می دانید چرا امامی که تا ۱۵ روز قبل می گفت بجنگید، قطعنامه را پذیرفت؟!
گروه سیاسی - رجانیوز: سردار نام آشنای دفاع مقدس، حاج سعید قاسمی، در دومین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم مهدی عزیز در بهشت زهرا (سلام الله علیها) که روز ۱۵ مرداد سال جاری برگزار شد، به نکات مهمی درباره شرایط روز پرداخت.
به گزارش رجانیوز، حاج سعید قاسمی ضمن انتقاد از عدم پرداخت رادیو و تلویزیون و رسانهها نسبت به قطعنامه ۵۹۸ گفت: همین چهار پنج روز گذشته فصل قطعنامه و زهرنامه ۵۹۸ است که رادیو و تلویزیون از آن دم نزد و کلامی نگفت. مثل چهار پنج روز بعد آن که مرصاد اتفاق افتاد. چه اتفاقی افتاده که بعد آن مرصاد شده است! نباید هم رادیو و تلویزیون بگوید. چون که فابیوس برادر ناتنی نتانیاهو آمده است!
وی در همین زمینه با طرح این سئوال که چه شد امامی که تا ۱۵ روز قبل از قبول قطعنامه آنطور حماسی موضع گیری می کردند ناگهان به امضاء آن تن دادند ادامه داد: ما درک و تصور درستی نسبت به اتفاقاتی که میافتد نداریم. امام یک استراتژی تهیه کرده بود. پیام قطعنامه، مانیفست آن است. جگر نمیکنند یک صفحه از آن را در سالگردش بخوانند. غریبترین شخصیت در این انقلاب معمار انقلاب است.
این سردار عرصه جهاد و فرهنگ در بخش دیگری از سخنان خود با بیان خاطره ای از حاج ابراهیم همت که ضمن سفری به لبنان و سوریه به جاسوسی های کارکنان سازمان ملل پی برده بود گفت: بعد از سفر به سوریه حاج ابراهیم همت در شب عملیات می گفت: «بچهها بجنگید، اگر نجنگید عنان ما را این سازمان مللیهای جاسوس دست میگیرند. در این ممکلت رژه میروند. مدارک و اسنادتان را میبرند و هیچکاری نمیتوانید بکنید.»وی در پایان ضمن بیان فرازهایی از نامه امام بعد از قطعنامه تأکید کرد: من نباشم که اینها را برای سید علی با یک متن دیگر بنویسند. اگرچه در فتنه ۸۸ گفت هرآنچه شرط ابلاغ بود. گفت که یابن الحسن جان ناقابلی دارم و آروزی من شهادت در رکاب شماست.
متن کامل سخنرانی حاج سعید قاسمی را در ادامه از نظر میگذرانید:
SardarGhasemi-salgard-shahidazizi.mp۴ | دانلود فیلم
***
اعوذبالله من الشیطان الرجیم صلی الله علیک یا اباعبدالله السلام علیک یا روح الله ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و السلام علی جمیع شهدائک، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع) طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم، و یا لیتنا کنّا معکم.
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
آقا مهدی! دم شما گرم. بصیرت یعنی این. ۳۰ سالش بود، ولی به رفیقهایش و بچه هیئتیها میگفت«من نمیدانم، به من گفتند و اینگونه الهام شده است که باید در جوانی آدم شهید شود و شهادت در پیری و روی تخت و در بستر فایده ندارد.» در سال ۹۴ داریم صحبت میکنیم. و ما ادراک ۹۴!؟ به نظر شما کسی که چنین مأموریتی را قبول میکند و در حلب سوریه شهید شده است و ۳۲ سال سن دارد باید چه تیپ آدمی باشد؟ نباید دیوانه باشد؟ ۳۲ سال سن در تهران و این همه جای رشد برای یک آدم زیرک و باهوش. رفیقهای او میشناسند. تو با این همه آیندهای که پیش رو داری، زن باید بگیری، امکانات، جایگاه، درجه، خانه و زندگی در حلب سوریه چه میکنی؟ برای چه کسی؟ برای دفاع از بشار اسد؟ بشار اسد خودش تحویل اینها داده است و خودش برود پس بگیرد! فلسطینیها خودشان زمینشان را فروختند، خودشان بروند و پس بگیرند! به ما چه مربوط است؟ تکلیف و وظیفهای نداریم. خودمان بتوانیم شلوار خود را در دوران تحریم سفت نگه داریم، هنر کردیم.
