مفهوم و گستره تبرج زنان در تفسیر قرآن -بخش دوم و پایانی :انواع تبرج زنانه
تکشف زن به طرق مختلف میتواند اتفاق افتد:
یک. تکشف از طریق پوشش نامناسب؛ که خود به دو شکل میتواند صورت بگیرد:
یک. اظهار زینت
یکی از مصادیق اظهار زینت که در بسیاری از تعاریف ارائه شده برای تبرج به چشم میخورد، اظهار زینتهای مصنوعی میباشد که زائد بر اصل جسد و جسم زن است و زنان خود را بهوسیله آن تزیین میکنند. اعم از انواع و اقسام جواهرآلات (النگو، گوشواره، پابند، گردنبند، ...)، انواع و اقسام لوازم آرایش و ... بنابراین گاهی زن متبرج بهگونهای لباس پوشیده که تمامی زینتهای مصنوعی او آشکار است و البته گاهی خود لباس بهعنوان نوعی زینت از زینتهای مصنوعی محسوب میگردد. استاد مطهری دراینباره میگوید: «لباس را زمانی که قسمتی از بدن بهوسیله آن نمایان باشد، میتوان زینت محسوب کرد، مثلاً زنان بدپوششی که در جامعه فراوان دیده میشوند لباس آنها، یکی از زینتهایشان محسوب میشود.» (مطهری، 1388: 172) اما اگر زن تمام بدن را با یک لباس سرتاسری بپوشاند، چنین لباسی نهتنها زینت نیست بلکه پوشاننده کلیه زینتهای پنهان او نیز میباشد. یکی دیگر از زینتهای مصنوعی که شاید در نگاه اول، زینت بهنظر نیاید استفاده زنان از بوهای خوش اعم از انواع و اقسام عطرها و ادکلنها میباشد و در واقع بوهای خوش نوعی زینت سیال است (بهجت، 1428: 4 / 206) و مشاهده میشود که آشکارشدنش مفاسد و خطرات آشکار شدن سایر زینتها را بهدنبال دارد و نگاه مردان، با استشمام این بو متوجه صاحب آن میشود. ازاینرو برخی روایات استفاده از عطر و بوی خوش ازسوی زنان را، تبرج به حساب آورده است. (مازندرانی، 1382: 1 / 348) یکی دیگر از زینتهای مصنوعی زنان استفاده آنان از کلاه گیسهای زیبا و بیرون گذاشتن آن از پوشش مخصوص سر میباشد. شاید برخی گمان کنند از آنجا که چنین مویی، موی واقعی زن نیست، نمایش دادنش در انظار بیگانگان بدون اشکال باشد اما حقیقت این است که اتصال چنین مویی بر سر، از مصادیق زینت دانسته شده است. (اشتهاردی، 1417: 12 / 536 ـ 526) بنابراین آشکار کردن آن برای نامحرم، نوعی تبرج محسوب میشود.
دو. اظهار محاسن ذاتی زنانه
گذشته از اینکه زن بهواسطه استفاده از زینتهای مصنوعی میتواند خود را بیاراید و زیبا سازد، خود خلقت زن نیز از زیبایی و ظرافت بیشتری نسبت به خلقت مرد برخوردار است. زیباییهای ذاتی که خداوند زن را با آن زیباییها آفریده است. هرچه زن جوانتر باشد محاسن ذاتیاش بیشتر و فریبندهتر است و رفتهرفته در اثر کهولت سن، زیبایی و دلربا بودنش را از دست میدهد. هرگز زن سالخوردهای که طراوت و شادابی جوانیاش را از دست داده، نمیتواند جلوهگریی را داشته باشد که زن جوان در انظار نامحرمان دارد و این نکتهای است که قرآن کریم به آن توجه داشته است. ازاینرو همانطور که بیان شد در امر پوشش به زنان سالخورده (برخلاف زنان جوان) که دیگر امیدی به نکاح با آنها نیست، آسانتر گرفته شده است. البته به شرط آنکه به طریق دیگری تبرج ننمایند. (نور / 60) بنابراین ممکن است همین زنان سالخورده که محاسن و زیباییهای ذاتی و خلقتی خود را از دست دادهاند از طریق آراستن و تزیین خود به زینتهای مصنوعی، در برابر مردان نامحرم جلوهگری نمایند و باعث جلب توجه آنها گردند.
