سکولاریزاسیون خانواده و تأثیر آن در کاهش جمعیت - بخش دوم و پایانی
به محض آنکه هر یک از اعضاى خانواده سکولار بفهمند در بى حیایى چه لذت هاى دنیایى پیدا و پنهانى وجود دارد، هیچ مانعى نمى تواند آنها را از کسب حداکثرى آنها منصرف گرداند و این خود منجر به پدیده اى به نام برهنگى مى شود که خود به طریق عکس، باعث مى شود عشق و شور و احساسات مرد نسبت به زن کاهش یابد.
4ـ3. برهنگى و گسترش فحشا و کاهش نرخ جمعیت: یکى دیگر از این تأثیرات سکولاریزیشن خانواده، برهنگى اعضاى خانواده است که با بدحجابى، بى حجابى، بى عفتى و بى بندوبارى تبلور مى یابد. اعضاى خانواده اى که زیر سیطره سکولاریسم اند و در زندگى شان خدا و معاد حضور ندارد و با خودنمایى و جلب توجه دیگران، مى کوشند شهوت ها را به سوى خویش جذب کنند، چه ارزشى مى توانند براى حیا و عفت قایل شوند؟ ازاین رو، به محض آنکه هر یک از اعضاى خانواده سکولار بفهمند در بى حیایى چه لذت هاى دنیایى پیدا و پنهانى وجود دارد، هیچ مانعى نمى تواند آنها را از کسب حداکثرى آنها منصرف گرداند و این خود منجر به پدیده اى به نام برهنگى مى شود که خود به طریق عکس، باعث مى شود عشق و شور و احساسات مرد نسبت به زن کاهش یابد. به همین دلیل، ویل دورانت مى گوید: «زنان بى شرم جز در موارد زودگذر، براى مردان جذاب نیستند... مرد جوان به دنبال چشمان پرحیاست... عفت، زن را توانا مى سازد که با جست و جوى بیشتر، عاشق خود را یعنى کسى که افتخار پدرى فرزندان او را خواهد داشت، برگزیند» (دورانت، 1354، ص 133ـ140).
نگرش سکولار با عنوان آزادى زنان، ایشان را هرچه توانستند برهنه کرده اند، ولى از آنجا که مردان در این مسئله ذینفع ترند، این مسئله تأثیر مستقیمى در تحکیم خانواده دارد؛ چراکه هرقدر زن نسبت به مردان بیرون از حریم خانواده خود، باعفت تر باشد، این نشان دهنده وفادارى بیشتر زن است. زن به شوهرش نشان مى دهد که حاضر نیست حتى گوشه اى از جسم خود را در اختیار تمتع غیر او قرار دهد و فقط همسر قانونى اوست که لیاقت دارد از وجود او بهره ببرد. زمانى که زن خود را ـ با نمایان کردن زیبایى هایش ـ در معرض دید مردان مى گذارد، باعث مى شود التهاب ها و تقاضاهاى جنسى نسبت به او فزونى یابد. ازاین رو، با توجه به اینکه غریزه جنسى، غریزه اى است دریاصفت، این زن با برهنگى، خود را در خیل توجهاتى که به این واسطه به او جلب مى شود ـ دست کم به صورت روحى و روانى ـ گرفتار مى کند. به تعبیر دیگر، چنین زنى، مشغول توجهات دیگران مى شود و باید به اتخاذ تدابیرى براى پاسخ گویى به این توجهات مشغول شود. در چنین شرایطى، این زن چگونه مى تواند مادرِ خانواده اى سالم ـ که براساس آرمان هاى اخلاقى و وحیانى شکل مى گیرد ـ شود و با فراهم آوردن محیطى با امنیت اخلاقى ـ تربیتى براى خانواده، وظایف ایمانى و عاطفى خویش را نسبت به همسر و فرزندان خود انجام دهد و چگونه مى خواهد خود را وقف احساسات خانوادگى اش کند؟
با ادامه رویه برهنگى زن، نوعى التذاذجویى جنسى در او ایجاد مى شود که هرچه بیشتر حریص مى شود تا با خودآرایى و نمایشِ خود، توجه مردان بیشترى را ـ در پوشش مهربانى آنها ـ به خود جلب کند، غافل از اینکه توجه مردان به او همگى زیر نقاب شهوت مردان مخفى شده است. این منش با محدودشدن التذاذ جنسى به محیط خانوادگى ـ در جهت ایجاد وحدت و پیوند بیشتر زوجین ـ ناسازگار است. این زنان با بد پوشى خود، لاجرم، همسر قانونى خود را به یک رقیب، مزاحم و زندانبان تبدیل مى کنند که او را از لذت زندگى و چشیدن تفاوت ها محروم مى سازد. این نوع نگاه به همسر، در کوتاه مدت به نوعى دشمنى و نفرت نسبت به او تبدیل مى شود.