اینجا این همه فتنه و این همه بساط. این وضع بهشت زهرای آن است. مرکز قدرت حزبالله که یک نگاهی اینطرف و آنطرف آن بیندازی باید عرق بچکانی! بشار اسد به ما چه؟ سید حسن نصرالله برود با آن جماعت ۷۲ ملت. بحرین و یمن. این حرفها چیست؟ من هم مثل بعضی از شما فکر میکنم او دیوانه و مجنون است. ببخشید بدون رودربایستی میگویم. چون مسیر من با اینها خیلی فاصله دارد که ما اول قصه خودزنیهایی بکنیم، بعد به اصل داستان برسیم.
دیوانگی و جنون میخواهد، اما جنونی از جنس حسینی نه از جنس ما. ما نمیتوانیم تشخیص دهیم. برای ما قابل درک نیست. جنس اینها را درک نمیکنیم. یعنی چه در جوانی باید شهید شد؟ یک وقتی بود تکلیف کرده بودند و امامی بود باید میرفتیم که نرفتیم. همین چهار پنج روز گذشته فصل قطعنامه و زهرنامه ۵۹۸ است که رادیو و تلویزیون از آن دم نزد و کلامی نگفت. مثل چهار پنج روز بعد آن که مرصاد اتفاق افتاد. چه اتفاقی افتاده که بعد آن مرصاد شده است! نباید هم رادیو و تلویزیون بگوید. چون که فابیوس برادر ناتنی نتانیاهو آمده است!
دوربین و تلویزیون بایستی روی برادر ناتنی پرز و شارون باشد. ۵۹۸ خورانده شد به امامی که با همه قدرت و شوکتش که تا ۱۵ روز قبل آن میگفت «عزیزان کمربندها را محکم ببندید که همه چیز برای نبرد عاشورایی آماده است»، تا ۱۵ روز قبل میگفت بجنگید که هیچ چیز عوض نشده است. چه اتفاقی پیش آمده که امضاء کردند؟ خدایا از هر آنچه که گفتهام گذشتم. مردی که تا به حال هیچوقت علیرغم آن همه فشار حرف خود را عوض نکرده بود. شما میدانید که اگر کسی در تحلیل بگوید که یک ماه قبل از آن که هواپیمای ما را آمریکاییها بزنند و ۳۰۰ نفر کشته شوند و بگویند این پیامی بود برای شما که ما در خلیج فارس آمدیم و همانوقت هم پیش امام رفتند و گفتند که آقا آمدند شما چه میفرمایید، امام چه جواب داد؟ اینها تاریخ است که رادیو و تلویزیون و رسانهها برای تو نمیگویند. کتابها، نه در دوران دبستان، نه در در دوران دبیرستان و نه دانشگاه و نه حوزه ننوشتند. قرار نیست اینها نوشته شود. قرار است که حاجآقا خاطره بافته های خود را هراز گاهی براثر زیادخوری نشخوار کند و بیرون بریزد. البته از این بابت خوشحالیم. اگرچه ناراحتیم شخصیتی در این جایگاه چنین بافته هایی را بگوید. اما از یک جهت هم خوشحالیم که باید صد ساعت صحبت کنیم که اینها با اصل انقلاب فاصله گرفتند. البته اگر از اول داشتند بازی میکردند را نمیدانیم. بعد آن یا جاده پیچ داشت آنها نپیچیدند یا جاده صاف بود و آنها پیچیدند به ما ربطی ندارد و باید خودشان جواب دهند. اینکه شمربن ذیالجوشنی که جانباز نبرد صفین است و در کنار امیرالمؤمنین میجنگید بعد آن چرا پیچیده است، خداوند باید جواب دهد. خدایا! چطور میشود روزی یک انسان مبارز با مولا امیرالمؤمنین شمشیر بزند و روزی آنقدر بیبصیرت شود که روی سینه اباعبدالله الحسین بنشیند؟ کسی که نماز و حجش ترک نمیشد. در تاریخ نمونه آن بسیار زیاد است. بیبصیرتیهایی که در طول تاریخ و در زمان شما هم اتفاق افتاده است.