اکنون این سؤال مطرح است که محاسن ذاتی زنانه که آشکار کردنش تبرج میباشد، شامل چه قسمتهایی از بدن زنان است؟! برخی از فقیهان بر آناند که سراسر بدن زن درحالیکه بدون پوشش باشد از محاسن ذاتی زن است. ازاینرو پوشش تمام بدن غیر از وجه و کفین بر زن واجب شده است. (آقاضیاء، 1419: 1 / 305؛ بروجردی، 1426: 3 / 258؛ مطهری، 1388: 165) هرچند عدهای از فقها پوشش وجه و کفین را نیز واجب میدانند، اما مشاهده میشود که اکثر فقها پوشش وجه و کفین را واجب نمیدانند (نجفی، 1421: 8 / 163) البته مراد وجه و کفینی است که خالی از هرگونه آرایش و زینت مصنوعی باشد. شهید مطهری مینویسد: «استثنا شدن وجه و کفین از وجوب پوشش به این دلیل نیست که ملاک و فلسفه پوشش و عدم تبرج در آن وجود ندارد بلکه ملاک دیگری موجب استثنا شدن آن دو میشود و آن این است که اگر پوشیدن وجه و کفین بر زن واجب میگشت سبب عسر و حرج زن، سلب فعالیت و محبوسیت وی میشد وگرنه زیبایی چهره و فتنهانگیز بودن آن کمتر از دیگر قسمتهای بدن نیست. حاصل سخن آنکه گاهی با توجه به ذات و طبیعت امر میتوان مناطی را تنقیح کرد. ولی عارض شدن برخی از عناوین ثانویه، مانع صدور حکم بر طبق آن مناط میگردد.» (مطهری، 1388: 190) در مورد وجوب پوشش وجه و کفین نیز عسر و حرج زن عنوان ثانویهای است که مانع از حکم دادن براساس ملاک وجوب پوشش میباشد.
نیز باید توجه داشت گاهی زن لباسی به تن میکند که با آن لباس هیچ قسمتی از قسمتهای بدنش برهنه نیست اما آن لباس بهگونهای است که حجم بدن زن و شکل ترکیب اندام او کاملاً واضح و آشکار است؛ یعنی در واقع محاسن خلقتیاش را آشکار کرده است و قرآن کریم زنان را از آشکار کردن محاسن ذاتی نهی میکند و میفرماید: «وَ لْیَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبهِنَّ؛ (نور / 31) و باید روسری هایشان را بر گریبان هایشان [فرو] اندازند.» خمار به روسریهای کوچکی گفته میشد که بهوسیله آنها دور گردن و گریبان و سینه قابل پوشاندن نبود (سیوری، بیتا: 2 / 222) و با استفاده از چنین روسریهایی بهعنوان پوشش، علاوه بر گردن و گریبان، قسمتی از برجستگیهای بدن زن نمایان میشد، ازاینرو قرآن کریم میفرماید: روسریهایشان را روی سینههایشان بیندازند که در اثر انجام این دستور، برهنگی و حجم این قسمت از اندام زن پوشیده خواهد شد.
