ارقامی سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی، اینگونه نوشت: «آقای هاشمی! من چگونه نگران شما نباشم و از آینده شما نترسم در حالی که فرزندان و خانواده شما بهگونهای عمل کردند که نام سمبلهایی چون سوپرا، کیش، دوو، دوچرخهسواری دختران و کت و دامن و فروشگاههای رفاه و شهروند و ارگ بم را به صورت نام خانوادگی خود درآوردهاند. وقتی در همان نماز جمعهای که دوشادوش مردم بارهاوبارها شعار داده بودیم: «صلی علیمحمد، یار خمینی آمد»، «مخالف هاشمی، چنین و چنان است» لب به اعتراض گشودم، شبانگاه چشمبسته و با لباس زندان خود را در سلول انفرادی نظام دوستداشتنی خودمان دیدم و آنجا با طنز با خود میگفتم: «آمریکا در چه فکریه، زندان پر از بسیجیه!» آقای هاشمی! من برای شما میترسم که در تاریخ نوشته شود در این دوران، دزدها امیرکبیر خوانده شدند و امیرکبیرها به ربذه فرستاده شدند! من برای شما از این حیث میترسم که بر اثر عملکرد و سبکسری برخی دوستنمایان، مردم بگویند یک شاه از این مملکت بیرون کردیم، هزاران آقازاده همان راه شاهان را میروند و مناصب دولتی میان فرزندان دختر و پسر آنها با سخاوت تقسیم میشود...»
******
حضرت حجتالإسلاموالمسلمین هاشمی رفسنجانی!
سلام علیکم
برای بنده بسیار سنگین و سخت است که به نقادی شخصیتی بنشینم که زمانی اسطورهای در ذهن من بود و شاید علیرغم ترکهایی که برداشته، هنوز هم بتواند باشد. اما مصاحبههای اخیر جنابعالی و تاکید بر اینکه: «این ادعا که عدالت اجتماعی در دوران ریاستجمهوری من تضعیف شد نیز از آن تهمتهای ناجوانمردانه است. من بر سر این موضوع جدی ایستادهام که اگر کسی حاضر باشد با عدد و رقم بحث کند، ادعا کنم که عدالت اجتماعی تنها در این دوران تکان خورد و حرکت کرد.» این حساس را در اینجانب القا کرد که احتمالا حضرتعالی در جریان روند واقعی امور کشور نیستید. البته شما همیشه از گزارشهایی که امثال آقای نوربخش، عادلی، نجفی و طبیبیان از فرآیندهای اقتصادی برایتان تهیه میکردند، ضربه خوردید. در همان دوران مسئولیت ریاستجمهوری، کرارا به تکرار اداعاها و گزارشهایی میپرداختید که بهره زیادی از واقعیت نداشت.
جناب آقای هاشمی!
حقیر به عنوان جوانی که در مقاطع مختلف هم شدیدا از شما حمایت و هم جداً با شما مخالفت میکردم، بهواقع درگیر این احساس واقعی هستم که به جِدّ باید نگران آینده شما و حفظ اصالتهای انقلابی و مبارزاتی شما باشم.
استراتژی «تعدیل اقتصادی» که مشاوران و مدیران اجرایی نااهل، جنابعالی را ترغیب و قانع به ستایش و حمایت از آن کردند، یک استراتژی وارداتی و بهمثابهی بخشی از برنامه «صندوق بینالمللی پول» و «بانک جهانی» در چارچوب طرح «جهانیکردن اقتصاد سرمایهداری»، «سیاست مهار انقلاب اسلامی» و «حاکمیت مبانی و فروض بنیادین لیبرالیسم اقتصادی»، مورد حمایت غرب بود. علم اقتصاد دارای دادههای لغزندهای است و آمار در آن چیزی شبیه ابزار دیالوگ و گفتوگو است و اغلب آمارها و دعاوی مطروحه در بیانات حضرتعالی، فاقد کارآمدی علمی است. من اقصاددان نیستم، اما دسترسیام به واقعیتهای اقتصادی کشور آن اندازه واقعی است که دعاوی مورد ادعای مدافعان سیاست شما را جداً نقادی کنم.
جنابعالی در مصاحبه اخیر با روزنامه همشهری به تکرار مسائلی پرداختید که قابل تامل است. از جمله فرمودید: «... هیاهو راه افتاده است که ما کشور را با ۳۰ میلیارددلار بدهی خارجی تحویل دادیم. اشکال کار این است که افرادی که این حرفها را میزنند، اطلاعی ندارند و حتی به خودشان زحمت نمیدهند که به آمارهای رسمی کشور مراجعه کنند. ما در برنامه اول اجازه داشتیم که ۱۳۵ میلیارددلار هزینه کنیم که حدود ۹۰ میلیارددلار هزینه کردیم. از این رقم ۶۰ میلیارددلار از منابع داخلی بود و بقیه از خارج تامین شد. از این هزینهها نیز بهترین استفاده را کردیم. بعد هم که دولت را تحویل دادیم، تقریبا مثل همان شرایطی بود که دولت را تحویل گرفته بودیم. اگر نگاه کنید، وقتی دولت من آمد، ما ۵/۱۲ میلیارددلار تعهد ارزی داشتیم، نمیگویم بدهی. البته تعهدات آن دوره عمدتا بدهی بود، زیرا خریدها معمولا کوتاهمدت بود و برای طرح نبود. مثلا سلاح خریده بودیم، غذا خریده بودیم و یک میلیارددلار هم گفته میشد که ذخیره داریم. البته ذخیره، همان پولهایی بود که به ما نمیدادند و نقد نبود. وقتی من دولت را تحویل دادم حدود ۱۷ میلیارددلار بدهی داشتیم و به ما گزارش میدادند که ۱۲ میلیارددلار ذخیره داریم. من بارها گفتم اما کسی توجه نکرد، تا این که رئیس بانک مرکزی، هفته قبل رسما گفت که الان ۱۲ میلیارددلار بدهی داریم. اگر ۳۰ میلیارددلار بدهی ارزی داشتیم، دولت در دو سال گذشته چگونه ۱۸ میلیارددلار بازپرداخت کرده است، دولت که در دو سال گذشته کسری ارز داشت... اما مصرف ارز هم خیلی خوب بود؛ به این دلیل که سالانه حدود ۱۰ میلیارددلار کالا جایگزین واردات شده است. در سال ۱۳۶۸ حدود ۵ میلیون تن فولاد وارد میکردیم، مواد پتروشیمی وارد میکردیم، سیمان وارد میکردیم، مواد پروتئینی مثل گوشت و مرغ و تخم مرغ وارد میشد و همه اینها در سایه همین ارزی که گرفتیم صورت گرفت و مصرفی هم نبود بلکه تولید میشد. در حال حاضر خطهای تولید صنعتی در رشتههای مختلف راه افتاده است و ایران در اکثر نیازها خودکفا شده است. من میگویم این پول به بهترین وجه گرفته شد و به بهترین وجه مصرف شد. هنگامی که در سال گذشته، قیمت نفت به زیر ۱۰ دلار رسید، دولت با داشتن چنین زمینههای خودکفایی برای تهیه کالاها با مشکل مواجه نشد و انصافا از ارزی که گرفته شد، خیلی خوب استفاده کردیم و در زمان مدیریت خودم نیز پرداخت شد... اما انتقاد از خصوصیسازی؛ اتفاقا اگر جلوی برنامه خصوصیسازی گرفته نمیشد، خیلی راحت شده بودیم. ما براساس مصوبه مجلس، آئیننامه نوشتیم. دکتر حبیبی آئیننامه نوشت و با دقت کار انجام میشد. البته در آن موقع برخی توقعها وجود داشت که کارخانهها به کسانی داده شود که از عهده پرداخت برنمیآمدند، اما سیاست و قانون این بود که از درآمد حاصل از واگذاری، حلقههای مفقوده صنعت را تکمیل کنیم. خوب هم در حال اجرا بود و ۳۰ درصد سهام هم به کارگران داده میشد و اکثریت نزدیک به تمام، سالم و باضابطه بود. شاید جایی کارخانهای را گرفته بودند و سودی برده بودند که این مسئله تبدیل به یک هیاهوی رسانهای شد و پیامدهای منفی داشت. به نظر میرسد امروز هم اگر قرار باشد خصوصیسازی شود، همان آئیننامهها و همان روشها، کارساز است. در آئیننامهها پیشبینی شده بود ۳۰ درصد از سهام کارخانهها به کارگران واگذار شود که این مسئله، روحیه آنها را شاد کرده بود.»
