از روشنگری های آیت می هراسند
گفتگوی اختصاصی تاریخ انقلاب با اسدالله بادامچیان/۱:
تاریخ انقلاب - بهمن علی نیا: اسدالله بادامچیان متولد ۱۳۲۰ا، ز فعالان سیاسی قبل از انقلاب و از بنیانگذاران موتلفه اسلامی است که طعم زندان و شکنجه را در رژیم پهلوی چشیده است. عضویت در گروه هفت نفره ستاد اسقبال از امام خمینی(ره) و عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، آغاز فعالیت سیاسی وی در جمهوری اسلامی است. وی هم اکنون عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی می باشد. مصاحبه با وی در خصوص شهید آیت قطعا می تواند نتایج مفیدی در پی داشته باشد.
- نحوه آشنایی شما با شهید آیت به چه شکل بود؟
من با شهید آیت قبل از پیروزی انقلاب آشنا شدم. او به صورت مخفیانه کار میکرد و به همین دلیل، قبل از پیروزی انقلاب چهره مشهوری نبود. برای دوستانی که در کلاسهای او بودند وبرای بعضی که از مبارزههای مخفیاش اطلاع داشتند، شناخته شده بود. ولی شناخت و شهرت اجتماعی نداشت. شهید آیت با عناصری که او را میشناختند، یک تشکیلات ارتباطی داشت. شهید آیت غیر از تشکیلات زیرزمینی ای که در ارتش داشت، در دامغان، سمنان، اصفهان، افرادی با او در ارتباط بودند و در مبارزه شرکت داشتند. مبارزه آنها مسلحانه و حتی یک مبارزه سیاسی تظاهراتی و گسترده هم نبود، بلکه بیشتر یک مبارزه سیاسی به صورت بحث و گفتوگو و تحلیل بود. البته در تظاهرات هم شرکت میکردند. من با افراد و گروههای زیادی در جریان مبارزات ارتباط داشتم که از جمله آنها شهید آیت و گروهی بود که با او کار میکردند.
- شهید آیت در ارتش چه فعالیتی داشت؟ اصلا هدفش از این کار چه بود؟
استراتژی آیت این بود که باید در چند بُعد کار کنیم. اولا روشنگری و اطلاعرسانی در دانشگاهها و آموزش و پرورش. بنابراین سعی میکرد همه جا درس بدهد و سخنرانی کند، این بخش اطلاعرسانیاش بود. و بعد دیگر کار تشکیلاتیاش بود که در این بخش، توانمندی ایجاد یک حزب را نداشت، اما توانمندی زیادی در ایجاد ارتباطات گسترده داشت.
کاری هم در ارتش میکرد که امید داشت به واسطه آن سر بزنگاه بتواند دو کار بکند، یکی اینکه از درون، ارتش را فلج کند و کار دوم که به نظرش طولانیمدت بود، این بود که بتواند روزی از راه کودتا مثل عبدالناصر، رژیم را عوض کند. چون به آقای عبدالناصر خیلی علاقهمند بود.
- شیوه ورود آیت به حزب جمهوری اسلامی چهطور بود؟
شهید بهشتی، باهنر و دوستان دیگر برای شورای مرکزی اولیه حزب جمهوری اسلامی از شهید آیت دعوت کردند. آیت در شورای مرکزی حزب توانست ابتدا دبیر سیاسی حزب شود. اما نتوانست تشکیلات ایجاد کند، برعکس آقای میرحسین موسوی، وقتی مسوول واحد سیاسی شد، تشکیلات ایجاد کرد و توانست کار منظمی را در روزنامه جمهوری اسلامی و سازمان داخلیشان راه بیندازد. این مرحله آغاز آشنایی ما با شهید آیت بود.
- درباره شهیدآیت میگویند سابقه خیلی روشنی ندارد، یا اینکه شخصیتش پیچیده است. با حزب زحمتکشان بوده و بهطور کلی مشکوک است. درواقع این خرده را به حزب جمهوری اسلامی میگیرند که این فرد مشکوک نباید داخل حزب میآمد.