دو. انجام دادن فعالیتهایی بر خلاف عرف و عادت؛ تکشف زن برای مرد نامحرم لزوماً از طریق نحوۀ پوشش او نیست بلکه ممکن است در برخی موارد نحوۀ پوشش زن مناسب باشد اما فعالیتی که انجام میدهد اعم از فعالیت اجتماعی، سیاسی و ... برخلاف عرف و عادت رایج زنان عفیف آن زمان باشد بهنحوی که در نظر مردان نامحرم خودنمایی کرده و خواه ناخواه نگاهها و حواس آنان را بهسوی خود جلب میکند. گاه لازمه چنین فعالیتی که خلاف عرف و عادت است، برقراری ارتباط نزدیک با مردان و انجام تکلم طولانی و معاشرت با آنها میباشد. ازاینرو از عایشه بهعنوان زن متبرجی نام برده شده که تکشف آن برای مردان اجنبی از همین طریق اتفاق افتاده است؛ (مفید، 1412: 421) زیرا در عصر پیامبر اکرم| و امیرمؤمنان(علیه السلام)، اینکه زنی مردان بیگانه را رهبری کند و با آنها همسفر و هم صحبت شود و به جنگ و شورش علیه امام زمانش بپردازد، کاری برخلاف عادت زنان عفیف و با حیا آن روزگار بوده است. به نظر میرسد شرکت زن در تشییع جنازه که در حدیث امام صادق(علیه السلام) آمده است: «سزاوار نیست برای زن جوان که برای تشییع جنازه و نماز خواندن بر میت، از خانه خارج شود مگر اینکه زنی مسن باشد.» (نجفی، 1421: 2 / 548؛ بحرانی، 1405: 4 / 85 ـ 84) بهلحاظ آن است که شرکت در تشییع جنازه توسط زنان خلاف عرف و عادت آن زمان بوده است و اگر زنی این کار را انجام میداد، خود را بدین وسیله در انظار مردان بیگانه آشکار کرده و توجه مردان را به خود جلب مینموده است. هرچند مراد از این نهی، نفی فضیلت این عمل برای زنان است (همان: 85) و نه حرمت این عمل برای آنها.
سه. انجام حرکات خاص و رفتارهای آمیخته با عشوهگری؛ برخی عناوین و واژههایی که حاکی از انجام حرکات و حالات خاص است و عدهای تبرج را با کمک آنها تعریف کردهاند همرا ه با توضیح معنای آنها عبارتاند از:
الف) «تَبَختُر»؛ این واژه در لغت بهمعنای نیکو راه رفتن. (صاحب بن عباد، 1414: 4 / 473) یا خرامیدن در راه رفتن است. (کاشانی، 1423: 7 / 284) برخی راه رفتن متکبرانه همراه با عجب و غرور نسبت به خود را تبختر نامیدهاند. (طریحی، 1416: 3 / 215)
ب) «تغنّج»؛ این واژه در لغت به تکسر و تدلّل معنا شده است. (ابناثیر، بیتا: 3 / 389)
ج) «غمز»؛ این واژه در لغت به اشاره کردن از طریق چشم، پلک و ابرو گفته میشود. (صاحب بن عباد، 1414: 5 / 25) و «غمازّه» به زن نیکویی اطلاق شده است که با اعضایش غمزه میکند (همان: 29) و در قرآن نیز به واژه «غمز» اشاره شده است. «وَ إِذَا مَرُّوا بهِمْ یَتَغَامَزُونَ؛ (مطففین / 30) و هنگامی که بر آنان می گذشتند، با اشاره ریشخند می کردند.»
د) «لمز»؛ همان غمزه در وجه و صورت است. (همان: 9 / 61) هرچند برخی آن را اشاره کردن به چشم معنا کردهاند. (قرشی، 1412: 6 / 206) بر این اساس قرآن کریم از زنان میخواهد که غض بصر (کاهش در نگاه) داشته باشند. «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ ... .» (نور / 31) نگاه مستقیم و چشم در چشم همراه با ناز و غمزه کردن میتواند زن را در نظر مرد آشکار نماید و او را بهسوی زن متمایل سازد.