اجازه میخواهم که همین دعاوی مطروحه را ارزیابی کنیم.
سقف ارزی برنامه ۵ ساله اول، ۱۳۵ میلیارد دلار بوده که تنها ۷۰ درصد برنامه تحقق یافته است. هر فرد عالم به معیارهای اقتصادی واقف است که تحقق ۷۰ درصد از یک برنامه ۵ ساله هم متضمن مفهوم شکست آن است و هم بدان معنا است که اجرا و شروع و پیشبینیهای برنامه، مشتمل بر نگرش کارشناسانه نبوده است.
برنامه ۵ ساله اول اجازه داده بود که مبلغ ۱۳ درصد از سقف ارزی آن یعنی حدود ۵/۱۷ میلیارددلار از ۱۳۵ میلیلارد دلار از منابع خارجی تأمین شود. حال آنکه در دوران ریاستجمهوری شما از مبلغ ۹۰ میلیارد دلار هزینه در برنامه اول، ۳۵ میلیارد دلار از منابع خارجی جذب شد. اولا شما به موجب قانون مصوب مجلس تنها اجازه ۵/۱۷ میلیارددلار جذب سرمایه فرامرزی را داشتید و جذب ۳۵ میلیارد دلار یک عمل غیرقانونی بود. ثانیا این تغییر، خود فینفسه متضمن و بهمنزله شکست و عدم تحقق برنامه است.
بانک جهانی و I.M.F و مهار انقلابی اسلامی
بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول به منظور استحاله تدریجی انقلاب اسلامی، پیشبینیشان این بود که باید حداقل ۱۰۰ میلیارد دلار با شرایط خاص به اقتصاد ایران تزریق شود و برای این کار، استراتژی «سیاست تعدیل اقتصادی» که مشتمل بر خصوصیسازی، اقتصادیکردن پروژهها، کاهش خدمات و سوبسیدهای حمایتی دولت از بخش خصوصی و اقشار کمدرآمد، و تضعیف کنترل دولت بر اقتصاد و کاهش هزینهها بود، برگزیده شد.
ناگفته پیداست که این استراتژی مستلزم تغییر و تحولات سیاسی و ایدئولوژیکی بود که به مقتضای آن لازم بود تا انقلاب اسلامی در سیاست خارجی و داخلی، تنش با غرب، حمایت از مبارزات مسلمانان و مخالفت با روند خیانتبار سازش موسوم به صلح خاورمیانه و در مقیاس داخلی نیز، فضای سیاسی و فرهنگی مبتنی بر رادیکالیسم دینی را کنار بگذارد و با عنوان دموکراتیزهشدن و رعایت حقوق بشر، از اجرای آن بخش از قوانین و احکام دینی که مغایر لیبرالیزاسیون فرهنگی مورد نظر غرب است، چشمپوشی کند. خصوصیسازی صنایع در تمام کشورهای متقاضی وامهای بانک جهانی، یکی از شروط محوری موافقت با پرداخت وام است!
آیا سیاست دقیقا همان چیزی نیست که دولت شما با عنوان «سیاست تعدیل» مجری آن شد؟ آیا دولت شما ۳۵ میلیارد دلار از سرمایه خارجی در طول برنامه اول را به اقتصاد کشور تزریق نکرد؟ آیا جمهوری اسلامی ایران سالانه چیزی حدود ۷۰۰ میلیون دلار سود وامهای دریافتی در دولت شما را نمیپردازد و آیا این پول نزدیک به دو برابر بودجه آموزش و پروش کشور نیست؟
جنابعالی از سیاست سدسازی، تولید پارهای محصولات نظیر آهن، فولاد، سیمان و پتروشیمی یاد کردهاید.
فعلا ترجیح میدهم که از این واقعیت طنزگونه صرفنظر کنم که سیاست سدسازی دولت شما، هم در مقیاس کارشناسی و هم در عرصه افکار عمومی به اسباب لطیفه و مزاح تبدیل شده است.
استراتژی سدسازی گسترده در کشوری با میزان بارندگی ایران، مبتنی بر کدام فرضیه علمی و اقتصادی است؟ آیا اگر اجرای سیاستی ایجاب نماید چند سد در کشور ساخته شود، آن فضیه مجوز افراطکاری در حد ساخت دهها سد است؟ بخشی از سدهای ساخته شده در دولت جنابعالی در کشور تبدیل به یک لجنزار متروکه شده است و بهرهای از این سدها عاید کشاورزی و اقتصاد کشور نشده است. من قصد ندارم اطلاعات استراتژیک کشور را بهگونهای در مرعای عامه بیان کنم که مورد استفاده دشمن قرار گیرد؛ لیکن هم حضرتعالی و هم سایر آگاهان اقتصادی کشور به خوبی واقف هستید که سدهای ساخته شده، یک خسارت ملی بوده و متاسفانه در سال گذشته بیش از ۳۰ درصد تولیدات معمول سالانه کشاورزی، کاهش یافته و سدهای ساخته شده، آبی ذخیره نداشتند که کمکی به مزارع کشور کنند. بنده آماری دارم تا در نامهای محرمانه به جنابعالی، گزارش تأسفآور و تکاندهندهای از وضعیت سدهای ساخته شده ارائه بدهم.
در مورد پتروشیمی، فولاد، سیمان و آهن مسائلی مطرح ساختهاید که قابل دفاع نیست.
در چارچوب تقسیم نوین کار در مقیاس جهانی، غرب، تکنولوژی صنایع کمبازده مکانیکی و دارای آثار تخریبی زیستمحیطی را به کشورهای عقب نگهداشتهشده منتقل میسازد. امروز عربستان سعودی محصولات پتروشیمی به ژاپن صادر میکند!
حضرتعالی آیا خبر دارید که امروز هزینه تولید یک تن آهن برای ما، گرانتر از واردات آهن است؟ ما آهن را در تناژ هر تنی کمتر از ۱۹۰ دلار میفروشیم؛ اما هزینه تولید آن بیش از ۲۰۰ دلار است و این مسأله در مورد سیمان و فولاد نیز صادق است. یک تن سیمان را از ما کمتر از ۳۰ دلار میخرند اما تولید آن برای ما حدود ۳۵ دلار -با احتساب سود سالانه وامها- تمام میشود. این صنایع چون تکنولوژی آن انحصاری نیست و همه کشورهای دنیا -اعم از عقبنگهداشتهشده و پیشرفته- قادر به تولید و فروش آن هستند، جزو صنایع استراتژیک نیست.