کسانی که میگویند آیت مشکوک است، باید دلیل داشته باشند. اینکه هر مبارز سیاسی در جریان مبارزات در گروههای مختلف فعالیت کند، یک چیز طبیعی است. این هم که گاهی متوجه ماهیت آن گروه نباشد، تردیدآور نیست. مثلا ما با نظر مساعد آیتالله مطهری و دوستان دیگر به سازمان مجاهدین خلق رفتیم، حالا یکی این سابقه من را ببیند و بگوید بادامچیان حتما مشکوک است، این حرف درستی نیست.
شهید آیت ذهن بسیار قوی داشت. انسان متدین، محکم، پخته و با تحلیلی بود. مورد اعتماد بزرگانی مثل شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر و دوستان دیگر بود. اینها افراد سادهای نبودند که یک آدم مشکوک را برای شورای مرکزی حزب دعوت کنند.
بعد از پیروزی انقلاب نیز، رفتار، گفتار و کارش نشان داد یک عنصر قوی و محکم است. بعد از نهضت امام، در کنگره حزب زحمتکشان، اصرار داشت در اساسنامه تصریح شود که اعضای این حزب، مسلمان و مقیدند. بقیه مبارزاتش هم همواره در مسیر اسلام و امام بوده است. بنابراین هیچکس غیر از گروههای مخالف او، بحث مشکوک بودن آیت و عدم شایستگی برای حضور در حزب جمهوری اسلامی را ندارد. اما اینکه چرا او وارد حزب زحمتکشان شده است، دلیلش این بود که در جریان نهضت ملی شدن نفت، دو جریان وجود داشت، یکی جریان آیتالله کاشانی و دیگری جریان مصدق.
دکتر آیت جزو طرفداران جدی آیتالله کاشانی و مخالفان مصدق بود. بنابراین در این حرکت جریانی، به دکتر بقایی که از حامیان آیت الله کاشانی بود نزدیک شد و این نزدیکی او را به طرف کار تشکیلاتی با دکتر بقایی پیش برد. اما از وقتی امام ظهور کردند، دیگر کسی نیاز به این افراد نداشت. به همین دلیل آیت با امام همراهی کرد و اختلافهایش از همانجا با دکتر بقایی شروع شد و در نتیجه از حزب زحمتکشان کنار رفت. بنابراین فعالیت او در حزب زحمتکشان مثل فعالیت همان کسانی است که در انقلاب اسلامی ما با گروههای گوناگون فعالیت کردند، ولی بعد از نهضت امام، با امام همراهی کردند. البته مخالفان شهید آیت از هر بهانهای علیه او استفاده کردند. مثلا برای خراب کردن چهره آیت در دامغان شایعه کردند که دختری در کلاس درس او را بوسیده، نه اینکه او دختری را بوسیده است. بحث ما این است که آیت کاری انجام نداده و کسی آمده و او را بوسیده، اینکه جرم آقای آیت نیست. میبینید که مخالفان او از هر بهانهای سوءاستفاده کردند. استدلالهایشان همه مثل همین، خیلی نادرست است. مخالفان آیت همه توانشان را در صحبت سلامتیان در رد اعتبارنامه شهید آیت در مجلس جمع کردند. با این حرفها کسی مشکوک نمیشود. اصولا اگر کسی مشکوک باشد، باید از تفکرش مشخص شود. تفکر آیت، دقیقا تفکر توجه به اسلام، ایجاد حکومت اسلامی، حاکمیت موالی اسلام و همچنین دوری از کسانی مثل ملیگرایان است که اسلام را قبول ندارند. شهید آیت در سه محور از قانون اساسی انقلاب بیشتر از بقیه موارد نقش دارد. ولایت فقیه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرماندهی کل قوا که باید بهعهده ولی فقیه عادل باشد که این خود حاکی از تفکر اصیل شهید آیت در خط اسلام و انقلاب است.
