فردای قیامت که شود، رسول خدا متمسّک به نور جلال خدا می شود و ...
زمام استر امام علیه السلام به دست غلامشان بود که جلو مسجد ایستاده بود.مرد تاجر خراسانی آمد و به غلام امام علیه السلامگفت: بیا با هم معاملهای بکنیم. تو نوکری امام علیه السلام را به من بده؛من تمام ثروتم را به تو می دهم که در خراسان ثروت بسیار دارم.همهی ثروتم از آن تو باشد و من غلام امام صادق علیه السلام باشم.او خوشحال شد از این که ثروت سرشاری به دستش رسیده است؛ گفت: پس صبر کن من بروم و مشورتی با خود امام علیه السلام بکنم.
خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت : آقا، من چند سال خدمت شما بودهام.حال، اگر خیری به من بخواهد برسد،شما مانع می شوید ؟ فرمود : نه.عرض کرد : مردی می خواهد با من معامله کند. تاجری خراسانی و ثروتمند است. طالب این شده که غلام شما باشد و من هم سر ثروت او بروم. فرمود: معلوم می شود که از ما خسته شدهای. اگر به ما بی رغبت شدهای، عیبی ندارد. او جای تو بیاید و تو به جای او برو ؛ ما مانع نمی شویم. او خوشحال شد و برخاست که برود.امام صدا زد و فرمود: بیا، چون تو چند سال خدمت ما بودی، حقّی بر من داری؛ می خواهم نصیحتت کنم ؛ فردای قیامت که شود، رسول خدا متمسّک به نور جلال خدا می شود و علیّ مرتضی، جدّ ما، متمسّک به رسول خدا…و ما هم متمسّک به جدّمان، علیّ مرتضی، می شویم و شیعیان و دوستان ما هم متمسّک به ما می شوند و همگی با هم وارد بهشت خدا می شویم. حال، اگر دوست داری با ما باشی، می پذیریم و اگر هم می خواهی بروی، مانع نمی شویم. گفت: آقا، نخواستم. اگر تمام دنیا را هم به من بدهند، حاضر نیستم از در خانهی شما بروم. من در خدمت شما و غلام شما هستم. سپس پیش مرد خراسانی رفت و گفت: نه، من حاضر نیستم دست از غلامی امام بردارم. مرد خراسانی گفت: پس مرا نزد آقا ببر تا خدمتشان عرض ارادت کنم.خدمت امام علیه السلام رسید و عرض مودّت کرد و امام هم دربارهاش دعا کرد.
- ۹۴/۰۵/۲۳