ورود نور به میهن مبارک
در یک خانواده مذهبی سنتی ومتوسط به دنیا آمدم. تا سال 57 که سال آخر دبیرستانم بود نامی از امام خمینی نشنیده بودم ، از ظلم و ستم شاه هم همینطور، شاید ترس از ساواک باعث شده بود بزرگترها پیش ما هیچ صحبتی نکنند و من همچون یک بع بعی زنده بودم تا مهر 57 که به مدرسه رفتم. برای اولین اسم امام را توسط یکی از هم کلاسی هایم شنیدم( اگر درست یادم باشد اسمش نصیری بود ،انشاءالله که مورد رحمت همیشگی خدا باشد) از این لحظه زندگی من مانند کسی بود که در حالی که در تاریکی مطلق می زیسته کم کم پرتوهای نوری به او می رسد. می پرسیدم و می پرسیدم و می شنیدم و قدری مطالعه و چه کار سختی بود این آخری برای کسی که تا آن موقع فقط داستان می خواند و کتاب های مدرسه ، اما من حس می کردم نه وقتی جنین چهار ماهه بودم بلکه وقتی با امام آشنا شدم در من روح حیات دمیده شد و آنجا بود که پدر نگران من شد در تظاهرات شرکت می کردم ، شبی که از تلویزیون فیلم حمله به دانشگاه تهران پخش شد گریه می کردم و به همین دلیل کتک مفصلی خوردم که نکند هوس شرکت در تظاهرات بعدی به سرم بزند. اما این عشق به امام ماند و ماند وماند... من همه زندگی ام را مدیون امام هستم .امام وجود پر نور و برکتی بودند که باعث احیای جوانانی مثل من شدند ، میدان مغناطیسی قوی وجود امام همه آنها را که ذره ای امکان مغناطیسی شدن را داشتند و دارند جذب کرده و می کند.و من وظیفه قلبی، شرعی، اخلاقی خودم می دانم به آنچه راه امام را پایدار می کند عمل کنم و سعی هم می کنم. قبل از اینکه ترورها زیاد شود و اگر درست یادم مانده باشد اردیبهشت سال 60 به همراه دو تن از دوستانم در یکی از دیدارهای عمومی موفق به دیدار ایشان شدم که هرگز فراموش نخواهم کرد. و البته از آن هایی که به دنبال حذف اهداف امام از جمله نابودی اسرائیل ، هرگز زیر بار ذلت آمریکا نبودن هستند نخواهم گذشت. به امید روزی که همه جوانان روی کره ی ارض از لحظه به دنیا آمدن در نور وجود اهل بیت حیات پیدا کنند. یاد و خاطره ورود نور وجود امام به میهن همیشه گرامی و مبارک.
- ۹۶/۱۱/۱۲