آقا روحالله! تا یکی دو ماه دیگر اصلاً معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد؛ این قائم مقام را برای چه برداشتی؟ همه در خانه عکس و پوستر او را زدیم که بعد از شما این آقاست. او را چرا عزل کردی؟ «من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم».
به خاطر اینکه سادهلوح بود و دفترش دست منافقین بود و اطلاعات از دست او به منافقین میرسید، صلاحیت پرچمداری چنین انقلاب بزرگی را ندارد. او که به فرموده امام «حاصل عمر من است.» حاصل عمر من! تو که الان داری تحلیل میکنی که فلانی عمود خیمه است! عمود خیمه کیلو چند است؟ خمینی یاد داده است، منتهی چون تو نمیدانی و اینها تکرار نمیشود گول میخوری. من هم گول میخورم. به دلیل اینکه من نسیان گرفتم و بچه من هم داستان را نشنیده است. در عصری که فابیوس دارد میآید و هنوز دوران تحریم طی نشده است، مهدی عزیزی تو دیوانه نیستی؟ برای نگه داشتن حکومت بشار اسد خودت را به کشتن دادی؟ عقل من نمیکشد. تو و آن افغانی رفتند و آمدند و دفن شدند و دو هفته بعد مادر مجاهد افغانی را صدا زدند که مادر یک بار دیگر برای تشییع میآیی؟ میگفت «من که دو هفته پیش آمدم». گفتند «نه، آن که دو هفته پیش آمد سر نداشت. الان سر آوردند.»
ما درک و تصور درستی نسبت به اتفاقاتی که میافتد نداریم. امام یک استراتژی تهیه کرده بود. پیام قطعنامه، مانیفست آن است. جگر نمیکنند یک صفحه از آن را در سالگردش بخوانند. غریبترین شخصیت در این انقلاب معمار انقلاب است. به نظر شما چه چیزی در پیام قطعنامه وجود دارد که اینقدر خوف دارند که انواع و اقسام فیلمهای وسترن و کابوی و جنایی و چارلی چاپلین و لورل هاردی را ۱۰۰ بار نشان میدهند ولی این پیام را نمیخوانند؟ این پیام چه دارد که اینقدر از آن میترسند و جگر نمیکنند بخوانند؟ دفتر امام! جگر تکثیر آن را نداری؟ برای چه؟ داخل آن چه دارد که میترسید؟ میترسید مردم این را به عنوان یک نسخه عملی و مانیفست و راهبردی به کار گیرند؟ یعنی تا من را میبینند زود نگاه میکنند که این شخصیت با این مسئولیت آیا با این فرمول امام میخورد؟ التماس دعا! اشرافزدگی را نگاه میکنند. به من و ماشین و خانهام یک نگاه میاندازند و میگویند برو دنبال کارت! به مدل حرف زدن و به فرهنگ لغت من نگاه میکنند. بازی بازی، برد- برد! در ۴۰ سال تاریخچه نبرد روحالله با چنین کلمات مستهجنی برای وارد شدن به صحنه سیاست اینها برخورد نمیکنیم. بازی بازی، برد- برد! به راستی به نظر شما قضیه چیست که اینها از بازخوانی سه چهار پیام کلیدی آقا روحالله، خاصه در سالهای آخر که فشار روی اوست که آقا بپذیر! ابا دارند؟ آقا روحالله با شما هماهنگ شده بود که مک فارلین تشریف بیاورند؟ اگر با شما هماهنگ شده بود چرا منع کردید ملاقات کوچکترین جزء عنصر سیاسی آنوقت نظام با مک فارلین ممنوع است؟ چه کسانی سنگ آمریکاییها را به سینه میزدند؟ مثل این داستان گفتوگوی تمدنها که طرف خزعبلات میگفت و شهبانو! فرح شکایت کرد که «این طرح من است که دادم به غرب و سازمان ملل و یونسکو تصویب کردند.» به نظر من خوف این است.
