فشردهای از مسئله کربلا
«الحمد الله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین»
پیغمبر اسلام سال دهم هجری رحلت کردند و یزید در سال شصت هجری به حکومت رسید. از فوت پیامبر تا روی کار آمدن یزید پنجاه سال فاصله افتاد که در این پنجاه سال بسیاری از برنامهها و قوانین اسلام دگرگون شده بود. تغییراتی هم در خط رهبری و هم در تفکرات اجتماعی ایجاد شده بود که در نتیجه آن «لَا یَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ»(الصراطالمستقیم، ج2، ص144) بود.
اگر رانندهای ناوارد باشد، ممکن است تصادفات جزئی انجام دهد و در چند جائی از ماشین آسیبهای جزئی رخ میدهد ولی گاهی راننده به حدی ناشی است که ماشین دیگر قابل استفاده نمیشود و کنار جاده رها میشود و دیگر به آن ماشین نمیگویند بلکه میگویند در یک زمانی این وسیله ماشین بوده است یعنی حالا «لا یبقی من الماشین الا اسمه» چیزی از ماشین به جز اسمش باقی نمانده است.
گاهی نیز اسلام به این وضع دچار میشود که از آن جز اسمی باقی نمیماند. افرادی که پیامبر را دیدهاند از دینا رفتهاند و افرادی که در این پنجاه سال بدنیا آمدهاند نیز افرادی غیر از پیامبر را دیدهاند و همین افراد نیز اختلاف مراتب داشتهاند تا اینکه زمان یزید رسید که برای اصلاح این وضع باید اقدامی صورت میگرفت. یزید هیچ بوئی از اسلام نبرده بود. این شعر را یزید گفته است که: «لعبت هاشم بالدین فلا خبر جاء و لا وحی نزل»(اللهوف، ص181) نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است و همه چیز از دم دروغ است. پس یزید ایمان نداشت و در عمل نیز هیچ گناهی نبود که مرتکب نشده باشد.
در زمان حکومت معاویه خیلی از هوادارانش به او گفتند که یزید را جانشین خود نکن و این بدین معنا بود که طرفداران پدرش نیز او را قبول نداشتند. یزید از مرکز حکومتش به فرماندارانش بخشنامه فرستاد که حالا که او جانشین پدرش شده است، برای تثبیت سلطنتش از مردم رأی بگیرند و در این میان نامهای که به مدینه ارسال شد نامه خاصی بود، چرا که در مدینه شخصیتی به نام حسین بن علی(علیه السلام) زندگی میکرد. در همه نامهها دستور عمومی مبنی بر اینکه بیعت بگیرند، ارسال کرده بود، ولی به فرماندار مدینه دستور داد که حتماً از شخص امام حسین(علیه السلام) باید بیعت گرفته شود.
وقتی نامه یزید به فرماندار مدینه رسید به سرعت بدنبال امام حسین فرستاد و امام حسین(علیه السلام) نیز به سی نفر از جوانان حزب اللهی جریان را اطلاع دادند و فرمودند که اسلحههای خود را در زیر لباس پنهان کنند و با ایشان به فرمانداری بروند چرا که ایشان هرگز حاضر به بیعت کردن با یزید نبودند و فرمودند: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»(اللهوف، ص22) یعنی مانند من حسین با مثل یزید بیعت نمیکند. حضرت نفرمودند که من با یزید بیعت نمیکنم، بلکه قانون کلی را یاد دادند که هر کس مثل من و در خط من باشد با مثل یزید بیعت نمیکند. پس شیعه امام حسین(علیه السلام) نه تنها نباید با یزید بیعت کند، بلکه با مثل او نیز نباید بیعت نماید. «هیهات منا الذلة»(اللهوف، ص97) یعنی نه تنها من زیر بار ذلت نمیروم، بلکه من و هر کس که با من باشد زیر بار ذلت نمیرود. پس امام حسین(علیه السلام) کار به شخص یا فرد ندارند بلکه به شخصیت و باند توجه دارند و خط را مشخص میکنند. حضرت به جرقه تأکید نمیکند، بلکه جریان را مورد توجه قرار میدهد. «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام»(اللهوف، ص24) امام حسین در اینجا میفرمایند باید با اسلام خداحافظی کرد. این حدیث به معنای خداحافظی است چرا که در زبان عرب یک بار در ابتدا و یک بار در انتها سلام میکنند. مثلاً سخنران در آخر سخنرانیها میگوید: «و َالسَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» یا اینکه امام خمینی در پایان اعلامیههای خود مینویسد: «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى»(طه/47) و یا اگر شما وارد حرم امام رضا(علیه السلام) شوید، میگوئید: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ» و وقتی بخواهید بیرون بروید نیز بعنوان خداحافظی میگوئید: «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا» چه موقع باید با اسلام خداحافظی کرد؟ «إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»(اللهوف، ص24) یعنی وقتی که امت مبتلا به حاکمی مثل یزید شوند، باید با اسلام خداحافظی کرد. امام حسین(علیه السلام) این بار نیز روی خط و باند یزید تأکید کردند و نه شخص یزید. پس از همه این تعبیرات فهمیده میشود که کسانی که خطشان حسینی است، باید رهرو راه او باشند. در ترور و به شهادت رساندن اشخاصی چون آیت الله اشرفی، دستغیب، صدوقی و یا مدنی هدف شخصیت آنها نبود، بلکه هدف راه این عزیزان و نماز جمعه آنها بود. اگر همه مردم دنیا بعنوان ورزش خم و راست شوند، کسی به آنها ایراد نمیگیرد، ولی اگر این کار برای خدا بود و بعنوان نماز جمعه انجام شد و هدف آن طرد دشمنان خدا بود، با آن به شدت مقابله میکنند. مثلاً امام خمینی درباره آیت الله اشرفی فرمودند: آزار او به موری نرسیده بود.