- دلیل اینهمه مخالفت با او چیست؟
بعضی از روشنگری او میهراسند. او طرفدار اصل ولایت فقیه است. بنابراین هم در مجلس خبرگان و هم در مجلس شورای اسلامی، کسانی که با ولایت فقیه مشکل دارند، با او مخالف بودند. همه گروههای انحرافی و التقاطی و قدرتطلب، با آیت دعوا دارند. بنیصدر، چریکهای فدایی خلق، حزب توده، جبهه ملی، فروهر، نهضت آزادی، حبیبالله پیمان - رهبر جنبش انقلابی مردم ایران- و مهندس موسوی از جمله مخالفان آیت هستند. اینها از نظر تفکر سیاسی و عقیدتی با آقای آیت مخالفند. مبنای شهید آیت اصطکاک با ملیگراها و این گروهها بود و به شدت با آنها برخورد میکرد. او در تحلیلهایش بهطور مشخص مصدق را فراماسونر، جبهه ملی را مهرههای بدلی آمریکا و همه آنها را وابسته به آمریکا میدانست. و بنابراین طبیعی بود که مثلا در مساله تایید اعتبارنامه آیت در مجلس این گروهها مخالفت بکنند.
آیت همیشه نگران انحراف انقلاب بود. قبل از پیروزی انقلاب در زمانی که شاه مسلط شد و علما نتوانستند کاری بکنند، میگفت: «من اصلا نگران این حکومت نیستم، این حکومت چند سالی بیشتر باقی نمیماند. برای اینکه مردم را کشته و در نزد مردم منفور و وابسته و مزدور آمریکاست. من فقط نگران این هستم که بعد از سقوط این رژیم، آمریکا مهرههای بدلیاش را سر کار بیاورد.» و بنابراین سر مساله بازرگان، بعدازظهر ۱۵ بهمن که امام نظرشان بر این شده بود آقای بازرگان نخستوزیر شود، حدود ساعت یک بود که شهید آیت خیلی نگران آمد و به من گفت: «میگویند امام میخواهد آقای بازرگان را برای نخستوزیری دولت موقت معرفی کند. مگر امام نمیداند بازرگان لیبرال است؟ مگر نمیداند که انقلاب پیروز شده؟» گفتم: «بله.» گفت: «انقلاب که پیروز شده، برای نخستوزیریاش یک نخستوزیر انقلابی میخواهد. این سازشکار است، این با آمریکاست.» شهید آیت گفت: «یک وقت ملاقات بگیر من بروم و با امام صحبت کنم.» گفتم که امام استراحت فرمودند، بعد هم قرار است ساعت ۳ جلسه آغاز شود. امام تصمیمشان را گرفتند. آیت گفت: «تقصیر آقای بهشتی است.» گفتم: «ببین آقای آیت، هم من و هم شما، بهشتی را میشناسیم، امام را هم میشناسیم. نه بهشتی کسی است که بر امام چیزی را تحمیل کند و نه امام کسی است که زیر بار حرف حتی امثال بهشتی برود. این تصمیم خود امام است.» گفت: «چرا امام این تصمیم را گرفتهاند؟» گفتم: «من چه میدانم، شاید مصلحت است.»
- درباره ماجرای نوار آیت توضیح بفرمایید.
مساله نوار آیت، یک توطئه بود که در آن چند سوءاستفاده انجام شد. تنها مربوط به آیت نیست. این توطئه علاوه بر شهید آیت علیه شهید بهشتی، حزب جمهوری اسلامی و همچنین علیه مردم بود که مردم حرفهای روشنگرانه آقای آیت را نشنوند. برای شهید آیت انواع و اقسام توطئهها را میچیدند، منتها آیت مساله مبهمی نداشت. آقای آیت از نظر سلامت اقتصادی، هیچ انحرافی نداشت. همه زندگیاش همین خانه نارمک بود که آن هم با بدهکاری و قسط بانک خریده بود. سابقه مبارزاتی او هم که روشن بود. بنابراین میخواستند علیه وی شایعهپراکنی کنند.