بر این اساس، با تقویت انگیزه هاى فرد محورى و لذت جویى از جانب سکولاریسم در خانواده ها، جامعه به فروشگاه ارزان قیمت جنس مؤنث تبدیل مى شود تا هر مردى به راحتى بتواند به لذتى از زن نایل آید. یکى از دلایلى که امروزه جوان ترها تمایلى به ازدواج نشان نمى دهند، چه بسا همین رویه باشد که کامجویى ها لزوما در کادر خانواده نمى گنجد (مطهرى، 1353، ص 82ـ90). زمانى که دختر یا مادر خانواده با به معرضِ نمایش گذاردن خود، صریحا اعلام مى کنند با روى گردانى از حدود الهى، به الگوهاى زیستى سکولاریسم پایبندند تا برایشان لذت دنیا، حرف اول را بزند، ناخودآگاه همفکران خود را به سوى خویش دعوت مى کنند.
با تمکین تعداد بیشترى از خانواده ها از این مرام سکولارى در خانواده و جوامع، ارتباط انسانى به معاشرت هاى آزاد تبدیل مى شود. در این محیط، دیگر ازدواج، پایان دادن به محرومیت ها نیست، بلکه خود آغاز نوعى محدودیتِ التذاذ جنسى است؛ چون پیمان ازدواج، باید به آزادى جنسى پایان مى داد و طرفین را ملزم به وفادارى مى کرد. زمانى که در جامعه اى این گونه خانواده هایى رشد کنند که ازدواج را مانع و محدودکننده لذت هاى جنسى محسوب کنند، جوانان ترجیح مى دهند تا نیروى جوانى و نشاط دارند از محدودیت ها بگریزند و ازدواج را به زمان سستى موکول، و زن را براى فرزند زادن و خدمتکارى طلب کنند؛ یعنى خانواده اى سست بنیان تشکیل یابد که هیچ یک از زوجین، دیگرى را عامل سعادت خود نمى داند، بلکه یکدیگر را زندانبان خود مى یابند. واضح است روابط خانوادگى در این خانواده چقدر سرد و غیر قابل اطمینان مى شود. بنابراین، ایجاد پاک ترین و صمیمى ترین عواطف زوجین و ایجاد اتحاد کامل و یگانگى در کانون خانواده، زمانى میسر است که زوجین از هرگونه استمتاع از غیر همسر قانونى چشم بپوشند (همان، ص 91)؛ یعنى نه مردان چشم به زن دیگرى داشته باشند و نه زن درصدد تحریک و جلب توجه کسى جز شوهر خود باشد. اساس خانواده زمانى محکم تر مى شود که دختر خانواده نیز پیش از ازدواج، خود را براى مردان به نمایش نگذارده باشد تا طعم همسر قانونى خود را با تمام وجود بچشد و پس از ازدواج یکدیگر را از هرزگى در دوران مجردى، مبرّا بدانند. به این ترتیب، برهنگى باعث تزلزل خانواده، و تزلزل خانواده باعث ایجاد اثر منفى بر تولید مثل خواهد بود.