بخشی از صادرات ما در این زمینه معلول فاجعه دیگری است و آن هم کاهش شدید ساختوساز مسکن میباشد. اجازه فرمایید در این زمینه حقایقی را معروض دارم. در سال ۱۳۷۶ جمعا تعداد ۱۳۰ هزار پروانه ساختمانی توسط شهرداریهای کشور صادر شده که ۵/۶ درصد نسبت به سال قبل کاهش داشته و این آمار در سطح شهرهای بزرگ حدود ۳۸ تا ۴۲ درصد از نظر تعداد و سطح زیربنا کاهش داشته است. طبیعی است هنگامی که هم تعداد ساختوساز و هم سطح زیربنا ۴۰ درصد کاهش یابد، تولید آهن و سیمان حتی اگر افزایش نیابد، باید متوجه صدور شود.
در زمینه محصولات کشاورزی و دامی، ما سالانه حدود ۷ میلیارد دلار گندم، برنج، شکر، روغن، علوفه، گوشت، کود شیمیایی و سایر اقلام کالاهای اساسی را وارد میکنیم و امروز ضریب وابستگی ما، در محصولات و غلات استراتژیک نسبت به زمان دولت مقام معظم رهبری نزدیک به ۲ برابر شده است. پیشبینی شده بود که تا پایان برنامه دوم تعداد ۳۲۰هزار شماره تلفن همراه توزیع شود در حالی که هنوز برنامه به پایان نرسیده است، هماکنون تعداد ۶۵۰هزار شماره تلفن همراه توزیع شده است. برنامه اول و دوم در محورهایی که به استقلال کشور و عدالت اجتماعی مربوط میشد، از تحقق هدفها و ارقام پیشبینیشده برنامه، ناکام ماند اما هرجا همانند مسأله تلفن همراه، سدسازی، جلب سرمایه خارجی، نفی مبانی استقلال کشور را در آستین داشت، دقیقا ۲۰۰ درصد یعنی دو برابر هدفهای پیشبینیشده را محقق ساخته است و اما در مورد خصوصیسازی نکات گفتنی زیاد است. نه جنابعالی و نه هیچکس دیگر قادر به تردید و تشکیک در این نکته نیست که برنامه خصوصیسازی جزو استراتژیهای انصرافناپذیر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی است و مضافا نمیتوانید منکر انطباق و پیوند آن با منافع غرب باشید.
پس از این «مقدمهمانند» تاکید بر این واقعیت میکنم که بخش خصوصی در ایران و کشورهای مشابه، برای آن که بتواند در تملک صنایع و بخش دولتی اقتصاد شرکت کند، به سرمایه هنگفتی احتیاج دارد که چنین سرمایهدار عمدتا در دست بخش نوکیسه و طبقه جدیدی است که به یمن تمتع از رانتهای حکومتی، به ثروت بادآورده دستیافتهاند و این بخشها بهگونهای وارد فعالیت خرید صنایع دولتی و سرمایهگذاری شدهاند که دامنه ریسک آن به حداقل برسد. لازمه این کار، استفاده و یا سوء استفاده حداکثر از نفوذ خود در خرید ارزان است و همینطور هم شد.
جنابعالی مُبلّغ سیاستی شدید که با عنوان «خودگردانی» و «خودکفایی مالی» همه دستگاههای اقتصادی، خدماتی، رفاهی، بهداشتی و آموزشی و حتی وزارتخانههای سیاسی و امنیتی و مذهبی را نیز وارد مسابقه «درآمدزایی» کرد. به گونهای که عرضه و شایستگی یک مدیر، با شاقول تولید پول اندازهگیری میشد و این علاوهبر افزایش حیرتانگیز بهای خدمات دولتی، موجد فساد مالی و سیاسی شد که شأن همه سازمانهای دولتی را در حد یک مغازه آبرومند کاهش داد و مضافا به بهانه خصوصیسازی، شرکتهای صوری توزیع و خدماترسانی تشکیل شدند که تنها به ثرتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقرا انجامید.
مدارس غیرانتفاعی که آنهمه جنابعالی از تشکیل آن دفاع کردید، تنها ۲ درصد از بار مالی آموزش و پرورش را کاهش داد که حتی اگر هزینه نظارتی آموزش و پرورش و تاثیر جانبی مدارس غیرانتفاعی در فرآیند هزینههای آموزش و پرورش محاسبه شود، روایتی حاکی است که باعث افزایش ۸ درصد هزینه وزارت آموزش و پرورش کشور شده است و هیچکس نمیتواند تاثیرات منفی مدارس غیرانتفاعی را در مجموعه سامانه سیاسی و فرهنگی و فکری کشور و طبقاتیشدن امر مقدس آموزش عمومی شود. ما ارزشها و آرمانها را در ازای «هیچ» فدا کردیم.
آقای هاشمی!
شما خیلی از دانشگاه آزاد دفاع کردید. آیا میدانید ما اگر دانشگاه آزاد را نداشتیم و یا اگر آن مکانیزم را به نوعی تحت کنترل وزارت فرهنگ و آموزش عالی به اجرا درمیآوردیم، با همان هزینه رسمی دولتی، قادر به جذب کلیه دانشآموختگان دانشگاههای آزاد بودیم. کارکرد دانشگاه آزاد نیز فقط گذشت از آرمانها، برای «هیچ» بود. این بحث دارای مبانی و دفاعیات کامل علمی است و بر سر آن حاضر به مناظره هستم. بنده تعجب میکنم که حضرتعالی با چه انگیزه و حوصلهای از خصوصیسازی دفاع میکنید؛ در حالی که این مقوله، تجسم واقعی شکست سیاستهای شما است. فارغ از آن که فرآیند خصوصیسازی نه به استناد واقعیتهای علمی و نه به لحاظ ارزشهای انقلابی قابل دفاع نیست.
مسأله عدالت اجتماعی
جنابعاب فرمودهاید که: «این ادعا که عدالت اجتماعی در دوران ریاستجمهوری من تضعیف شد نیز از آن تهمتهای ناجوانمردانه است. من بر سر این موضوع جدی ایستادهام که اگر کسی حاضر باشد با عدد و رقم بحث کند، ادعا کنم که عدالت اجتماعی تنها در این دوران تکان خورد و حرکت کرد. در دروان سازندگی چه اقدامهایی در این باره انجام شده است! ما در کارها به روستاها توجه کردیم. روستاها یک عقبماندگی تاریخی دارند؛ اما در این دوران آب، برق، راه، مدرسه، تلفن و خانه بهداشت به روستاها داده شد و روستاها قابلیت زندگی پیدا کرد. مهاجرت از روستا به شهر معکوس شد. از طرف دیگر دفتر مناطق محروم تاسیس شد و بودجههای سالانه به آن داده شد و طرحهای عمرانی زیادی نیز در مناطق محروم اجرا شد.
از نظر وضع زندگی مردم نیازمند، ما کمیته امداد امام خمینی را تقویت کردیم و پایه بودجه این نهاد و سازمان بهزیستی را ۳ برابر کردیم و رشد آن را -که سالیانه ۲۰ تا ۲۵ درصد بود- برای اولین بار در آن سال ۳۰۰ درصد افزایش دادیم. البته بعدا این روند ادامه یافت و الان بهترین بودجهها را دارند که خیلی از مردم را پوشش دادند. مسأله تامین اجتماعی را جدی گرفتیم، بازنشستهها که مدتها بود فراموش شده بودند، مورد توجه قرار گرفتند.