زیاد حاشیه نرویم. یک مقداری شفاف و رک صحبت کنیم. کار از این حرفها گذشته است که بخواهیم لاپوشانی کنیم. امروز همه صاحب تحلیل هستند. ولو اگر اشتباه هم کرده باشند، چه در رأی دادن و چه در مدل انتخاب کردن. اینها حواسشان جمع است. حاضر نیستند همه اینها را یک شبه بفروشند. اصلاً بحث سر اشخاص نیست. بحث سر مدل فکری و نوع نگاه است. در این بحث ممکن است فلان فرد تا امروز ادای انقلابیها را دربیاورد، از اینجا که بیرون رفت و به یک چیز نامربوط خورد شروع به گفتن خزعبلات میکند. بعد یک درگوشی به او بزنید و به او بگویید چه گفتی؟ فردا اگر باز این حرف را زد پس معلوم میشود رفقای ناجوری دارد. برای همین امام میفرماید: «ملاک حال فعلی افراد است.» تا دیروز من الوات بودم. امروز مهدی عزیزی من را به دلایلی اینجا کشید. اینقدر هم خالکوبی کردم و با موهای سیخ سیخی آمدم اینجا و او دست من را گرفت. تحولی اگر ایجاد شد، ملاک حال فعلی اش است. حق نداری عکسهای قبلی او را برداری و بگویی بیسروپا آمده مسجد و هیئت و سینه میزند.
برعکس آن هم وجود دارد. طرف جانباز است با فلان درصد جانبازی. الان بنا به دلایلی حالش خوش نیست. چرت و پر ت میگوید. پیامک میزند و ضد آقا و نظام حرف میزند. میگوید بارکالله به هندیها که با ۷۲ ملت صلح برایشان برقرار است و گاو میپرستند، ما مسلمانها دشمنمان الله اکبر میگوید ما را میکشد و ما هم اللهاکبر میگوییم آنها را میکشیم! این میشود خزعبلات. ابله! مخ تو را کجا شستشو کردند؟ در دانشگاه دکترجاسبی معلوم است که تو باید از آن بیرون بیایی. میگوید یک روزی ارض من تا هندوستان بوده و همه فارسی صحبت میکردند. بدبختها توسط انگلیس خبیث بلایی سرشان آمد که کنار خیابان میزایند و رو به دیوار فلان کار را میکنند و در کنار همان دیوار مرگشان فرا میرسد. خیلی از نظر تو این قصه تمدن است؟
تا اینکه وارد فتنه اکبری شدید که نوید داده شده بود. کتابها را بخوانیدکه نبرد آخرالزمانی اهل فتنه و خودی هستند. حداقل این کتابها را بخوانید. اهل فتنه خودی هستند یعنی نه در عربستان و نه در سوریه باز از جنس فتنه نیست. خودی هستند. سردار است. آیتالله است. در فتنه ۸۸ دیدیم. فرقی هم نمیکند.