برهنگى حتى بر اقتصاد خانواده ها نیز به گونه اى مؤثر است. مردى که با برهنگى هاى پیرامون خود و پوشش هاى محرّک روبه روست، نمى تواند به اندازه کافى بر فعالیت اقتصادى و حتى علمى متمرکز شود تا معیشت خود و خانواده اش را تأمین کند و گاه انگیزه خود را براى خرجى آوردن براى همسر خود از دست مى دهد؛ زیرا خود را در شرایطى مى یابد که گویا مى تواند با تلاشى کمتر براى معیشتِ همسر قانونى خود، به کامجویى هاى دیگر و چه بسا جدیدتر و بهترى دست یابد ـ ازاین رو، مرد خانواده دو راه پیش رو دارد؛ یکى اینکه با کار بیشتر در بیرون منزل، کاستى هاى ناشى از بى انگیزگى و بى تمرکزى خود را جبران کند و یا اینکه با فرستادن همسر خود به کار بیرون از منزل، او را شریک در درآمد خانواده کند. در این راه، گاهى زن با بیرون آمدن از کنج دنج خانه، به میدان مقابله با امیال مردان هوسران درمى آید! چنان که گیدنز بر پایه گزارش هاى شخصى، برآورد کرده است که در انگلستان از هر ده زن، هفت زن در دوره زندگى شغلى به مدت طولانى دچار آزار جنسى مى گردند (گیدنز، 1373، ص 202).
بنابراین، هر دو این راه ها هرچند از سر ناچارى انجام مى پذیرد، ولى با حضور کمتر مرد در خانه و یا حضور بیشتر همسرش در بیرون خانه، اوضاع عاطفى و اخلاقى در این خانه سست تر مى شود. از طرف دیگر، برهنگى هرچند به بهانه کسب آزادى و لذت خودِ زن انجام مى گیرد، باعث تحقیر شدن زن مى شود؛ چون درنتیجه، خود را به یک آلتِ دستِ محتاجِ توجه و وسیله اى براى لذت مردان تبدیل مى کند. طبیعى است که از چنین زنى نمى توان توقع داشت که بتواند سنگینى عاطفى خانواده را به دوش بکشد. بنابراین، با افزایش فشار اقتصادى حاصل از بى بندوبارى و نیز کاهش ارتباط عاطفى در خانواده، سست شدن انگیزه براى ادامه تولید مثل بسیار متوقع است. از سویى دیگر، بیمارى هاى مقاربتى همچون ایدز که ارمغان فحشاست، خود از موانع تولید مثل خواهد بود و این بیمارى در اثر سکولاریزاسیون خانواده در حال رشد است. چنان که سازمان بهداشت جهانى گزارش داد: تا پایان سال 2000 در جهان 26 میلیون مرد و زن و کودک مبتلا به ویروس ایدز بوده اند که قسمت اعظم مبتلایان را همجنس بازان، تشکیل مى دهند (معظمى،1382،ص 153).
5ـ3. اشتغال زنان و کاهش نرخ جمعیت: اشتغال زنان یکى از عینى ترین تأثیرات اندیشه سکولار بر نهاد خانواده است. هر قدر محیط پیرامون خانواده به سمت تثبیت ارزش هاى سکولار و حاکم شدن ارزش هاى مادى ـ مثل راحت طلبى، لذت، کسب پول و کسب جمال و جلال دنیوى ـ برود، گرایش زنان به کار بیرون از منزل بیشتر مى شود. زنان از طریق استقلال مادى که در اثر اشتغال پیدا مى کنند، مى کوشند براى خود وجهه اى اجتماعى و موقعیتى اقتصادى ایجاد کنند (جعفرى، 1378، ص 100ـ101). در نظر آنها اخذ نفقه و خرجى براى زن، توهین به شخصیت زن است و زن را از استقلال ساقط و او را وابسته مى گرداند. پس لازم است زن براى تأمین مالى و کسب شخصیت اجتماعى و اعلام استقلال به بازار کار برود (زیبایى نژاد، 1379، ج 1، ص 67). در این صورت، غذاهاى آماده، رستوران ها و مهد کودک ها خلأ او را پر مى کنند.