اما ماجرای نوار این است که آقای کفایتی که از عناصر سازمان منافقین بود، با او یک دیدار مخفی میکند و نواری را از صدای او پر میکند که البته این قضیه توطئه مشترک بنیصدر و منافقان بود. البته کفایتی، ابتدا نزد آیتالله موسوی تبریزی نماینده تبریز رفته بود وکوشیده بود از او اعترافاتی را بگیرد. مثلا گفته بود موسی خیابانی را میخواهیم ترور کنیم، شما جایز میدانید؟ مرحوم آقای موسوی تبریزی گفته بود ما با ترور مخالفیم و به همین دلیل نتوانسته بود دستاویزی از او بگیرد. کفایتی بعد از ناکامی در این مرحله، با تجربه بیشتری نزد آقای آیت آمده بود و بدون اینکه آیت بداند که صحبتهایش ضبط میشود، نوار را پر کرده بود. بنیصدر در دعوایی که با آقای بهشتی داشت، از عهده استدلال آقای بهشتی برنمیآمد. بنابراین شروع کرد به جوّسازی علیه حزب جمهوری اسلامی و بهشتی. در همین زمینه آقای بهشتی با امام دیدار کرده بودند و به امام گفته بودند شما که میفرمایید دولتمردان با هم اختلاف نکنند، مگر ما دولتمردیم؟ ما کار فرهنگی و مبارزاتی میکردیم. شما به ما تکلیف کردید اینجا باشیم و اگر شما تکلیف را از دوش ما بردارید، ما بیشتر تمایل داریم به حوزه برویم و کار خودمان را انجام دهیم. امام هم فرموده بودند من که نمیتوانم یکطرفه حرف بزنم. شهید بهشتی گفته بودند شما که اینطور بحث میفرمایید، امر بر مردم مشتبه میشود و فکر میکنند ما باعث اختلاف هستیم. امام لبخندی زده بودند و دوباره فرموده بودند من که نمیتوانم یکطرفه صحبت کنم. شهید بهشتی گفته بودند شما اینطور که صحبت میکنید، بنیصدر سوءاستفاده میکند. امام باز هم با خنده فرموده بودند آخر من که نمیتوانم یکطرفه صحبت کنم. پس معلوم میشود امام اصرار ندارند بگویند شما دارید اختلاف میکنید ولی میخواهند بگویند مصلحت است من دو طرف را بگویم. امام از روی مصلحت از بنیصدر حمایت میکرد، برای اینکه دستش برای مردم رو شود. آقای بهشتی هم موظف بودند مقابل این خط انحرافی حرف بزنند. موقعی که امام اینطور صحبت میکند و مصلحت این است، انجام وظیفه مخالف بودن، خیلی سخت است. در عین حمایت باید مخالفت کنیم، حمایت از دولتها، نه از شخص. کار سختی است. در این قضایا هم امام فرمودند شما با یکدیگر پیمان وحدت ببندید. در شبی که میخواستیم این پیمان وحدت را ببندیم، قرار شد که اگر موردی پیش آمد، به جای اینکه طرفین مشکل را به صورت علنی مطرح کنند، موضوع را به طرف مقابل بگوید و چیزی به بیرون درز پیدا نکند. عصر فردای همان شب، روزنامه ضد انقلاب اسلامی بنیصدرتیتر درشتش این بود: «کودتای آیت» و در ذیل این تیتر بخشهایی از نوار آیت را آورده و گفته بود آیت میخواهد کودتا کند.
بنیصدر چون احساس کرده بود امام علیه او موضع نمیگیرد، فکر کرده بود با زدن این تیتر و نوشتن بخشهایی از نوار آیت، با یک تیر دو نشان بزند، هم آقای آیت و هم حزب و رقبای دیگر را تخریب کند.