دیروز یا امروز یا فردا همین است/ شیطان همیشه اینطرفها در کمین است
اینبار اگر چه در لباس نو ولیکن/ فتنه رفیق کهنه این سرزمین است
ما هرچه خوردیم از خودی بوده نه از غیر/ این مار سی سال است که در آستین است
چون صخره باید بود پیش موج سرکش/ سیلی جواب این هجوم سهمگین است
اینجا نه کوفه، نه مدینه، نه فلسطین/ این مملکت ملک امیرالمؤمنین است
سر دادن و سر را به ذلت خم نکردن/ هرکس حسینی زندگی کرده چنین است
خیلی حرفها را میخواهم بزنم. اما جای آن نیست. چقدر خوب میشد رهبر، امسال را سال همدلی و همزبانی اعلام نمیکردید! اگرچه شما میدانستید که امسال را باید اینطور اعلام کنید. وگرنه بلایی سر این جماعت مارموز که مثل آب خوردن دروغ میگویند میآوردیم که آن سرش ناپیداست. فعلاً بتازانید! ولی چقدر تختهگاز میروید! کمی یواش. باز مثل زمان خاتمی هول شدید؟ تختهگاز! آن از وزیر فرهنگ و ارشاد ما! یک حرفش در طول این دو سال، دغدغه بچه حزباللهیها و ارزشیها نبود. همین دو روز گذشته گفته بود «خیلی مایل هستیم که خواننده زیرزمینی روی زمین فعالیت کنند.» هر دم از این باغ بری میرسد، تازهتر از تازهتری میرسد! یک روز هم سگبازی و رقاصخانه. اصلاً وقت نمیکنی بروی مثل سال ۷۲ تظاهرات کنی و مرگ بر فلان و درود بر فلان بگویی. اینقدر تخته گاز میروند! خون شهدا خیلی لیز است. چه کنیم که شما از گذشتهها درس نمیگیرید. حضرت آقا صد مانع گذاشتند. اسمش را میگذارد و کار خود را میکند! لااقل اینکه یارو عربدهکشی میکند جوابش را بده یا نه، بزن زیر میز و بیا بیرون. نه اینکه طرف گفت آقا ما میخواستیم مذاکرات را ترک کنیم، از این طرف و آن طرف خواهش کردند! ما هم میخواستیم ترک کنیم. توهین میکند، جوابش را بده. نه اینکه بگویی اینها مصرف داخلی دارد و برای خودشان است. خوب تو هم برای مصرف داخلی دو حرف لاتی بزن تا ما حالش را ببریم. تو جواب بده، نه اینکه بگویی از کلمه دشمن استفاده نمیکنم، کلمه خوبی نیست. مثل اسلاف خودت شهید ابراهام لینکلن را بپرستید تا سر وقتت برسند! بیشتر از این نمیگوییم. اما جواب طرف را بده! به تعبیر حضرت آقا که قربانش بروم فرمود: «لاف در غریبی است که اینها میگویند.» لاف در غریبی بند دوم دارد. چون ما یک خورده بیادب هستیم و زیاد در این مسائل از حضرت آقا تبعیت نمیکنیم بند دوم آن را میگویم. لاف در غریبی، ول دادن باد در بازار مسگرهاست. بند اول را حضرت آقا گفتند که همه گرفتند و خندیدند. بند دوم هم من بیادب برای شما گفتم.
دیگر توان نداریم تحقیر دیگری را/ یا حرفهای پوچ امثال جان کری را
رو کن گزینهها را ما تشنه جهادیم/ بسیار دوست داریم تدبیر رهبری را
برادر! حاجآقا! در عصر من و تو که نوکر آقا روحالله بودیم نباید میشد، ولی شد. حواست جمع نباشد، بصیرت نداشته باشی و غفلت کنید به چه کنم چه کنم میافتید. فتنه ۸۸ را دیدید؟ قم! با همه مذهبی بودنش صدای رسا از آن بیرون نمی آمد که بچه من تکلیفش مشخص باشد. فتنه ۸۸، هشت ماه گیرپاژ کردیم. قویتر و سنگینتر از هشت سال دفاع مقدس که حضرت آقا فرمود ۱۵ سال دیگر عمق و پیچیدگیهای فتنه ۸۸ را که این ملعونها و خبیثها ما را تا لب پرتگاه بردند را مینویسند.