از دیگر انگیزه هاى غیردینى و سکولارى زنان براى اشتغال، ارتقاى منزلت اجتماعى آنهاست. در خانواده سکولار، زوجین براى توسعه رفاه و کسب وجهه اجتماعى و مادى بیشتر، لازم است هر دو ساعت هاى زیادى را به دور از یکدیگر و فرزندان، مشغول کسب پول باشند. این افراد گمان مى کنند با داشتن درآمد ماهیانه، مى توانند از منزلت اجتماعى بهره مند شوند. براى بسیارى از خانواده هاى سکولار محرز شده است که هر کس باید به اندازه مخارجش کار کند و درآمدزایى داشته باشد. گویا خانواده به یک شرکت سهامى که زن و مرد باید در آن کار کنند، تبدیل مى شود (جعفرى، 1378، ص 104)؛ چراکه در کنارهم آمدن آنها به خاطر تجمیع درآمدهایشان در جهت یافتن دنیایى آبادتر است.
چنانچه زن کسب درآمد داشته باشد، خود را مستقل و آزاد احساس مى کند و حاضر نیست زیر بار مسئولیت خانواده برود. در چنین حالتى، او رقیب شوهر خود مى شود نه یار موافق وى؛ همکار و همقطار او مى شود نه موجب سکون و آرامش او (حاجى ابراهیم زاده، 1388). کارِ مادر در بیرون از منزل سبب مى شود که او مؤثرترین ساعات روز خود را در خانه حضور نداشته باشد.
ساروخانى اثرات سوء اشتغال زن را با توجه به نظرات صاحب نظران جامعه شناسى چنین برمى شمارد: زنان شاغل امکانات و راه هاى تازه اى براى گفت وگوى عاشقانه با شوهر نمى یابند و از این طریق، شادى زندگى را از دست مى دهند. با اشتغال زن، دیدار متقابل زن و مرد غریبه افزایش مى یابد و با لتبع سنت هاى دیرین در گزینش همسر ناپدید و یا کمرنگ مى شوند. با اشتغال زن، کار زن جانشین جهاز او مى گردد و تسهیل امر اشتغال، معیار تازه و بسیار مهم در گزینش همسر مى شود. این امر بعد از ازدواج نیز بر روابط دیرین زوجین اثرات عمیقى مى گذارد (ساروخانى، 1370، ص 168ـ170). یکى دیگر از این اثرات، تأثیرى است که اشتغال زن بر روحیه مرد دارد؛ چون شوهر (پدر) با داشتن شغل و درآمد نقش رهبر اصلى خانواده را دارد و چنانچه زن، نان آورى را به عهده بگیرد، خطر رقابت با شوهرش به میان مى آید. علاوه بر اینکه با به عهده گرفتن مسئولیت هاى اجتماع توسط زنان، طبیعتا مردان با معضل بیکارى مواجه خواهند شد و با پیدا نشدن کار براى مردان، ازدواج ها به تأخیر مى افتد و فحشا و روابط جنسى خارج از کانون خانواده، رشد مى یابد. البته تمامى این موارد باعث سردى روابط زوجین مى شود و در صورت تداوم تخریب، علاقه زوجین نسبت به یکدیگر و با لتبع انگیزه فرزنددار شدن آنها از همدیگر نیز کاهش مى یابد.
ویل دورانت اشتغال زن قرن بیستم را، که باعث کاهش علاقه به مادر بودن شده است، این گونه به تصویر کشیده است: «صنعتى شدن زنان، طبعا کار خانگى را از میان برد... بیرون رفتن زن از خانه و پیدا کردن کار در کارخانه به او وجه و اعتبار مى بخشید... او مى دانست اگر کار نکند طفیلى بى معنى خواهد گشت... زن این بردگى جدید را با وجد و شادى پذیرفت. ... و چون خانه خالى شد و جایى براى کار و زندگى در آن نماند، مردان و زنان آن را ترک کردند و رو به خوابگاه ها و خانه هاى زنبورى که آپارتمان مى نامیدند نهادند... تمام روز و عصر خود را در غوغا و جنجال کوچه و خیابان گذراندند... رسم و عادتى که ده هزار سال بر جاى مانده بود، در یک نسل از میان رفت... کودکانى که در مزارع مایه شادى و کمک بودند، در شهرهاى پرجمعیت و آپارتمان هاى تنگ، هم گران تمام مى شوند و هم جلوى دست و پا را مى گرفتند. ... شهرها... منع از آبستنى را آوردند... مادر بودن کارى خطرناک گشت. زن نوین به علت اشتغال در کارخانه از نظر جسمانى ضعیف تر از پیشینیان گشت. حس زیبایىِ فرومایه مرد نوین، کار را بدتر کرد؛ زیرا مرد نوین تن باریک و لاغر مى پسندید... زیرا آنها زیبایى را با جاذبه زودگذر جنسى سنجیدند نه با سلامت و قدرت بنیه که نشانه مادرى است. بدین گونه، زنان بیش از پیش از آوردن کودکان ناتوان گشتند و هرچه توانستند از مادر شدن گریزان گشتند... این زن فارغ از حال فرزند... در کنار مرد ایستاد... شهر به لزوم فرزندان اعتقادى ندارد؛ به همین جهت، زنان را به فحشا وامى دارد تا خود را به مادرى آلوده نکنند (دورانت، 1354، ص 159ـ161).