پس از اینکه خبر بیعت نکردن امام حسین(علیه السلام) به یزید رسید، دوباره نامه آمد و ضمن شماتت فرماندار مجدداً دستور گرفتن بیعت از امام حسین(علیه السلام) را صادر کرد و اعلام کرد در صورت عدم پذیرش امام، حضرت را در همان مدینه به قتل رسانند.
وقتی امام حسین از جریان مطلع شدند، بی خبر مدینه را ترک کردند و با این عمل توجه افکار عمومی را به خود جلب کردند. فرض کنید روزی امام خمینی از جماران بروند و به هیچ کس در این باره چیزی نگویند، در این صورت بعد از چند ساعت همه تهران و ایران خواهند گفت: امام کجاست؟ با رفتن ناگهانی و بدون خبر امام حسین(علیه السلام) در بین مردم ولوله به راه افتاد و حس کنجکاوی آنها تحریک شد و همه میگفتند: امام چه زمان؟ با چه کسی؟ کجا؟ و برای چه؟ بی خبر از مدینه خارج شده است.
مثلاً اگر من در بین سخنرانی بدون اینکه چیزی بگویم، مجلس را ترک کنم، هر کس چیزی میگوید و تعجب مینماید. بی خبر رفتن امام باعث شد که مردم موضوع را پیگیری کنند و آن را ریشهیابی نمایند و با توجه به ملاقات چند روز گذشته امام با فرماندار فهمیدند که ریشه اینکار مربوط به فرمانداری میشود و وقتی مسئله را پیگیری کردند و فهمیدند که یزید میخواهد به زور از امام بیعت بگیرد، آنها نیز از این کار خودداری کردند و منطقه مدینه یکپارچه روشن شد. امام حسین(علیه السلام) میخواستند علاوه بر مدینه همه بلاد تاریک را روشن نماید و برای اینکار وارد مکه شدند. چرا که آنجا منطقه امن الهی بود.
خداوند در قرآن درباه امنیت مکه میفرماید: «مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً»(آل عمران/97) یعنی هر کس وارد مکه شود، در امنیت میباشد. البته کشور عربستان سعودی به این آیه عمل نمیکند و حاضر است تیر اندازان خود را حتی در کعبه وارد کند. من در سال گذشته تیراندازان آنها را در مسجد الحرام مشاهده کردم. چرا که حکومت سعودی برای حفظ خود حاضر است دست به هر جنایتی بزند.
مردم عادی یکبار متولد میشوند و یکبار میمیرند ولی مردان خدا مرگ ندارند. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»(آل عمران/169) و ممکن است چند بار با توجه به اقدامات مهمی که انجام میدهند متولد شوند. امام حسین(علیه السلام) نیز در سوم شعبان از مادر متولد شدند و بعد از پنجاه و هفت سال در چنین روزی با ورودشان به مکه تولدی دوباره یافتند و این تولد سیاسی امام حسین(علیه السلام) بود.
امام حسین(علیه السلام) از سوم شعبان سال شصت هجری تا هشتم ذی الحجه آن سال یعنی حدود 125 روز در مکه بودند و مردمی که گروه گروه به ملاقات حضرت میشتافتند را روشن میکردند و با این کار مردم مکه نیز از بیعت با یزید خودداری نمودند. امام حسین(علیه السلام) در روزی که مردم از همه بلاد بسوی مکه میآمدند، آنجا را ترک کردند. یعنی دو شب به عید قربان مانده مکه را ترک کردند و با این کار توجه بیشتری را به خود جلب نمودند. مثلاً اگر کسی به مهمانی برود و بعد از چیدن سفره و حضور تمامی میهمانان آنجا را ترک کند، به سایر میهمانان میفهماند که صاحبخانه مشکلی داشته است و این کار از عدم حضور در میهمانی اثر بیشتری خواهد داشت. امام حسین(علیه السلام) هم وقتی مکه را ترک کردند که:
1- همه مردم از همه بلاد جمع شده بودند.
2- از بیابان عرفات رفتند تا حرکت آنها پیدا باشد.