فتنه که یک سرش در سفارت انگلیس بود و سر دیگر آن در سفارت فرانسه! کریستین امانپور، خواهر! ایرانی من و شما که همیشه گل سرسبد رسانههای صهیونیستی در تمام دولتها از هاشمی و خاتمی و احمدینژاد و این دولت بوده است. حتماً بایستی این گل سرسبد را دعوت کنند و برایش فرش قرمز پهن کنند که البته در برابر ۱۵۰تایی که میخواهند بیایند به عنوان کارشناس که هرجا را اعلام کردند دو ساعت بعد به خانهات میریزند که باید جوابگو باشیم. امضاء کردیم که باید جوابگو باشیم.
یک خاطره کوچک بگویم. جسارت نباشد که از وقت استفاده کنیم. مطابق با چنین روزهایی با احمد متوسلیان و همت سوریه بودیم. نبرد خرمشهر ۲۰ روز اتفاق افتاده بود و خرمشهر را گرفتیم. دستور داده شد و رفتیم لبنان. در برباره احمد را گرفتند. و حدث ماحدث. با همت آمدیم در فرودگاه. چون اولین پرواز رفته بودیم وصیتنامهها در جیب بود. سلاح و مهمات نبرده بودیم. پرواز بعدی مهمات آورد. آمدیم با همت و رضا دستواره رحمت الله علیهما پشت پنجره شیشهای. زمان حافظ اسد است. منتظر ماندیم اجازه بدهند از پاویون برویم و هواپیما را تحویل بگیریم و مهمات را پایین بیاوریم و آماده شویم برای نبرد. نیمساعت ایستادیم. میگفتیم دیر شده و خبری نشد. میگفتند تلگرام باید بیاید. در همین حین هواپیمای سازمان ملل از همین فرندشیپهای کوچک آمد نشست. جلوی چشم ما و پشت شیشه فرودگاه بینالمللی دمشق، یکسری با مینیژوپ و سگ و گربه و کیفهای سامسونت بزرگ تحتالحفظ پیاده شدند و یکسری بدتر از اینها سوار شدند. همت خودش را میخورد و میگفت «ای پدرسوختههای جاسوس. تمام اینهایی که میبرند اسناد و مدارک است. هیچکس هم نمیتواند بازجویی کند.» این یادش بود و حرص و جوش میخورد. تا شب منتظر بودیم. تلگرام نیامد و مهمات پیاده نشد. فردا دو باره رفتیم مهمات را پیاده کنیم. بازی درآوردند. نشد. کاری نداریم. برای عملیات رمضان امام پیام داد «راه قدس از کربلا می گذرد» و ما آمدیم. والفجر مقدماتی شد به توی مهدی عزیزی که ابراهیم هادی را خیلی دوست داشتی که الان سیامین سال مفقودی ابراهیم هادی در فکه است میگویم. شب قبل از عملیات همت بالای سر یگان اطلاعات عملیات شروع به صحبت کرد. وقتی خونش جوش میآمد، روی پنجههای پایش میایستاد؛«بچهها بجنگید، اگر نجنگید عنان ما را این سازمان مللیهای جاسوس دست میگیرند. در این ممکلت رژه میروند. مدارک و اسنادتان را میبرند و هیچکاری نمیتوانید بکنید.» رگش بیرون میزد. گفتیم الان خودش را میکشد. بچهها که آماده شهادت بودند و همه وصیتنامههایشان در جیبهایشان بود؛ چرا حرص میخوری اینقدر؟ کات و تمام. ۵۹۸ شد و مرصاد. زدند و آمدند و از ما اسیر گرفتند. به تعداد دو برابر کل ایام دفاع مقدس از ما اسیر گرفتند، بماند. ولش کنید. همه را نمیشود اینجا گفت.