1ـ5ـ3. کاهش بارورى در زنان شاغل و کاهش نرخ جمعیت: کاهش بارورى زنان، از مهم ترین آثارى است که در اشتغال مادران نهفته است؛ چراکه با داشتن حتى یک فرزند، حضور مستمر و منظم زن در محل کارش با مشکل مواجه مى شود. ازاین رو، با تعدّد فرزندان، زن از نظر روحى و جسمى (با لحاظ فشارهاى قبل، حین و بعد از باردارى بر مادر) آسیب خواهد دید. در نگرش سکولار به اقتصاد خانواده، فرزند دارنشدن ارزش ریسک کردن را دارد؛ چراکه تولد فرزند، مساوى است با اتلاف وقت، هزینه کردن و اضطراب عصبى (ویتز، 1383 الف). بنابراین، زنان شاغل ترجیح مى دهند کنترل بیشترى بر تعدّد فرزندان خویش داشته باشند تا امنیت شغلى شان به خطر نیفتد. چنان که مدیران نیز ترجیح مى دهند از زنان مجرد استفاده کنند و یا دست کم زنانى را به کار بگیرند که قصد فرزند آورى نداشته باشند و از سوى دیگر، مدیران شرایط کارى نیروهاى زن خود را به گونه اى تنظیم مى کنند که زمینه کنترل موالید را براى زنان فراهم کنند. از طرفى، زنانى که براى رسیدن به شغل هاى بهتر و با درآمد بالاتر، زمان زیادى را صرف تحصیل هاى آموزشى و دانشگاهى کرده باشند، با افزایش سنشان عملاً قدرت بارورى خود را کاهش داده اند (جعفرى، 1378، ص 109ـ110). ولى غافلند که بى فرزندى نه تنها گرماى خانواده را سلب مى کند، بلکه خانواده بى فرزند بیش از هر خانواده دیگر در معرض گسست قرار دارد (ساروخانى، 1372، ص 66).
ویل دورانت، زن امروزى را حاصل صنعتى شدن جوامع مى داند و او را عروسکى خطاب مى کند که از زمانى که از خانه به کارخانه رفته و با داروهاى ضدباردارى و با کمک پرستاران از رنج پرستارى جَسته، به موجودى مهمل و تنبل تبدیل شده که براى انجام کارهاى باقى مانده نیز بى میل شده است (دورانت، 1354، ص 168).
2ـ5ـ3. اخلال در نظم روابط زناشویى در زنان شاغل و کاهش نرخ جمعیت: داشتن روابط زناشویى بدون دغدغه و در دسترس، همیشه یکى از کارکردهاى خانواده است که با اشتغال زنان مى تواند دچار اختلال شود؛ یعنى هر قدر زمان اشتغال زنان و خستگى ناشى از آن بیشتر باشد، احتمال تغییر رفتار جنسى در زوجین بیشتر مى شود. این احتمال تغییر، زمانى تقویت مى شود که روابط اخلاقى در محیط شغلى ـ یا تحصیلى ـ زن ناسالم نیز باشد؛ مانند زمانى که محیط شغلى یا آموزشى ـ در آموزش هاى آزاد یا آموزش هایى که در مراکز آموزشى به منظور یافتن شغل به متقاضیان داده مى شود ـ زنان با مردان به نوعى مختلط باشد. مضاف بر اینکه چون تجاذب جنسى زوجین از عوامل اساسى تشکیل و استمرار خانواده است، هر عاملى که باعث تأثیر منفى بر تجاذب جنسى زوجین شود، موجبات ناهنجارى هاى جنسى در بین زوجین (مثل تمکین نکردن زن از شوهر یا سست شدن تعلق و وابستگى زن به شوهر) مى شود (جعفرى، 1378، ص 126ـ131). ناگفته پیداست که در این شرایط انتظار کاهش توالید بسیار متوقع است.
