ملاقات مجلسی اول با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
ملا محمدتقی مجلسی اصفهانی مشهور به مجلسی اول، پدر بزرگوار علامه محمدباقر مجلسی و از دانشمندان بزرگ شیعه عصر صفوی است. وی در سال 1003 یا 1004 ه . ق در اصفهان دیده به جهان گشود و در سال 1070 ه . ق در همانجا از دار فانی رخت بربست.
او بزرگ مردی بود که با همت بلند و نوشته های گران قدر خویش توانست به مذهب تشیع، رونقی ویژه بخشد.
محدث نوری در فیض قدسی درباره مقام مجلسی اول چنین می نویسد:
محمدتقی فرزند مقصود علی، ملقب به مجلسی، یگانه دوران و نادره روزگار خویش است. در بزرگواری، وثاقت، امانت، بلندمرتبگی و تخصص در علوم، بلندآوازه تر از آن است که بیان گردد و والاتر از آن که عبارت، گویای شأنش باشد. وی پارساترین، پرهیزگارترین و پرستنده ترین فرد روزگار خویش بوده است. فیض وجودش در امور دینی و دنیایی بیشتر عام و خاص عصر خویش را شامل گردیده و روایات ائمه معصومین (ع) را در اصفهان منتشر ساخته است. خداوند وی را جزای نیکو بخشد. [1]
ایشان خود مىفرماید:
«من در اوائل بلوغ سخت در طلب رضاى خداوند بودم به طورى که آرامش نداشتم و همواره مشغول ذکر او بودم تا اینکه وقتى در میان خواب و بیدارى دیدم حضرت صاحب الزمان «صلوات اللّه علیه» در جامع قدیم اصفهان نزدیک درب طنبى که اکنون مدرسه است ایستادهاند.
من سلام کردم و خواستم پاى او را ببوسم. حضرت مرا گرفته و مانع شدند. پس دستشان را بوسیدم و مسائلى را که بر من مشکل شده بود از وى پرسیدم. از جمله اینکه چون من در نمازهایم دچار این وسوسه شده بودم که این نمازها آنچنان که از من خواسته شده نیست، لذا نمازهایم را قضا مىکردم و ازاینرو به نماز شب نمىرسیدم و راجع به این موضوع از استادم شیخ بهائى رحمة اللّه پرسیده بودم و ایشان گفته بودند: نماز ظهر و عصر و مغرب را که قضا مىکنى به قصد نماز قضا و نماز شب بجا بیاور و من همین کار را مىکردم، خلاصه از حضرت حجّت علیه السّلام پرسیدم: نماز شب بخوانم؟ فرمود: بخوان ولى نه آنچنان که تاکنون مىکردى.
مسائل دیگرى نیز پرسش کردم که در ذهنم نمانده سپس عرض کردم: اى مولاى من، در هرزمان براى من میسّر نیست که به حضور شما برسم پس کتابى به من مرحمت فرمائید که دائما برطبق آن عمل کنم فرمود: کتابى براى تو، به مولانا محمّد التاج دادهام برو و از او بگیر، من که در خواب، آن شخص را مىشناختم از در مسجد که مقابل صورت مبارک آن حضرت بود به سوى دار البطیخ-که محلّهاى از اصفهان است-خارج شدم تا به آن شخص رسیدم او تا مرا دید گفت: حضرت صاحب علیه السّلام تو را به سوى من فرستاده؟ گفتم: آرى، پس از جیب خود کتابى قدیمى بیرون آورد که چون آن را گشودم دانستم کتاب دعاست. پس آن را بوسیدم و بر چشمان خود گذاشتم و از آنجا به سوى حضرت صاحب الامر علیه السّلام رفتم.
در این هنگام از خواب بیدار شدم ولى آن کتاب با من نبود و تا صبح گریه و زارى مىکردم که آن کتاب را از دست دادهام نماز صبح را با تعقیبات خواندم و در ذهنم بود که مقصود حضرت از (مولانا محمّد) شیخ بهائى است که به خاطر اشتهارش او را تاج نامیدند.
خلاصه به مدرسه که در مجاورت مسجد جامع بود رفتم دیدم شیخ، مشغول مقابله کردن صحیفه سجادیّه است و سیّد صالح قرائت مىکرد، من ساعتى نشستم تا کار مقابله پایان یافت. . . من با گریه به نزد شیخ رفتم و جریان خواب خود را با حال گریه براى ایشان نقل کردم و گفتم که گریه من براى از دست دادن آن کتاب است.
فرمود: بشارت باد تو را به علوم الهى و معارف یقین و آنچه که دائما در طلب آن بودى از مقامات معنوى. . . ، ولى قلب من آرام نشد و گریان و اندیشناک بیرون رفتم ناگهان به قلبم افتاد که بدان سو بروم که در خواب بدانجا رفته بودم و خلاصه رفتم تا به دار البطیخ رسیدم در آنجا مرد صالحى را که اسمش آقا حسن و لقب «تاج» بود دیدم و بر او سلام کردم.
او گفت: فلانى کتابهایى از وقف پیش من است که هرکدام از طلاّب مىگیرند به شرائط وقف عمل نمىکنند و تو عمل مىکنى بیا این کتابها را ببین و هرکدام را که نیاز دارى بردار من با او به مخزن کتابها رفتم پس اول کتابى که به من داد همان کتابى بود که در خواب دیده بودم لذا شروع به گریه و زارى کردم و گفتم: همین مرا بس است و یادم نیست که آیا آن خواب را هم براى او نقل کردم یا نه و به نزد شیخ آمدم و شروع کردم به مقابله با نسخهاى که جدّ پدر او از نسخه شهید نوشته بود و شهید هم از نسخه عمید الرۆساء و ابن السکون نوشته بوده و با نسخه ابن ادریس مقابله کرده بود. . . و نسخهاى که حضرت صاحب الامر به من عطا فرموده بود نیز به خط شهید بود و خیلى موافقت باهم داشت و چون من از مقابله فراغت یافتم مردم در نزد من شروع به مقابله کردند و به برکت عطاى حضرت حجّت «صلوات اللّه علیه» صحیفه کامله در همه بلاد مانند خورشید، طالع شد و در هر خانهاى راه یافت مخصوصا در اصفهان که اکثر مردم، چند نسخه از صحیفه تهیه کردند و اکثر آنان از صلحاء و اهل دعا گردیدند. و بسیارى از آنان مستجاب الدعوه شدند.
و این آثار، همه معجزه حضرت صاحب علیه السّلام است و من نمىتوانم علومى را که خداوند به سبب صحیفه، به من عطا فرموده شماره کنم و این از فضل الهى بر ما مىباشد.» فرآوری: علی سیف بخش مهدویت تبیان