عزّت و جلال معنوی امام صادق علیه السلام
منصور دوانیقی حاکم جبّار عبّاسی که نمی توانست عزّت و عظمت و محبوبیّتی را که امام صادق علیه السلام در میان مردم داشت، تحمّل کند، از طرق گوناگون می کوشید شخصیّت علمی و معنوی آن حضرت را بشکند ولی موفّق نمی شد.عاقبت تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.به نقل مرحوم علاّمهی مجلسی (رض) صد نفر از اعاجم (مردمی که زبان عربی را نمی فهمیدند) و امام را نمی شناختند ، از یک منطقهی دور از بلاد اسلامی استخدام کرد و آنها را مورد مهر و محبّت خود قرار داد و از همه گونه لذائذ کامیابشان گردانید و پس از مدّتی آنها را به دربار و کاخ اختصاصی خویش احضار کرد و به وسیلهی مترجم به آنها فهماند که من دشمنی دارم و امشب پیش من خواهد آمد.از شما می خواهم آماده باشید،تا وارد شد او را بکشید و قطعه قطعهاش کنید.
آنها همه شمشیر به دست آمادهی امتثال فرمان شده و ایستادند ؛ آنگاه او مأموری فرستاد و امام را احضار کرد.آنها تا چشمشان به امام افتاد،شمشیرها را از دست انداختند و پیش پای امام به زمین افتادند.در حالی که نالهی آرامی داشتند صورت خود را خاضعانه به زمین نهادند.منصور از دیدن این صحنه سخت ترسید و به امام گفت: ای مولای من! چه شده که یاد ما کرده و به این وقت از شب پیش ما تشریف آورده اید ؟ امام فرمود : تو احضارم کردهای آمدهام.گفت: مأمور اشتباه کرده،اینک قدم به چشم من نهادهاید.از امام تجلیل فراوان کرد و امام مراجعت فرمود.پس از رفتن حضرت رو به آن اعاجم کرد و به وسیلهی مترجم پرسید: شما چرا طبق فرمان عمل نکردید؟ گفتند: تو دستور قتل کسی را به ما داده ای که ما جز او ولیّ و سرپرست دیگری برای خود نمی شناسیم.او هر روز به ما سر می زند و همچون پدر نسبت به فرزند از ما دلجویی می کند.آیا می شد دست ما به سوی او به قصد کشتن دراز شود؟!
منصور که از این راه تیرش به سنگ خورده بود آنها را شبانه به محلشان برگردانید و خود در مقام مسموم ساختن امام برآمد و عاقبت امام صادق علیه السلام روز25 شوّال سال148 هجری قمری، مسموماً به شهادت رسید.
- ۹۴/۰۵/۲۰