مسأله توزیع درآمد، عادلانهتر شد و ضریب جینی بهبود یافت. در این سالها دو دهک پایین جدول که از فقیرترین افرادند، درآمدشان افزایش یافت و از درآمد دو دهک پردرآمدترین افراد کاسته شد. از طرف دیگر سهم کالاهای بادوام در سبد مصرفی خانوارها زیاد شده است. مردم امروز یخچال، تلویزیون، فرش، موتورسیکلت، فریزر و... خریداری میکنند. در حالی که پیش از این سهم این کالاها در سبد مصرفی خانوارها کم و منحصر به نان، آب، کتاب و مدرسه بود. مشخصه سوم درباره عدالت اجتماعی را میتوان خط فقر دانست. قبل از انقلاب ۴۷ درصد مردم زیر خط فقر بودند. در سال ۱۳۶۸ تعداد افراد زیرخط فقر، ۳۰ درصد کل جمعیت بود که در دوران ریاستجمهوری من به ۱۷ درصد رسید. من به اینها قانع نبودم و طرح فقرزدایی را تدوین کردیم و آن را به صورت لایحه به دولت بردیم. به نظر من عملی و قابل اجراست. هدف دیگر، جدی گرفتن بیمه بیکاری با در نظر گرفتن حداقل زندگی یک کارمند است که برای خانوادهها در نظر گرفته و تامین مینماییم و این طرح از نظر من خیلی روشن و عملی است. بنابراین این صحبت که عدالت اجتماعی تضعیف شد، واقعا پایه ندارد. این مسأله را نخستین بار گروههای چپ مطرح کردند و بعدها گروههای راست آن را از چنگ چپها درآوردند و شعار انتخاباتی کردند. این گروهها در نظر و عمل درست نمیگویند.»
اجازه میخواهم با عدد و رقم مدعیات جنابعالی را ارزیابی کنم. اولا، این نوع دفاع رسمی از عدالت اجتماعی، درخور شأن و شایسته گزارشدهی به یک ملت قهرمان نیست. در ضد مردمیترین حکومتهای سیاسی، ارگانها و موسسات خیریه ارائهدهنده خدمات حمایتی هم وجود دارند که مورد حمایت دولتها هم هستند و این زشت است که چهرهی آرمان عدالت اجتماعی که مسأله اصلی انقلاب اسلامی است، با اینگونه مدافعات که به درد گزارش به یک هیئت درجه چند بینالمللی میخورد، مشوه گردد. این افتخار نیست که قشر عظیم از ملت ما، متکی به صدقات و اعانات کمیته امداد باشند!
جناب آقای هاشمی!
بنده استدعا دارم که از همان کارشناسان اقتصادی که در دسترس جنابعالی هستند، پرسش فرمایید که آمار توزیع درآمد در میان دهکهای دهگانه تا چه اندازه دارای وجه علمی است. درآمد در شرایطی که رو به تمرکز است، ممکن است در دهک فوقانی این واقعیت به نمایش درنیاید. مثلا در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، جمعیت ایران ۳۵ میلیون نفر و امروز نزدیک به ۶۵ میلیون نفر است. هر دهک برای ۳۵ میلیون نفر، ۵/۳ میلیون نفر و دهک ۶۵ میلیون نفر، ۵/۶ میلیون نفر است. اگر درآمد کشور میان ۲ یا ۳ میلیون نفر از پردرآمدترین افراد کشور رو به افزایش شدید بگذارد، هنگامی که دامنه این تمرکز در میان ۵/۶ میلیون نفر ارزیابی شود، طبعا تمرکز را به طور واقعی نشان نمیدهد. هرچه جمعیت افزایش یابد، به طور طبیعی میزان درآمد دهک فوقانی جمعیت کشور کاهش مییابد؛ لیکن این بدان معنا نیست که توزیع ثروت عدلانهتر بوده، ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر نشده باشند. مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی در اردیبهشت ماه سال گذشته رسما اعلام کرد که:« «خط فقر» در ۵۰۰ شهر کشور برابر با ۸۵۰ هزار ریال و «خط بقا» ۴۵۰ هزار ریال دریافتی درآمد ماهانه است.» این در حالی است که میانگین درآمد اظهارشده سالانه خالص یک خانوار شهری در سال ۷۵، بالغ بر ۳۵۸/۸۷۹/۹ ریال بوده است که در ماه بالغ بر حدود ۸۳۰ هزار ریال میشود و درآمد سالانه خانوار روستایی در همان سال معادل ۰۲۷/۸۶۵/۵ ریال بوده است. دریافتی مستمریبگیران سازمان تامین اجتماعی که در حدود ۶۵۰ هزار نفر هستند در سال ۱۳۷۶ برابر با ۳۲۰ هزار ریال در ماه بوده است و درآمد گروه کثیری از بازنشستگان کشوری که فرمودهاید: «پس از فراموش شدن مورد توجه قرار گرفتند»(!) پس از سالهای مدید انجام خدمت حتی با تحصیلات عالی در حد بخورونمیر(!) معادل «خط بقا» یعنی حتی پایینتر از «خط فقر» میباشد. چناچه با احتساب نرخ تورم سالانه بخواهیم سقف خط قرمز و خط بقا را در سال جاری ترسیم نماییم، به ترتیب به ۰۰۰/۱۵۰/۱ ریال و ۰۰۰/۶۰۰ ریال افزایش یافته که با این وضعیت نزدیک به ۶۰ درصد خانوارها و ۶۵درصد جمعیت کشور زیر خط فقر هستند. چون بعد خانوار در خانوارهای فقیر بیشتر است.
اگر ما هر دهک دهگانه توزیع درآمدی را به چند قسمت و یا ده دهک جداگانه تقسیم کنیم، گزارش توزیع درآمد کشور، کاملا تغییر میکند و مفاهیم مغایری مییابد. تقسیمبندی جمعیت به ده دهک توزیع درآمدی یک نوع بازی و سرگرمی آماری است اما بهره علمی قابل دفاعی ندارد. امروز بیش از ۲۰۰۰۰ میلیارد تومان نقدینگی یعنی معادل ۲۳ میلیارد دلار در دست بخش خصوصی است. اگر تنها ۳۰ درصد این مبلغ در دست ۲۰ یا ۳۰ هزار خانوار باشد، برای آنها موجد قدرت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. اما ۷۰ درصد بقیه، آنچنان پخش است که هیچگونه استفاده سیاسی و فرهنگی متمرکزی در آن میسر نیست.
جناب آقای هاشمی!