روزن باوم در این باره مى گوید: «افرادى که مجبورند به طور متوسط هشت ساعت یا نه ساعت در روز کار کنند، نمى توانند در زندگى خصوصى و شب هاى تعطیل، افرادى خلّاق، فعال و پراحساس باشند» (روزن باوم، 1367، 136).
3ـ5ـ3. تهدید شدن انسجام خانواده در زنان شاغل و کاهش نرخ جمعیت: انسجام خانواده و رشد توالید، مى توانند رابطه مستقیم با یکدیگر داشته باشند. از سویى دیگر، انسجام خانواده از طریق روابط عاطفى اعضا سنجیده مى شود؛ یعنى هر میزان روابط عاطفى کمتر باشد، انسجام و یکپارچگى اعضا کمتر است و درنتیجه، بروز عینى گسستگى در خانواده ها از میزان بروز طلاق ها فهمیده مى شود؛ ازاین رو، وجود رابطه اى منطقى بین اشتغال زنان و افزایش طلاق به اثبات رسیده است. از طرفى، افزایش طلاق با کاهش نرخ جمعیت ارتباط مستقیم دارد. گیدنز نیز افزایش طلاق را با استقلال اقتصادى زنان مرتبط مى داند؛ چون با اشتغال زنان، ازدواج دیگر یک مشارکت ضرورى اقتصادى محسوب نمى شود (گیدنز، 1373، ص 427ـ428). نتایج تحلیل داده هاى آمارى سال 1385 ـ در ایران ـ نشان مى دهد: هرچه میزان درآمد مردان افزایش یابد، میزان طلاق کاهش مى یابد و بعکس، هرچه میزان درآمد زنان افزایش یابد، میزان طلاق نیز افزایش مى یابد؛ چراکه استقلال مالى زنان مى تواند سطح آستانه تحمل آنان را در برابر سختى هاى زندگى در محدوده خانه و شوهر کاهش دهد. به عبارت دیگر، خودکفایى مالى، دلایل صبورى بر مسائل خانوادگى را تقلیل مى دهد. بنابراین، تمایل آنها براى طلاق، بیشتر از زنان خانه دار است (جعفرى، 1378، ص 125). بررسى ها در دانشگاه آمستردام هلند بیانگر این است که زنانى که شغل تمام وقت دارند، 29 درصد بیشتر و معمولاً زودتر از زنان دیگر مطلّقه مى شوند. طبق این گزارش، میان تعداد ساعاتى که زنان، خارج از خانه کار مى کنند و میزان ثبات و پایایى خانواده، رابطه معکوس وجود دارد؛ چراکه زنان شاغلى که احساس استقلال بیشترى مى کند، زندگى مجردى را راحت تر مى پذیرند (همان، ص 122ـ124).
در پایان باید خاطرنشان کرد که برخى از نسل جدید دانشمندان جوان علوم اجتماعى بر این باورند که باید به دنبال علوم انسانى ترى رفت که در آن، با فردپرستى کنونى که ثمره موقعیت جوامع صنعتى است، مبارزه شود. این دانشمندان با نوعى تردید نسبت به اصالت عقل و شک در علم پرستى، مدعى اند که دنیاى انسان و زندگى انسانى، الزاما با معیارها و ضوابط علمى قابل سنجش نیست (نراقى، 1354، ص 51ـ57).
امروزه این تفکر در حال رشد است که انسان هاى هرچند داراى تمکن مالى، ممکن است از زندگى خود راضى نباشند؛ چون براى انسان ها این انگاره به وجود آمده است که سعادت فرد، امرى مافوق داشتن است (همان، ص 115). به عبارت دیگر، چنانچه بتوان با سکولاریسم در نظر و عمل مبارزه کرد و انسان بار دیگر خودش و خدا را براى این جهان نبیند، مى توان امیدوار به ادامه نسل بشر بود.