و اما اصل خاطره که پخش شده است. گفتند این مجموعه به دلیل اینکه هفت هشت سال بودند و زبان هم بلدند شما در همین هتل استقلال، امورات سازمان مللیها را رتق و فتق کنید. ما در لابی هم نشستیم و میدیدیم اینها با لباسهای رزمی و یونیفرم میروند و میآیند. در آسانسور را زدم که بروم داخل، یک آمریکایی را دیدم با دو متر و ۲۰ سانتیمتر قد. کلاه وسترن کابوی، جلیقه کابوی، شلوار چرمی، کفش مهنیز بسته گاوچرانی! همینطور خوردیم به سینه همدیگر. چشمم افتاد به چشمش. زد پشتم؛ هلو مای فرند! خیلی معنی دارد. یعنی بعد از آن همه داستان باز هم آمدیم! آمدیم که بمانیم. من این را دیدم پاهایم لرزید. نه از وحشت گاوچران. یک لحظه حاج همت را دیدم؛ «بچهها بجنگید، نجنگید عنان شما از دستتان میگیرند». و چقدر خوب شد که شما نبودید و این صحنهها را ندیدید که مجبورید در لابی بنشینید و آن فرانسوی برود، بچه محل و دختر خوشگلهای محلهات را زیر پل مدیریت بردارد و بیاورد و ببرد در اتاقش.
بخشید شهدا. اینجا نگویم، کجا بگویم؟ میمیرم. آه! چقدر خوب شد که شما در لابی نبودید تا ببینید همولایتی تو را میآورند و میبرند. آه، که چقدر خوب شد شما نبودید، در فکه، دنبال ماشین سازمان مللیها که همین آب شنگولیها را بخورند و شیشه آن را در همان کانالهای مقدس که تو امروز میروی آنجا و بر سر و سینه خودت میزنی بیندازند. بله، دوران پساتحریم را طی میکنیم. نگویید که چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی و منطقی صحبت کن که مردم خودشان میگیرند. نمیتوانم، چه کنم؟ سخنران که نیستم. گفتید خاطره بگو. میدانید من دیوانه هستم. از حاج همت هم خاطره گفتم. «بچهها بجنگید، بچهها استقامت کنید و بصیرت داشته باشید و حواستان جمع باشد.» امروز آقا هم میگویند: «کار از مراحل قانونی طی شود.» به شما هم گفتند: «حواستان باشد، مردم شریف دنبال کنند.» مردم هم آن ۱۵ صفحهای و فکت شیت را دنبال میکنند. هی بازی بازی، ضرورتی ندارد. باز دوباره ۱۵۰ صفحهای آمده و رفته مجلس که اشتباه بوده است. دو باره پس گرفتند. مجلس کجاست؟ در تعطیلی و مرخصی است! همه اینها هم اتفاقی پیش میآید! حالا تا بیاید و بررسی کند. آن طرف خودش را دارد میکشد. «بله آمریکایی و اروپایی در صف هستند که بیایند به ما صنعت یاد بدهند!» همه شما مافوق این مباحث تحلیلی هستید. من که نه اینترنت درست و حسابی دارم و نه ماهواره. خود شما میبینید. بچهها حواسمان جمع نباشد، برای حضرت روحالله شد و زبانم لال میشود که دو باره هم ...
چند خط از مانیفست قطعنامه که برایتان نخواندند را بخوانم.
«امریکا و استکبار در تمامی زمینه ها افرادی را برای شکست انقلاب اسلامی در آستین دارند. در حوزهها و دانشگاهها، مقدس نماها را که خطر آنان را بارها و بارها گوشزد کردهام، اینان با تزویرشان از درون محتوای اسلام را نابود میکنند.»