کشور ما هماکنون ۲۲ میلیارد دلار بدهی خارجی دارد و ما سالانه ۷۰۰ میلیارد دلار سود وامهای خارجی را میپردازیم. امروز در همه دنیا از میخائیل گورباچف تا ماهاتیرمحمد و از کره جنوبی تا مصر از «شرایط سیاسی» وامهای خارجی و اهداف سیاسی و ایدئولوژیک بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول سخن میرانند. شما دقیقا به اجرای برنامههایی راضی شده بودید که بدون تردید متضمن تحقق اهداف سیاسی غرب بود. بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول دو ابزار مهم مالی و پولی مرحله نوین امپریالیسم جهانی هستند. البته شأن و سوابق شما اجل از آن است که شائبه همراهی با روند وابستگی بر آن نشیند. اما کسانی چون نوربخش، عادلی، طبیبیان، نجفی، غرضی، کرباسچی، مهاجرانی، کلانتری، زنگنه، فروزش، محلوجی، نعمتزاده که شاکله اصلی سیاست و مدیریت اقتصادی دولت شما و دولت کنونی را تشکیل دادند، عناصر خودباخته و مصادیق بارز مرعوبین در مقابل غرب هستند. نگاهی دیگر به این اسامی نشان میدهد که اینان کوچکترین سابقهای در مبارزه انقلابی در انقلاب اسلامی -به جز تاحدودی غرضی و کرباسچی- نداشتهاند و مسافرینی هستند که هرکدام مدتها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بر قطار انقلاب سوار شدند و از نقطهنظر توانایی علمی، سیاسی و مدیریتی حتی در مرحله دانشجویی در عداد افرادی گیج و معمولی بودهاند و هیچگاه فرهیختگی و برجستگی خاص در فهم منازعه جهانی میان غرب و امپریالیسم از یک سو و مبارزات انقلابی ملتهای جهان از سوی دیگر از خود بروز ندادهاند. جنابعالی نحوه پیوست و استخدام زنگنه را در وزارت جهاد و ورود کلانتری و نجفی را به دستگاه اجرایی کشور، بررسی فرمایید. یقینا به نکات مضحکی میرسید؛ ازجمله بعضا توسط یک افغانی گزینش شدهاند. ماجرای اخیر سعید امامی نشان داد که حتی دستگاه اطلاعاتی ما نیز از اینگونه گزینشهای تاسفبار مصون نبوده است. سایر دستگاهها جای خود دارد. یادآوری نام سعید امامی برای بنده، یادآور پرسشی است که مدتهاست بر ذهنم سنگینی میکند و آن اینکه ضربهای که سعید امامیها بر حیثیت و وجهه نظام و انقلاب زدند، سنگینتر است یا خیانتی که مدیران اجرایی و اقتصادی یک دهه اخیر در حق مبانی و انقلاب و نظام مرتکب شدند؟ فشارهایی که با هدف اصولگرایی و یا نزاع جناحی، مانع جنابعالی در تداوم برنامه تعدیل و باعث گزینش سیاست «تثبیت اقتصادی» شد، غرب و ابزار اجرای سیاست مالی و پولی آمریکا یعنی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را، در احتمال تحقق اهداف سیاسیشان با تردید مواجه کرد.
فقدان استراتژی توسعه اقتصادی
جناب آقای هاشمی!
دولت جنابعالی فاقد استراتژی توسعه اقتصادی پول بود. آنچه اجرا میشد میان دو استراتژی معروف «جایگزینی واردات» و «ایجاد سکوهای صادراتی» در نوسان بود. شما تحلیلی انقلابی از مسائلی بینالمللی نداشتید و تقریبا جدا از ارزشهای شخصی و وجودی حضرتعالی، آنچه اجرا میشد در چارچوب «سیاست مهار انقلاب اسلامی» بود. شما میخواستید فضای عطرآگین شهدا، جنگ و ارزشها را به یک مسابقه مضحک برای دستیابی به رفاه و ثروت تبدیل کنید. دولت شما ارزشهای انقلابی رایج در میان مدیران دولتی را به کناری نهاد و تسابق در جمع ثروت و تجمل و اشرافیت را برقرار کرد تا جایی که سادهزیستی که یکی از متعالیترین دستورات زندگی در اسلام است و به همین جهت مدیران به آن تظاهر میکردند، تعطیل شد و حتی در میان بخش قابل توجهی از روحانیون، زندگی پرتجمل و طاغوتی متداول و موجه شد. مدیرانی مثل کرباسچی، غرضی، بنیاد مستضعفان، معادن و فلزات، صنایع و غیره که سمبل اشرافیت و رفاهزدگی عمل کردند و در این نکته تردیدی نیست که دولت ۸ ساله جنابعالی از اجرای هر سیاستی که در جهت اجرای استراتژی مهار انقلاب بود، خودداری نکرد.
دولت شما مجری اجرای استراتژیای شد که یک سیاست شکستخورده بود. این استراتژی حتی در آسیای جنوب شرقی، کره جنوبی، مالزی، سنگاپور و فیلیپین به شکست انجامید و سیاستمدارانی همچون ماهاتبر محمد اعتراف کردند که امثال سوروس و سایر سرمایهداران صهیونیست، کِشتههای ۲۵ ساله آنان را در یک ماه درو کردند. بندهای مافیایی بسیاری از صنایع کشور را با استفاده از رانتهای حاصل از اجرای سیاست شما، تحت عنوان خصوصیسازی به ثمن بخس غارت کردند. تجار واردکننده هر کالا و دلالها، از توسعه و تولید کالاهای موضوع تجارت خود، جلوگیری کردند. امروز در حالی که کشور از نظر خودرو، پارچه، لاستیک و خیلی از اقلام کشاورزی و دامی و دارو میتواند خودکفا باشد، دلالها تولید داخلی را به ورشکستگی کشاندهاند تا واردات ادامه یابد و برای همه اینها، نزد من عدد و ارقام موجود است.
این برنامه را در فضایی متفاوت از آنچه از بنده و امثال من انتظار میرود، مینگارم؛ چرا که ما همواره بعضا از سوی جنابعالی و بیشتر از طرف اطرافیانتان متهم به قشریگری و عدم اطلاع از مسائل علمی و آماری هستیم. اگر در این برنامه علیرغم شیوه و میل خود، به تکرار عدد و رقم میپردازم، عمدتا با دو هدف است؛ یکی از آنکه جنابعالی ارزیابیهای دیگری را که معمولا در آن، واقعیتها بدون ذکر عدد و رقم بیان میشود، کرارا به عنوان بحث شعاری و قشرینگری، تخطئه میکنید و درخواست کردهاید تا کارنامه شما با عدد و رقم نقد شود. ثانیا میخواهم متعرض این واقعیت شوم که بیان عدد و رقم، هنری دستنیافتنی نیست و نقد آماری سرافرازتر و موثقتر از نقدهای دردمندانه پیشین نیست.
جناب آقای هاشمی!
پیشاپیش میخواهم به شما اطمینان دهم که بنده از حامیان حضور جنابعالی در عرصه انتخابات هستم و آنچنان دندان طمع تضعیف شما را کشیدهام که از همین امروز انتخاب شما را به نمایندگی و ریاست مجلس تبریک میگویم و امید است بار دیگر هاشمی به اقتداری دست یابد که ۴ نفر بیاعتبار و کوتوله سیاسی، میداندار نقد و تضعیف او نشوند. اما سوالی که اینک برای من مطرح است این است که کدام هاشمی؟ هاشمی که خطبههای عدالت اجتماعی را در نماز جمعه میخواند یا هاشمی که کرباسچی در جریان افتتاح طرح نواب سخنانی در وصف او نگاشت، شبیه آنچه مدیحهسرایان درباری برای شاهان قدیم، خاقان چین و فراعنه مصر میگفتند و او را نهتنها بد نیامد و برنهآشفت بلکه حتی تبسم تشکر تحویل داد. آیا او پیرو راستین امام و مقام معظم رهبری بود که هر مدح حتی [مدح] بجایی را صراحتا در همان جمع منع میفرمودند؟
من آن هاشمی را میخواهم که زمانی سمبل اسلام آزادیخواه و عدالتطلب بود. هاشمی ضد لیبرال، هاشمی ضد منافقین، هاشمی که خود را شاگرد و مخلص حضرت امام(ره) میخواند.