ه) نازک کردن صدا هنگام تکلم با مردان؛ این مورد نیز از مواردی است که خداوند در قرآن کریم از آن نهی میفرماید: «فَلا تَخْضَعْنَ بالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ (احزاب / 32) پس به نرمی [و ناز] سخن نگویید، تا کسی که در دلش [نوعی] بیماری است طمع ورزد؛ و سخنی پسندیده بگویید.» بر این اساس میتوان گفت نازک کردن صدا نیز یکی از مصادیق تبرج است.
تحلیل معنای تبرج و خودنمایی از نظر لغوی و عرفی، گویای آن است که تبرج، لزوماً بد پوششی یا ستر ناقص نیست، بلکه گاهی یک زن از ستر کامل برخوردار است اما به دلیل رفتارها و حرکات خاص، مصداق زن متبرج قرار میگیرد. ازاینرو برخی تبرج را تبختر و تکسر و تغنج در راه رفتن معنا کردهاند. (جصاص، 1405: 5 / 230) بنابراین میتوان گفت حتی آنان که تبرج را اینگونه معنا نکردهاند این معانی، مورد نظر آنها نیز میباشد. ازاینرو مصطفوی تصریح میکند که «تظاهر و جلوهگری زن در مقابل مردان میتواند از طریق قول و گفتار یا عمل و رفتار یا حتی از طریق شیوۀ نظر و نگاه کردن او اتفاق بیفتد.» (مصطفوی، 1402: 4 / 428)
چهار. جلب توجه مردان نامحرم به خود؛ یکی دیگر از عناصر تبرج ممنوع از نگاه شرع که از تحلیل معنای تبرج به دست میآید، جلب توجه نفوس مردان نامحرم است که بهدنبال تکشف زن رخ میدهد و گاهی فقط در حد جلب حواس فرد و مشغولشدن ذهن او برای لحظاتی باقی میماند و به هیچ مفسده عملی منجر نمیگردد، اما در بسیاری از موارد بعد از اینکه حواس مرد متوجه زن متبرج شد، افکار او برای مدت طولانی مشغول و باعث طمع و میل مرد نسبت به زن میشود. ازاینرو مرد آماده ارتکاب محرمات دیگر میگردد. بنابراین میتوان گفت: تبرج زنان میتواند شهوت مردان را مورد تحریک و تهییج قراردهد و برای صدور افعال قبیحه و ممنوعه در شرع (مثل زنا) زمینهسازی کند. (فاضل لنکرانی، 1408: 740) زمانی که مرد مشاهده میکند زن حیا و عفاف را کنار گذاشته و خود را به شکلی از اشکال مذکور در انظار آشکار ساخته، او نیز به خود اجازه میدهد که در برقراری ارتباط با وی پا را از حد فراتر گذارد.
نتیجه
با توجه به تحلیل عناصر تشکیلدهنده تبرج میتوان گفت تبرج و خودنمایی زنان عبارت است از تکشف و آشکار شدن زن با قصد جلوهگری (نه لزوماً قصد گناه و فساد) در انظار مردان نامحرم و بیگانه بهگونهای که توجه آنها بهسوی آن زن جلب شده و در دل نسبت به او طمع نمایند (اعم از اینکه در عمل منجر به فتنه و فساد شود یا خیر). بنابراین عناصر تبرج مورد نهی در قرآن کریم، عبارت است از 1. قصد جلوهگری، 2. تکشف زن (که از طرق مختلف اعم از نحوه پوشش، رفتار، محتوای گفتار، ... میتواند اتفاق افتد) 3. جلب توجه مردان نامحرم و طمع بیماردلان. بر این اساس علیرغم دیدگاه برخی که بحث از تبرج زنان را در ضمن بحث از آشکار کردن زینت و به عبارت دیگر بدحجابی و بدپوششی زنان مطرح کردهاند و سخنی از عنوانهای (تبرج در رفتار و گفتار و ...) به میان نیاوردهاند، گستره موضوع تبرج مذموم زنان وسیعتر از آن است که به تبرج در پوشش و بدحجابی منحصر گردد، بلکه انجام هر عمل و اقدامی از سوی زنان که آنها را در نظر مردان بیگانه آشکار مینماید و توجه مردان را به آنها جلب مینماید اعم از اینکه معصیتی در عمل اتفاق افتد یا خیر، در گستره تبرج مذموم زنان قرار میگیرد. نیز گاهی زن از پوشش و حجاب کامل برخوردار است اما به دلیل نحوه رفتارش یا محتوای گفتارش یا خلاف عرف و عادت عمل کردنش، ... در رویارویی با نامحرم، مصداق زن متبرج قرار میگیرد. هرچند گاه هم اتفاق میافتد که زن از نظر پوشش دارای ستر ناقصی است اما او را نمیتوان مصداق زن متبرج دانست؛ زیرا عناصر تبرج در عمل او یافت نمیشود؛ مانند پوشش زنان عشایر و روستایی که در غالب موارد پوشش ناقص آنها باعث تکشف ایشان و جلب توجه مردان نامحرم نمیباشد، افزون بر اینکه غالباً آنها قصد خودنمایی و جلوهگری هم ندارند.