نتیجه گیرى
«سکولاریسم» ایدئولوژى اى است که در آن با غفلت از ماوراءالطبیعه و امور غیرمادى، گاه تا طرد و انکار امور غیبى مرتبط با خدا و با لتبع علوم و مباحث الهیاتى و وحیانى پیش مى رود. در این تفکر، انسان ها با حاکمیت معیارهاى این جهانى، مى کوشند تمام همت و قدرت خود را وقف آبادانى این دنیا و درنتیجه، کسب ثروت، قدرت و لذت حداکثرى کنند. براى چنین انسانى، مهربانى، از خودگذشتگى و برخورد عادلانه و منصفانه با دیگران بى معناست؛ او هرگز نمى تواند با دیگران در تعامل عاطفى باشد و این همان ضربه سنگینى بود که از جانب نگرش سکولار بر بنیان خانواده وارد مى شد. بنابراین، تأثیر نگرش سکولار در رفتار، گفتار و کردار انسان ها در خانواده، حتى در کاهش کمّى و کیفى نرخ ازدواج (با ترویج و تبلیغ تجرّد، خود ارضایى و همزیستى هاى قبل از ازدواج و...) و تولید مثل (جلوگیرى از فرزنددار شدن یا اکتفا به حداقل فرزند و...) هویدا شد.
ازجمله تأثیرات این نگرش بر نهاد خانواده که داراى تبعات دامنه دار زیادى گردید، ترویج شهرنشینى بود که با ارتباط یافتن شهرنشینى و افزایش طلاق و دعوت حضور در خانه هاى آپارتمانى باعث تأثیر منفى بر رشد جمعیت شد. سکولاریسم با ایجاد آزادى هاى جنسى بى مسئولیت مآبانه و نیز سر دادن شعار زندگى براى لذت بیشتر و در پى آن، گسترش فحشا و آسان گیرى طلاق، بنیان هاى خانواده را که اصلى ترین الگوى تولید مثل و افزایش رشد جمعیت انسان هاست با تهدید مواجه ساخته است. از سویى دیگر، تبدیل نقش مادرى زن به نقش کارمند، کارگر و کاسب، در راستاى ایجاد منبعى براى کسب درآمد بود. این اشتغال مادران تبعات زیانبار دیگرى را در پى داشت: اخلال در نظم روابط زناشویى، کاهش بارورى، و در یک کلام، تهدید شدن انسجام خانواده. نتیجه پنهان این فرایند، از دست رفتن انگیزه شرایط لازم براى تولید مثل و تربیت فرزند است. در فرهنگ سکولار، لازم نیست کسى مسئولیت پدر یا مادر شدن را بر خود تحمیل کند؛ چراکه اولاً، زمان چندانى براى تربیت فرزند وجود ندارد و زوجین ـ به فرض تشکیل خانواده و به فرض تشکیل هم سفرگى در الگوى پیشنهادى سکولاریسم، در همزیستى هاى خارج از خانواده ـ باید تمام وقت در خارج از خانه مشغول کسب درآمد باشند و ثانیا، وجود فرزند مستلزم فشار اقتصادى و از دست رفتن امنیت شغلى، بخصوص براى زنان است و ثالثا، صرف زمان و توجه به فرزند، خود مانع لذت جویى و استفادة لذت جویانه از اوقات فراغتى است که باید به تفریح گذرانده شود. ازاین رو، با نهادینه شدن سکولاریسم در طولانى مدت، با تهدید انقراضِ نسل بشر مواجه خواهیم شد.
منابع
اعوانى، غلامرضا، «میزگرد سکولاریسم و فرهنگ» (بهار 1375)، نامه فرهنگ، سال ششم، ش 21، ص 13ـ37.
اینگلهارت، رونالد (1382)، تحوّل فرهنگى در جامعه پیشرفته صنعتى، ترجمه مریم وتر، تهران، کویر.
بابایى، پرویز (1374)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه: انگلیسى فارسى، تهران، نگاه.