آقای هاشمی!
زمانی در یک سخنرانی گفته بودید: «جریان دیگری که در کشور وجود دارد، لیبرالیسم فکری است که میگوید مردم را به حال خودشان بگذارید؛ هر که هرچه میخواهد بکند. چهکار داریم این رقاصخانهها و کابارهها و لب دریاها و... چه میکنند؟ چهکار داریم که در مدرسهها چه کسی درس میدهد؟ تفتیش عقاید نکنید... [هر] عقیدهای دارد، یک فرد ایرانی است، بیاوریدش سر کلاس درس بدهد. بگذارید یک خانم[...] فاقد عفتهای لازم برای دخترهای شما توی مدرسه درس بگوید... بگذارید لب دریاها، کثافتخانهها همانطور ادامه پیدا کنند. بگذارید هر روزنامهای هرچه میخواهد بر ضد اسلام بنویسد. بگذارید بخشی از رادیو و تلویزیون را بدهیم به عدهای تا آنها هم حرفهایشان را بزنند و بچهها را گمراه کنند. یک حرکت آزادمنشانه و بدون قید و شرط و بیبندوبار و بدون توجه به هدف که نمونهاش را میتوان در سوئد و سوئیس پیدا کرد. چنین فکری و جریانی هم که ظاهری فریبنده دارد، در جامعه ما وجود دارد. این جریان هم با خط ولایت فقیه و حرکت مکتبی انقلاب مخالف است.» و حالا میخواهید با آقایانی که در دادگاه ویژه روحانیت، مظاهر تفکر لیبرالیستی با ظاهر اسلامی را محاکمه میکنند، خصوصی دعوا(!) کنید.
آقای هاشمی!
دوست دارم که در عرصه انتخابات با قدرت حضور داشته باشی، اما اینبار مانیفست شما، نامه علی(ع) به مالک اشتر و شیوه حکومتی آن حضرت باشد، نه برنامه پیشنهادی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول.
آقای هاشمی!
آیا میتوانی همچون حضرت علی(ع) از حضور عثمانبنحنیف در جلسه مهمانی ثروتمندان خشمگین شوی؟ آیا میتوانی همچون آن امام عزیز درخواست عقیل را برای تمتع از رانت قدرت برادر رد کنی؟ آیا منطق شما، منطق علی(ع) است که میفرمود من باید زندگیام را در حد اضعف مردم حفظ کنم یا منطقی است که میگوید «ما قبل از انقلاب هم ثروتمند بودهایم و تجارت فلان و فلان داشتهایم.»
بارها با خود میگویم که شاید آقای هاشمی که یکی از مهمترین تألیفات او، زندگی امیرکبیر است، شخصیت ایدهآلش هم همان امیرکبیر است، با وجهه ساختن و سازندگیاش. همچنان که برای شریعتی شخصیت آرمانیاش ابوذر بود، ولی همیشه آرزو میکردم ای کاش این شخصیت آرمانی برای کارگزاران ما، حضرت امیر میبود که جامع صفات است و این سه وظیفه اساسی حکومت اسلامی، یعنی اصلاح نفوس (توسعه امور فرهنگی)، حفظ ثغور (آزادی و امنیت) و عمران بلاد (سازندگی) را «وظیفه» حکام میداند، نه «اسباب تفاخر» ایشان، و هیچیک از این امور را بر دیگری مقدم و یا متأخر نمیشناسد.
آقای هاشمی!
یک کلام به ما بگو هاشمی حزبالله هستید یا هاشمی کارگزاران؟ من دوست دارم شما همانگونه که با فریاد و مشت و دندان و اسلحه و دفاع من و امثال من رکن انقلاب شدید، همچنان رکن انقلاب بمانید. اما کدام انقلاب؟ انقلابی که رهبرش میگفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» یا انقلابی که جنابعالی ۸ سال در تکاپوی بازسازی رابطه آن با آمریکا به بدترین وجه بودید.
آقای هاشمی!
اگر من قبول کنم که استراتژی اقتصادی «تعدیل» که در زمان جنابعالی اجرا شد، درست بوده است، باید در صحت اصل انقلاب اسلامی شک کنم. آیا سیاست تعدیل چیزی بیشتر از احیا و بازسازی نهادههای اقتصادی بر جای مانده از رژیم شاه بود؟ پرسش من این است: اجرای کدام بخش از سیاست تعدیل را نمیشد در صورت تداوم رژیم شاه به انجام رساند؟ در این صورت آیا بهتر نبود همان شعار جبهه ملی و نهضت آزادی را در مبارزه با شاه به کار میگرفتیم که «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» و دنبالهروی امام(ره) نمیشدیم و آنهمه خونهای پاک و مقدس توسط جلادان شاه بر زمین نمیریخت تا آنهمه آفات پس از انقلاب را نداشته باشیم؟ من چارهای ندارم جز آنکه سیاست تعدیل را رد کنم یا انقلاب اسلامی را. شما میفرمایید چرا در نقد سیاستهایتان با عدد و رقم کار نمیکنند ولی خود جنابعالی هم عدد و رقمی را به کار میگیرید که قابل دفاع علمی نیست. شما اخیرا اعلام کردید که نگران سرنوشت توسعه هستید؟ کدام توسعه؟ سیاست شما را زمانی میتوانیم توسعه بنامیم که خیلی از فروض بنیادین علم اقتصاد و سیاست را نفی کنیم. علاوهبراین جنابعالی که نگران توسعه هستید، نگران عدالت هم هستید؟ نگران آن راننده تاکسی که خود را به خاطر زوجوفرد کردن تردد خودروها به آتش میکشد، هستید؟
آقای هاشمی! من چگونه نگران شما نباشم و از آینده شما نترسم در حالی که فرزندان و خانواده شما بهگونهای عمل کردند که نام سمبلهایی چون سوپرا، کیش، دوو، دوچرخهسواری دختران و کت و دامن و فروشگاههای رفاه و شهروند و ارگ بم را به صورت نام خانوادگی خود درآوردهاند.
آقای هاشمی!
مطمئنم که ما بارها فرمان حکومتی حضرت امیرالمومنین را به مالک اشتر خواندهاید، شاید آن را تدریس هم کرده باشید و امیدوارم از سر غفلت باشد که مسأله مهم است استئثار را که در فراز مهمی از این فرمان بر آن تاکید شده است، فراموش کرده باشید نه از روی عدم باور. به شما یادآور میشوم که امام متقین در این فراز، والی و یا کارگزار حکومتی را از نزدیکان و خاصان و وابستگانی که مطالبه سهمی افزون بر عامه مردم از حکومت دارندف بیم داده است و به فرموده آن مظهر مجسم عدالت، وظیفه مسئول حکومتی این است که ریشه خصلتهای خودپسندی، دستدرازی بر اموال عمومی و خصوصی مردم و قلدری و کمانصافی و انحصار در عقد قراردادها را در نزدیکان خود بخشکاند و هشدار داده است که مبادا روش تو آنها را به طمع بیندازد که از دیگران سوء استفاده کنند.
آقای هاشمی!