منابع و مآخذ
قرآن کریم.
آقا ضیاء، 1419 ق، تعلیقه بر العروه الوثقی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
آلسعدی، عبدالرحمن بن ناصر، 1408 ق، تیسیر الکریم الرحمن، بیروت، مکتبه النهضه العربیه.
ابناثیر جزری، مبارک بن محمد، بیتا، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، قم، اسماعیلیان.
ابنعاشور، محمد بن طاهر، بیتا، التحریر و التنویر، بیجا، بینا.
ابنفارس، ابوالحسین احمد، 1404 ق، معجم مقاییس اللغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
ابنمنظور، محمد بن مکرم، 1414 ق، لسان العرب، بیروت، دار الفکر.
اشتهاردی، علیپناه، 1417 ق، مدارک العروه، تهران، دارالاسوه.
بحرانی، یوسف بن احمد، 1405 ق، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
بخاری، محمد بن اسماعیل، 1401 ق / 1981 م، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر.
بروجردی، آقاحسین، 1426 ق، تبیان الصلاه، تقریر علی صافی گلپایگانی، قم، گنج عرفان.
بروسوی، اسماعیل، بیتا، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر.
بهجت، محمدتقی، 1428 ق، استفتائات، قم، دفتر آیتالله بهجت.
ثعلبی، احمد بن ابراهیم، 1422 ق، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
جصاص، احمد بن علی، 1405 ق، احکام القرآن، تحقیق محمدصادق قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
حسینی جرجانی، سید امیر ابوالفتوح، 1404 ق، آیات الاحکام، تحقیق میرزا ولیالله اشراقی سرابی، تهران، نوید.
حسینی شیرازی، سید محمد، 1423 ق، تبیین القرآن، بیروت، دار العلوم.
حسینی همدانی، سید محمدحسین، 1404 ق، انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودی، تهران، کتابفروشی لطفی.
حمیری، نشوان بن سعید، 1420 ق، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، تحقیق مطهر بن محمد اریانی و حسین بن عبدالله عمری، بیروت، دار الفکر المعاصر.
دروزه، محمد عزت، 1383، التفسیر الحدیث، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه.
رازی، ابوالفتوح حسین بن علی، 1408 ق، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تحقیق محمدجعفر یاحقی و محمدهادی ناصح، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412 ق، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، دار العلم.
زبیدی، محمد بن محمد، 1414 ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر.
زمخشری، محمود بن عمر، 1417 ق، الفائق فی غریب الحدیث، بیروت، دار الکتب العلمیه.
سبزواری نجفی، محمد بن حبیبالله، 1406 ق، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دار التعارف.
سبزواری نجفی، محمد بن حبیبالله، 1419ق، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، بیروت، دار التعارف.
سید قطب، قطب بن ابراهیم، 1412 ق، فی ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق.
