طنز/ خیلی هم اتفاقی!... دوشواری هم نداره
محمدرضا شهبازی در صفحه شخصی خود نوشت:
آقا ما از ساختمون وزارت خارجه اومدیم بیرون، بدجور تو فکر بودیم، همینطور قدم زنان خیابون ۳۰ تیر و فردوسی رو رد کردیم و رسیدیم توپخونه... تاکسیها اونجا داد میزدن... یهو به خودمون اومدیم دیدیم اتفاقی نشستیم تو تاکسی و تاکسی هم داره میره.. گفتیم کجا میری داداش؟ گفت ببینیم چی اتفاق میفته... باز رفتم تو فکر... به خودم اومدم دیدم رسیدیم فرودگاه! گفتم داداش اینجا کجاس، گفت بابا من تاکسی فرودگاهم دیگه، دیدم راست میگه، بصورت اتفاقی بجای تاکسی های داخل شهر سوار تاکسی های فرودگاه شدم. آقا گفتیم دیگه شده دیگه، رفتم دم یه باجه یه تاکسی بگیرم برگردم اما نگو بصورت اتفاقی اینجا باجه فروش بلیط هواپیماس نه تاکسی! آقا یهو اتفاقی طرف بلیط نیویورک گذاشت دست ما و ما هم اتفاقی سوار هواپیما شدیم و اتفاقی دیدیم ای بابا... حاج حسن هم اونجاس و خلاصه اتفاقی اتفاقی رفتیم نیویورک!
آقا دیدیم اونجا کاملا اتفاقی نشست سازمان ملله. به حاج حسن گفتم حالا که اتفاق اومدیم اینجا برو بالا تو هم یه سخنرانی بکن. آقا رفت و اتفاقی سخنرانیش هم گرفت! دیدیم ای بابا! رییس جمهور آمریکا هم اتفاقی سخنرانی داره! خلاصه سخنرانی ها تموم شد و داشتیم برمیگشتیم که اتفاقی رفتیم تو یه راهرویی که اتفاقی اوباما هم اومده بود توی اون راهرو! اتفاقا راهروهای سازمان ملل رو یه جور ساختن که اگر دو نفر بصورت اتفاقی از روبرو بیان چاره ای ندارن جز اینکه اتفاقی با هم روبرو بشن و اتفاقی دست بدن! ما هم اتفاقی دست دادیم دیگه. حالا چرا با وزیر امور خارجه عربستان مثلا اتفاقی روبرو نشدیم اتفاقه دیگه!
به حاج حسن گفتم حاجی! ما تا اینجا اتفاقی اومدیم و پولی نداریم باهاش برگردیم؟ گفت بگو بخاطر حادثه اتفاقی منا ما هم اتفاقا داریم سفر رو نیمه تمام میذاریم، هزینه برگشت رو فاکتور کن برای بعثه رهبری!! دیدم آقا حاج حسن اتفاقا اینبار چه حرف خوبی زد...
- ۹۴/۰۷/۰۹