من برای شما میترسم. میترسم در تاریخ نامی از شما برده شود که در ابتدا از مبارزه با استعمار و استبداد شروع کرد اما در نهایت عامل تحکیم هم استبداد و هم تملق و هم سرمایهداری و تجمل و اشرافیگری شد. من میترسم مسئولین ما از این رو که نمیتوانند به فرامین امام مومنان در اجرای عدالت عمل کنند، دست به استحمار مردم بزنند و آمال مردم را از آرمانشان به امیالشان تنزل دهند و البته معلوم است که «امیال» را آن کسانی معین میکنند که زباندرازتر و امکانات بیشتری برای عرضه مطالبات غیرمشروع خود دارند و آنگاه چون کارگزارن نظام نتوانستهاند به جامعه، عدالت را عرضه کنند، با رواج بیبندوباری و آزادیهای کاذب، مردم را سر کار بگذارند! البته ما اعتقاد نداریم که فقط شما و نزدیکانتان دچار آفت اشرافیگری و تجمل شدهاید، بلکه بر این باوریم که نگاه مثبت شما به این پدیده، یک اثر اجتماعی ژرف باقی گذاشت به طوری که نوعا فرماندارانی که روزی با دوچرخه در سر کار حاضر میشدند، به کمتر از اتومبیلهای گرانقیمت خارجی راضی نشدند. ما بارها تیغ انتقادمان را متوجه آقای ناطق کردهایم و اگرچه جناب آقای خاتمی به دلیل استفاده از اتوبوس در سفرهای انتخاباتیاش مورد استقبال مردم قرار گرفت ولی اطرافیان آقای خاتمی را نیز از این شمول مستثنی نمیدانیم. متاسفانه سرمایهباوری جای خداباوری و حداکثر تمتع جای ایثار و قناعت را گرفته است.
آقای هاشمی!
توصیه حضرت امام(ره) به مسئولین برای حشرونشر با مستضعفین و ارزیدن یک تار موی کوخنشینان به کاخنشینان، در طول ۸ سال ریاستجمهوری جنابعالی چقدر به اجرا درآمد؟ چه میزان وقت خود را در اختیار محرومان و مستضعفان و خانواده شهدا و نیروهای حزباللهی قرار دادید؟
آقای هاشمی! من معتقدم اگر در دوره مدیریت شما در کشور، برای انتقادات ظاهرا تند و حتی گاهی ناحق گروهی به نام دفتر تحکیم، گوش شنوایی بود که پدرانه آنها را فقط گوش میداد، امروزه شاهد شکلگیری تحکیم آمریکایی و پیوند جنبش دانشجویی آنها با مریم شانسیها نبودیم(!) شما بهگونهای عمل کردید که من بگویم ای کاش من هم یکی مثل کریستین امانپور بودم تا به سهولت به دیدار شما بیایم، رو در روی شما بنشینم و خطرات فراروی انقلاب را و غفلتی را که دامنگیر خواص شده است، گوشزد کنم. اما وقتی در همان نماز جمعهای که دوشادوش مردم بارهاوبارها شعار داده بودیم: «صلی علیمحمد، یار خمینی آمد»، «مخالف هاشمی، چنین و چنان است» لب به اعتراض گشودم، شبانگاه چشمبسته و با لباس زندان خود را در سلول انفرادی نظام دوستداشتنی خودمان دیدم و آنجا با طنز با خود میگفتم: «آمریکا در چه فکریه، زندان پر از بسیجیه!»
آقای هاشمی!
به یاد دعواهای خانوادگی پسر با پدر، برادر با برادر، دعواهای مردمی در کوچه و بازار و اتوبوس برای دفاع از دولت خدمتگزار افتادم. آزادهای را میشناسم که در اسارت زیر شلاق منافقین، حاضر به تکرار شعار «مرگ بر سه ملا، هاشمی و...» نشد و شکنجههای فراوانی را به جان خرید، ولی امروز همان آزاده به راحتی به تعریف شما از عدالت اجتماعی، همراهیتان با کارگزاران و سکوتتان در برابر منش اقربایتان میشورد. چه کسی میتوانست سکوت سنگین شما را در قبال تحرکات ضد فرهنگ اسلامی صبیهتان توجیه کند؟ به خاطر دارید آن روزها را که ایشان با تمام قدرت برای انتخابات ریاستجمهوری و به نفع آقای خاتمی وارد صحنه شد و عرصههای متعدد فعالیتهای جدیدی را برای زنان جامعه مطرح نمود که هیچیک جز حریمشکنی و اخلال در جو مطلوب جامعه اسلامی، نتیجهای نداشت؟ تندرویهای این خانم که منجر به موضعگیری دلسوزانه و سرسختانه امت حزبالله شد، هیچگاه در شما انگیزهای ایجاد نکرد که تذکری دهید و موضوع را کنترل نمایید تا آنجا روزنامه تحت مدیریت و مسئولیت ایشان، به دلیل عمل ضد انقلابی محکوم به تعطیلی شد. چرا هنگامی که مظلومیت او چون مظلومیت حضرت صدیقه طاهره(س) دانسته شد و شخص شما را چون پیامبر عظیمالشان اسلام شمردند، باز هم ضرورتی برای شکستن قفل سکوت ندیدید و گویندگان این کلام را به دوری از غلو تذکر ندادید؟
آقای هاشمی!
من برای شما میترسم که در تاریخ نوشته شود در این دوران، دزدها امیرکبیر خوانده شدند و امیرکبیرها به ربذه فرستاده شدند! من برای شما از این حیث میترسم که بر اثر عملکرد و سبکسری برخی دوستنمایان، مردم بگویند یک شاه از این مملکت بیرون کردیم، هزاران آقازاده همان راه شاهان را میروند و مناصب دولتی میان فرزندان دختر و پسر آنها با سخاوت تقسیم میشود، در حالی که اعتراف وزیر کشاورزی فقط ۳۰۰۰۰ نفر مهندس کشاورزی بیکار در این کشور زندگی میکنند! و شما سخن از بیمه بیکاری میگویید!
آقای هاشمی!
شما از ارکان نظام هستید. چشم هرکس که نمیتواند ببیند، کور باد! اما چه کسی شما را رکن نظام کرد؟ آیا غیر از حمایت امام که فرمود: «نهضت زنده است چون هاشمی زنده است» و جز حمایتهای بیدریغ رهبر عظیمالشان انقلاب؟ و همین حمایتها تنهاوتنها دلیل بقای دولت و کابینه کاری! شما در طول دوران سازندگی و علت سکوت محجوبانه و عدم طغیان مردم مستضعف، انقلابی و خداجوی ما بود و آیا رکن نظام بودن شما در دوران جنگ، جز به رشادت سردارانی شهید چون شهید باکریها، همتها، خرازیها و بسیجیان مظلومی بود که در دوران طلایی خصوصیسازی، تنها قطرهچکانی بیابانزدایی و درختکاری نصیبشان شد و مدیریتهای کلان به کسانی سپرده شد که طعم جنگ، فقر، مبارزه و اسلامخواهی را نچشیده بودند و یا بعضا آن آرمانها را فراموش کرده بودند.
آقای هاشمی!