«آمریکا غلط میکند، بیاید ما چتربازهای آنان را در هوا میزنیم.» در کنواسیون ژنو چترباز را در آسمان نباید بزنید! کنوانسیون ژنو کیلو چند است؟ «حق وتوی ابرقدرتها از قانون جنگل هم بدتر است.» امام خمینی
«اینان با تزویرشان از درون محتوای انقلاب و اسلام را نابود میکنند. اینها با قیافهای حق به جانب و طرفدار دین و ولایت همه را بیدین معرفی میکنند.» و بیسواد! دیروز هم اکبر خاطره گفت روستایی هستند. میگوید موقعی که ما انقلابی بودیم شما در روستا میچریدید! الان آمدند برای من تعیین تکلیف میکنند! میگوید میشود که رهبری را شورایی مدیریت کرد و ما باید به دوستان بقبولانیم که میشود رهبری را شورایی مدیریت کرد! شتر در خواب بیند پنبه دانه!
امام قطعنامه را امضاء کرده است، ولی دو باره استراتژیک میگوید: «ما میگوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لااله الاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزار درآوردیم. ای فرزندان سپاهی و ارتشی و بسیجی و ای نیروهای مردمی هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر و گرفتن مکانی را با غرور و شادی بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیز است که تمامی دنیا در مقابل تمامی آخرت.»
«مردم عزیز و شریف ایران! من فرد فرد شما چون فرزندان خویش میدانم» امام اینجا قطعنامه را امضاء کرده است که البته آقایان گفتند چیزی که امضاء شد به تصویب مجلس نرسید! پس ما هم یک طرفه میرویم. تخته گاز برو داداش. «شما میدانید که من به شما عشق میورزم و شما را میشناسم، شما هم مرا میشناسید. در شرایط کنونی آنچه که موجب امر شد تکلیف الهی است. شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم. اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کردم.»
من نباشم که اینها را برای سید علی با یک متن دیگر بنویسند. اگرچه در فتنه ۸۸ گفت هرآنچه شرط ابلاغ بود گفت که یابن الحسن جان ناقابلی دارم و آروزی من شهادت در رکاب شماست. اینها را گفت.
«عزیزان من شما میدانید که تلاش کردم راحتی خود را به رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم. خداوندا! تو میدانی که ما سر سازش با کفر را نداریم. خداوندا تو میدانی که آمریکا و استکبار جهانخوار، گلهای باغ رسالت تو را پر پر نمودهاند. خداوندا! در جهان ظلم و ستم و بیداد همه تکیهگاه ما تویی و ما تنهای تنها هستیم و غیر از تو کسی را نمیشناسیم و غیر از تو نخواستهایم کسی را بشناسیم. ما را یاری کن که تو بهترین یاری کنندگانی.»
«خداوندا تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیهالله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و رسیدن به خودت جبران فرما»
و بند آخر. اینها را برای تو نمیخوانند. دیر شد. رفیقمان هم که خاک کردیم هنوز خاکش خیس است میگویند بدو سه راه افسریه، از کلیه عزیزانی که از راههای دور و نزدیک آمدند تشکر، چلوکبابی افسریه منتظر شماست. سرد نشود و یخ نکند!
«کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند.»
«البته ما مطمئنیم که در همین شرایط نیز آنها که با روحانیت اصیل کینه دیرینه دارند و عقدهها و حسادتهای خود را نمیتوانند پنهان سازند آنان را به باد ناسزا گیرند. ولی در هر حال آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است. که اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز اماننامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم.»
هی نگویید که در کرب و بلا غوغا بود/ و حسین بن علی بی علم وتنها بود
هی نگوییم که ای کاش من آنجا بودم/ جان به کف داده و در خدمت مولا بودم
هی نگویید که طفلان حسین بی آبند/ اهل بیتش ز عطش کنج حرم بی تابند
درد این است که دریای فرات آنجا بود/ مدعیان همه بودند، حسین تنها بود
عمق این فتنه و از فتنه گریها پیداست/ کربلای من و تو جان برادر اینجاست
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله/ هرکه دارد به سرش شور و نوا بسمالل
- ۹۴/۰۵/۲۰