بریجانیان، مارى (1371)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعى، ویراسته بهاءالدین خرمشاهى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
بستان (نجفى)، حسین (1383)، اسلام و جامعه شناسى خانواده، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
جعفرى، سیدمحمد (1378)، تأثیرات اشتغال زنان بر خانواده آسیب ها و راهکارها (با تأکید بر جامعه ایران)، پایان نامه کارشناسى ارشد جامعه شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
جمعى از پژوهشگران (بى تا)، فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى.
حاجى ابراهیم زاده، تبسم، «زنان متأهل در عرصه کار و تلاش» (اردیبهشت 1388)، پیام زن، سال هجدهم، ش 206، ص 14ـ15.
دورانت، ویل (1354)، لذّات فلسفه، ترجمه عباس زریاب خوئى، تهران، اندیشه.
روزن باوم، هایدى (1367)، خانواده به منزله ساختارى در مقابل جامعه، ترجمه محمدصادق مهدوى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى.
زیبایى نژاد، محمدرضا و محمدتقى سبحانى (1379)، درآمدى بر نظام شخصیت زن در اسلام، قم، دارالثقلین.
ساروخانى، باقر (1372)، طلاق، پژوهشى در شناخت واقعیت و عوامل آن، تهران، دانشگاه تهران.
ـــــ (1370)، مقدمه اى بر جامعه شناسى خانواده، تهران، سروش.
سروش، عبدالکریم (1376)، مدارا و مدیریت، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
شیخى، محمدتقى (1380)، جامعه شناسى زنان و خانواده، تهران، شرکت سهامى انتشار.
فرجاد، محمدحسین (1372)، آسیب شناسى اجتماعى ستیزه هاى خانواده و طلاق، بى جا، منصورى.
قدسى، على محمد، «بازدارنده ها و تسهیل کننده هاى اقتصادى و اجتماعى زنان» (پاییز 1390)، مطالعات راهبردى زنان، ش 53، ص 46ـ67.
کوئن، بروس (1370)، درآمدى بر جامعه شناسى، ترجمه محمود نظرى پور، تهران، فرهنگ معاصر.
گاردنر، جان ویلیام (1386)، جنگ علیه خانواده، ترجمه معصومه محمدى، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
گیدنز، آنتونى (1378)، تجدّد و تشخّص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نى.
ـــــ (1373)، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نى.
مشکى، مهدى (1388)، درآمدى بر مبانى و فرایند شکل گیرى مدرنیته، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مطهرى، مرتضى (1378)، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 1و19.
ـــــ (1353)، مسئله حجاب، تهران، انجمن اسلامى پزشکان.
معظمى، شهلا (1382)، فرار دختران، چرا؟، تهران، گرایش.
نراقى، احسان (1354)، غربت غرب، تهران، امیرکبیر.
نیازى، محسن و فریبرز صدیقى ارفعى (1390)، جامعه شناسى طلاق، تهران، سخنوران.
ویتز، پل، «پاسخ دین و دولت در قبال بحران خانواده» (فروردین 1383 الف)، سیاحت غرب، سال دوم، ش 9، ص 75ـ85.
ـــــ «زوال خانواده» (فروردین 1383 ب)، سیاحت غرب، سال دوم، ش 10، ص 34ـ38.
هاشمى، مولود (1390)، بررسى نمودهاى عرفى شدن دین در سبک زندگى جوانان شهر اصفهان، پایان نامه کارشناسى ارشد، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
همتى، همایون (1385)، سکولاریسم در بوته نقد، تهران، معناگرا.
Bryan R. Wilson (1987), "Secularization", Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, v. 13, Macmillan Publishing Company A Division of Macmillan,Inc, New York.
Esposito, John L (2004), The Oxford Encyclopedia of The Modern Islamic World, v.4, New York, Oxford University Press.
Mcdonald, William J. (1967), New Catholic Encyclopedia, v.13, The Catholic University of America,Washington D.C.
Murry, James A. H. (1993), The Oxford English Dictionary, v. ix, oxford, Clarendon Press.
سیدحامد عنوانى: کارشناس ارشد معارف اسلامى دانشگاه شهید بهشتى.
معرفت - سال بیست و دوم ـ شماره 189
- ۹۴/۰۴/۳۰