سیوری، مقداد بن عبدالله حلی، بیتا، کنز العرفان فی فقه القرآن، قم، بینا.
شریعتی، محمدتقی، 1346، تفسیر نوین، تهران، شرکت سهامی انتشار.
شریف لاهیجی، محمد بن علی، 1373، تفسیر شریف لاهیجی، تحقیق میر جلالالدین حسینی محمدی ارموی، تهران، دفتر نشر داد.
شوکانی، محمد بن علی، 1414 ق، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من العلم التفسیر، بیروت، دار الکلم الطیب.
صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد، 1414 ق، المحیط فی اللغه، بیروت، عالم الکتاب.
صادقی تهرانی، محمد، 1365، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، قم، فرهنگ اسلامی.
ـــــــــــــــ ، 1419 ق، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، مؤلف.
طباطبایی، سید محمدحسین، 1417 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی.
طبرسی، فضل بن حسن، 1372، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، ناصرخسرو.
ـــــــــــــــ ، 1377، تفسیر جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران.
طریحی، فخرالدین، 1416 ق، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی.
عاملی علوی، احمد، 1410 ق، مناهج الاخیار فی شرح الاستبصار، قم، اسماعیلیان.
فاضل لنکرانی، محمد، 1408 ق، تفصیل الشریعه فی شرح التحریر الوسیله، قم، مؤلف.
فراهیدی، خلیل بن احمد، 1410 ق، کتاب العین، قم، هجرت.
فضلالله، سید محمدحسین، 1419 ق، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک، چ 2.
فیض کاشانی، ملامحسن، 1418 ق، الاصفی فی تفسیر القرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
فیومی، احمد بن محمد مقری، بیتا، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
قاسمی، جمالالدین، محمد، 1418 ق، محاسن التأویل، بیروت، دار الکتب العلمیه.
قرشی، سید علیاکبر، 1377، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت.
ـــــــــــــــ ، 1412 ق، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
کاشانی، ملافتحالله، 1423 ق، زبده التفاسیر، قم، بنیاد معارف اسلامی.
کلانتری، علیاکبر، 1383، فقه و پوشش بانوان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
کلینی، محمد بن یعقوب، 1429 ق، الکافی، قم، دار الحدیث.
مازندرانی، محمد صالح بن احمد، 1382 ق، شرح الکافی، تهران، المکتبه الاسلامیه.
مصطفوی، حسن، 1380، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب.
ـــــــــــــــ ، 1402 ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مرکز الکتاب للترجمه و للنشر.
مطهری، مرتضی، 1388، مسئله حجاب، تهران، صدرا.
مغنیه، محمدجواد، بیتا، تفسیر المبین، تهران، بنیاد بعثت.
مفید، محمد بن محمد، 1412 ق، تفسیر القرآن المجید، تحقیق سید محمدعلی ایازی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
مکارم، شیرازی، ناصر، 1421 ق، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب(علیه السلام).
ملا حویش آلغازی، عبدالقادر، 1382، بیان المعانی، دمشق، مطبعه الترقی.
موسوی قزوینی، سید علی، 1419 ق، رساله فی العداله، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
نجفی، محمدحسن، 1421 ق، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، قم، مؤسسه دایره المعارف فقه اسلامی.
نخجوانی، نعمتالله بن محمود، 1999 م، الفواتح الاالهیه و المفاتح الغیبیه، مصر، داررکابی للنشر.
نووی جاوی، محمد بن عمر، 1417 ق، مراح لبید لکشف معنی القرآن المجید، بیروت، دارالکتب العلمیه.
کاوس روحی: استادیار دانشگاه تربیت مدرس. (نویسنده مسئول).
محمدحسین خوانینزاده: استادیار دانشگاه علامه طباطبایی.
فاطمه السادات سعیدی: دانش آموخته حوزه علمیه خواهران تهران.
فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات تفسیری 17
- ۹۴/۰۶/۱۹