شما در دهه اول انقلاب نیز در مقابله با منافقین، لیبرالها و گروهکها رکن نظام بودهاید و با افتخار در مجلس بر کرسی ریاست تکیه زدید و مردانه در برابر معاندان و حتی در مقابل بنیصدر خائن ایستادید، اما صفشکنی در مقابله با آن دشمنان با کسانی بود که همان زمان هم متهم به کجفهمی، شعارزدگی و چماقداری بودند. در حالی که افتخار آن غالبا نصیب کسانی شد که کارهای ستادی انجام میدادند و پیشنهاد میکنم که تاریخ را منصفانه بازشناسی نموده و آن افراد را که نقش اصلی را در تثبیت پایههای نظام -با عنوان حزبالله- برعهده داشتند، شناسایی کنید و از آرمان آنان دفاع کنید و ببینید اکنون آنان در کدام صف قرار دارند. اگر این بازشناسی، این حقیقت را بر شما برملا ساخت که حزبالله صفشکن دوران مبارزه با لیبرالها و منافقین که متهم به چماقداری میشد، همان حزبالله منتقد شماست، در دوران سازندگی نیز با اتهام کجفهمی و عوامزدگی مواجه شد. باید از شما پرسید که موضع امروز و فردایتان در خصوص حزبالله و عاشقان ولایت چیست؟ من یقین دارم این نظام برای رکنشدن امثال شما، بهای سنگینی پرداخته است و حال این انتظار بهجایی است که جنابعالی نیز، دین خود را در این مقطع برای دفاع از انقلاب بپردازید و همانگونه که مقام معظم ولایت فرمود: «هیچکس برای من، هاشمی نمیشود» شما هم هیچکس را بر ولایت و منویات و آرمان او مقدم ندارید. با این انتظار برای من ابهامات زیادی در خصوص اعلام موضع دیرهنگام شما در غائله ۱۳ رجب و اهانت شیخ سادهلوح به ساحت ولایت و یا گستاخی برخی از مدیران در برابر اوامر و اراده صریح ولایت وجود دارد. یا سکوت سیاستمدارانه! و نه انقلابی شما در مواردی که دفاع صریح از حریم ولایت لازم است، برای من قابل توجیه نیست.
آقای هاشمی!
بگذارم و بگذریم که گفتنیها بسیار است. جفایی که دوستان متلمق در حق هاشمی کردند، دشمنان انقلاب و نظام نکردند. دشمن نظام، تیغ بر جسم هاشمی زد که ناکام ماند، اما دوستنمایان کاسبکار، تاجرپیشه و عافیتطلب و دینگریز و ناسازگار با انقلاب، تیغ بر آرمان و حیثیت هاشمی کشیدند که متاسفانه کار را به جایی رساندهاند که هر مدیر دزدی، به هنگامی که شمشیر عدالت را بر گردن خود میبیند، هاشمی را سنگر خود میخواهد و تجدیدنظرطلبان پشیمان از گذشته که به اسم مبارزه با سرمایهداری سنتی آن را محصور در حجرههای بازار کرده بودند و از خوان نعمت دوران سازندگی شما پروار گشتند امروز نمکنشناسانه به بهانه توسعه سیاسی و مخالفت با انحصارطلبی، انحصارطلبی پیشهکرده و به هاشمی حمله و هتاکی میکنند و انتخابات برای مردم را ارث پدری خود میدانند و باز میبینید که هاشمی میماند و حزب الله و همین مردم شهید دادهای که قوت لایموت سفرههایشان به پیامد اجرای سیاست تعدیل اقتصادی برچیده شد.
آنها که به واسطه سیاست تعدیل و خصوصیسازی، صاحب ثروتهای بادآورده، ویلاها، سهام کارخانهها و اموال مردم شدند، اینک حامی شما نخواهند بود. آنها که به خاطر جلب رضایتشان حزب الله را رنجاندید تا نسوان آنها سوار دوچرخه بشوند و کتودامن بپوشند، و بسیج و مساجد و فرهنگسازیشان را در فقر و نداری واگذاشتید تا کانون فرهنگ از مساجد به فرهنگسراها کشیده شود و جوانان گیتار بزنند و شاد باشند هرچه میخواهند بخورند، بنوشند، یا بپوشند، بلکه رایشان با ما باشد، همانها هاشمی را نمیخواهند. حزبالله چون انحصارطلب نیست همانقدر که از حضور همه نیروهای خودی نظام از چپ تا راست حمایت میکند، از حضور شما نیز استقبال میکند.
آقای هاشمی!
من باشناختی که از شما دارم، یقین دارم که شما چه در مجلس باشید یا نباشید، کماکان سایه اقتدارتان در مجلس حضور خواهد داشت! ولی حال که وارد عرصه انتخابات شدهاید، از شما درخواست میکنم که نسبت به دغدغهها و نگرانیهای یاران واقعی انقلاب حساسیت بیشتری از خود نشان دهید و اجازه دهید هاشمی کماکان رکن نظام باقی بماند. البته آنچه دراین مقال آمد نقد اندکی از وجهه اقتصادی عملکرد شما بود و درددل ما از عملکرد فرهنگی دولت شما و مسئولین امور فرهنگی کشور در آن روزها، خود مجال مفصل دیگری را میطلبد.
در جریان تعطیلی شلمچه خبرهایی به ما رسید که جنابعالی نسبت به تعطیلی ابراز تمایل فرموید. الان هم به قیمت تعطیلی جبهه مسائلی را عرض میکردم. من قصد نداشتم در این شرایط که همه عناصر بیریشه تجدیدنظرطلب و در پارهای موارد اجامر و اوباش علیه شما صفبندی کردهاند، چیزی بگویم که تضعیف شما تلقی شود، لیکن مصاحبههای اخیر و دفاع از آن سیاستهای فاجعهبار، بنده را ناچار از گفتن حقایقی کرد.
این نگرانی را دارم که آیا هاشمی پس از دو سه سال کنارهگیری از امور اجرایی و فرصتیافتن برای ارزیابی گذشته و برملاشدن دست دوستنمایان فریبکار و اثبات وفاداری و صداقت منتقدان دلسوز به جمعبندی جدیدی رسیده است؟
آقای هاشمی!
من میترسم! برای همهمان میترسم. مثل دوست شهیدم که میترسید، میترسم. میترسم که خواص عوام زده شوند. میترسم دارندگی جای سازندگی را بگیرد. من میترسم مبادا کمیت بر کیفیت پیشی بگیرد. من میترسم زمانه «زنانه» شود. من میترسم عدل علی سبب قتل علی شود. من میترسم ابنعباسها سکوت کنند. من میترسم تسامح جای غیرت را بگیرد. من میترسم اعتقادات به نیمکت ذخیرهها بنشیند! من میترسم پوسته هسته گردد و هسته بپوسد. من میترسم اقامه جای اذان را بگیرد. من میترسم طبیعت به فطرت چیره گردد. من میترسم هدف وسیله را توجیه کند. من میترسم وسیله خود هدف شود تا حکومت که به کفر نماند به ظلم بماند! میترسم مبادا مصلحت حقیقت گردد. من میترسم الگوی ما دنبالهروی ما شود. من میترسم فریادها هوای نفس ما باشد. من میترسم مبادا میهمان جای میزان را بگیرد. من میترسم طاقوتی یاقوتی جلوهگر شود. من میترسم سازندگی جنگ را استیضاح کند! من میترسم تجملگرایی ساده زیستی را «وتو» کند! من میترسم در جنگ فقر و غنا ما طرف غنا باشیم. من میترسم سقوط صعود جلوهگر شود. من میترسم چکمهپوش کفش پابرهنه به پا کند. من میترسم مبادا پابرهنه چکمه به پا کند. من میترسم مخاطبین امام هر یک خود امام شوند. من میترسم غنی ادای فقیر را درآورد. من میترسم شورا با یک عضو رسمیت یابد! من میترسم برای خود، برای شما، برای همه!