○ قطره ای در صدفی پنهان شد
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ
○ قطره ای در صدفی پنهان شد
رفته رفته به صدف مهمان شد
در نهانخانه تاریک صدف،؛ دید منزل تنگ است،
در و دیوار صدف همچون سنگ است
کمی آزرده شد از خود پرسید:
علت آمدنم اینجا چیست؟
قطره ها آزادند، در دل موج زمان فریادند
اگر روزنه ای باز شود دور شوم، ساکن منطقه روشنی و نور شوم...
صدف آهسته شنید این نجوا
گفت: ای کودک خرد دریا !
شکوه کم کن که در این بحر عمیق،
ما نگردیم به کس یار و شفیق
ما به کس در دل خود جا ندهیم،
بی جهت منزل و ماوا ندهیم
نکن از بخت شکایت که بدون تردید،
تو در این خانه تاریک، شوی مروارید..
- ۹۴/۰۴/۱۶