دفتر هماهنگی رییسجمهور با مردم، سازمان منافقین و شبکههای استعماری، طبق یک نقشه از پیش طراحی شده، موج سنگینی علیه آیت به راه انداختند و شهید آیت، آیت کودتاگر و کودتاچی لقب گرفت. بعد از به راه افتادن این هجمه علیه شهید آیت در جلسه شورای مرکزی حزب، آقای آیت گفت: «من این حرفها را به این صورت نزدم، اینها تحریف کردند.» در این موقعیت، آقای موسوی و همفکرانش که به شدت با آیت مخالف بود و آیت هم شدیدتر با آنها مخالف بود، بلافاصله فرصت را مغتنم دانستند و آیت را در شورای مرکزی و روزنامه کوبیدند و بعد هم از طرف ما وحزب مقاله نوشتند و گفتند درست است که ما روزنامه حزب جمهوری هستیم، اما افکارمان جداست و اینها را قبول نداریم. آقای موسوی میخواست به وسیله واحد سیاسی و روزنامه، بر حزب غلبه پیدا کند. برای از بین بردن جوی که علیه آیت درست کرده بودند، قرار شد آقای آیت مصاحبه و توضیحهایش را ارایه کند. او به محل سابق روزنامه رسالت آمد و آنجا مصاحبه کرد. در همانجا آقای موسوی و همفکرانش در حزب، پیشنهاد اخراج آقای آیت از حزب را دادند. ما و مرحوم آقای بهشتی مخالفت کردیم. شهید بهشتی گفتند اخراج آیت دقیقا به نفع آقای بنیصدر است. ممکن است آقای آیت بیاحتیاطی کرده باشد، ولی این دلیل بر اخراج او نمیشود. قرار شد نوار را از بنیصدر بگیریم. بنیصدر حدود ۲۰-۳۰ روز طول داد تا بالاخره نوار را داد. بعد از بررسی نوار مشخص شد بنیصدر حرفهای آقای آیت را تحریف کرده است. دوستان آقای آیت مثل دکتر محمود کاشانی گفتند بهترین موقعیت است برای اینکه آقای آیت شکایت کند و دکتر بهشتی هم در قوه قضاییه رسیدگی کند. قرار شد چون پای رییسجمهور در میان است، آقای بهشتی قضیه را با امام در میان بگذارد. امام در جواب دکتر بهشتی فرموده بودند اگر شما یک میثاق وحدت با بنیصدر ببندید، خوب است. شهید بهشتی گفته بودند بنیصدر تهمت زده، افترا بسته، تحریف کرده، چرا ما باید با بنیصدر میثاق وحدت ببندیم؟ این اهل وحدت نیست. امام دوباره فرموده بودند اگر شما یک میثاق وحدتی با او ببندید، خوب است. آقای بهشتی گفته بودند میثاق وحدت سر جای خودش، ولی بالاخره این حق آیت است، او میپرسد که من چهکار کنم؟ امام باز هم فرموده بودند اگر شما یک میثاق وحدتی با بنیصدر ببندید، خوب است. معلوم است امام یک مصلحتی را مییابند. وقتی این فرمایش امام در جلسه حزب مطرح شد، از بعضیها سر و صدا بلند شد که این چه کاری است که امام میکند، آیت با این مظلومیت باید از خودش دفاع کند. بعد هم گفتند امام در هر حال نگفتند آقای آیت شکایت نکند. شهید بهشتی فرمودند اصل مساله مربوط به آقای آیت است و نظر شهید آیت را جویا شدند. آیت در جواب خیلی خونسرد گفت ببینید، اینکه آقایان میفرمایند حق من است که شکایت کنم و موقعیت مناسبی برای حزب جمهوری اسلامی است که آقای بنیصدر را در انفعال قرار دهد، همه جای خودش محفوظ است، ولی ما یک اصلی را در این مملکت قبول کردهایم به نام اصل ولایت فقیه عادل که او مدیریت، رهبری و هدایت اصلی جامعه را بهعهده دارد. من از این بیانات امام میفهمم که امام الان مصلحت نمیدانند شکایت کنم. بنابراین شکایت نخواهم کرد، برویم به طرف میثاق وحدت.
من اعتقادم بر این است که بیدلیل کسی شهید نمیشود، انعام شهادت را خدا بیدلیل به کسی نمیدهد و معتقدم کسی که ولایتپذیر نباشد، به این سادگی شهید نمیشود. خیلی حرف است! شما نمیدانید با شهید آیت چه کرده بودند. طوری فضا را علیه ایشان ساخته بودند که وقتی در مجلس شورای اسلامی راه میرفت، کسی جرأت نمی کرد با او راه برود. هرجا میرفت، به او آیت کودتاچی میگفتند. هر روز یک گروه سمت حزب میفرستادند و شعار میدادند «آیت کودتاچی اعدام باید گردد، اخراج باید گردد.» آنوقت در این شرایط چهرهای مثل آیت، اینطور ولایتپذیرانه با اینکه امام شکایت را منع نکرده بود، میگوید مصلحت امام را باید رعایت کرد و اینچنین رضای امامت امت را در نظر میگیرد. بر این اساس قرار شد با آقای بنیصدر میثاق وحدت ببندیم. بنیصدر گفت بیایید دفتر من. گفتیم دفتر نمیآییم، تو بیا حزب. گفت من هم حزب نمیآیم. بالاخره قرار شد جلسه یک جای ثالثی باشد و قرار شد به منزل شهید باهنر برویم.