3- سواره میرفتند تا بیشتر جلب توجه کند.
4- روز حرکت کردند.
5- از وسط جمعیت رفتند.
وقتی حاجیان با امام حسین(علیه السلام) برخورد میکردند، میپرسیدند: همه دارند به مکه میآیند، ولی چرا شما از مکه میروید؟ و امام حسین(علیه السلام) جواب میداد که تروریستهای یزیدی قصد شهادت مرا در مکه دارند و چون امنیت جانی ندارم به احترام خانه خدا اینجا را ترک میکنم.
6- در بین حرکت افشاگری میکردند و دلیل و هدف کار خود را برای مردم بازگو میکردند و میفرمودند که سلام مرا به تمام حاجیان برسانید و بگوئید حکومت یزید اسلامی و انسانی نیست، لذا بیعت خلاف شرع است و همه مردم با یکپارچگی باید به حکومت یزید رای مخالف بدهید. بدین ترتیب در زمانی که هیچ خبرنگاری نبود، امام حسین(علیه السلام) از هر جایی یک خبرنگار تربیت کردند. هر حاجی مثل یک کپسول خالی بود که با روشنگریهای امام پر میشد و میتوانست یکی دو ماه در آشپزخانه اجتماع مفید باشد. حاجیان همگی خبرنگار و سیاستمدار شدند و در صحنه حضور پیدا کردند و نماینده امام حسین شدند که وقتی به بلاد خود بر میگردند به مردم اطلاع دهند که امام حسین امنیت نداشت و سلام رساند و فرمود من زیر باز ذلت نمیروم، شما نیز زیر بار ذلت نروید و با اینکار در فاصله کمی همه بلادها فهمیدند که یزید لیافت حکومت را ندارد.
گاهی مردم نمیفهمند ولی گاهی میفهمند ولی جرأت اقدام را ندارند. بعد از خروج امام از صحرای عرفات، کوفه بهترین جایی بود که میتوانست مقصد امام باشد، چرا که حدود دوازده هزار نامه و طومار در مدت 125 روز توقف امام در مکه به حضرت مبنی بر حمایت مردم کوفه برای کودتا علیه حکومت یزید، رسیده بود.
امام حسین(علیه السلام) به سمت کوفه حرکت کردند، چرا که اگر حمایت میکردند، به نتیجه میرسیدند و در غیر این صورت لااقل چون خمیرمایه مذهبی در آنها هست، برای جرقه و انفجار خوب بودند. امام حسین(علیه السلام) در بین راه کوفه برای سران قبیلهها نامه و دعوتنامههایی فرستادند تا یاور حضرت باشند و اگر هم اجابت نمیکردند در جامعه بی آبرو میشدند.
اگر من نزد شما آبرو داشته باشم و رهبر انقلاب به من نامهای بنویسد و دستور دهند که من نزد ایشان بروم، اگر من حرکت نکنم کمترین اتفاقی که میافتد این است که آبروی من نزد شما میرود.
پس اگر سران قبایل به دعوت امام پاسخ مثبت ندادند بی آبرو میشوند و اگر پاسخ مثبت دادند و به همراه امام به کربلا آمدند یا شهید میشوند و یا شهید نمیشوند. اگر شهید شدند قبیله به خون خواهی آنها بر ضد حکومت قیام میکنند و اگر شهید نمیشد دوباره یک خبرنگار بر خبرنگاران قبلی اضافه میشود.
امام حسین(علیه السلام) قبل از رسیدن به کوفه و در کربلا شهید شدند و حکومت جبار برای ترساندن مردم کوفه تصمیم گرفت که اسرای کربلا را در شهر بچرخانند ولی با روشنگری اسیران با روحیه، حکومت یزید به لجن کشیده شد، بطوری که فرماندار کوفه برای جلوگیری از شورش مردم اسیران را به شام فرستادند.
امام حسین(علیه السلام) هنگام رفتن به کربلا دو خبرنگار با خود بردند، یکی مرد با نام امام زین العابدین(علیه السلام) و یکی زن با نام حضرت زینب(سلام الله علیها) و بچههای کوچک نیز بعنوان ضبط صوت و نوار و فیلم همراه حضرت بودند تا صحنه را ببینند و با چشمانشان فیلمبرداری کنند. علی اصغر را هم بعنوان امضای با ارزش کوچکی برای نامه بزرگش به همراه برد تا مهر او باشد. علی اصغر کوچک بود ولی شهادت ایشان سندی بر وحشی بودن بنی امیه بود.
امام حسین(علیه السلام) این خبرنگاران و نوارها و ضبط صوتها و مهر کوچکش را با خود برد تا همه بلادها را روشن کنند. تنها جای تاریک از سرزمینهای اسلامی که جو خفقان و مسمومی بر آن حاکم بود، شام بود. اسرا را به آنجا بردند و در کنار خرابه به آنها اجازه استراحت دادند تا مردم شام بترسند و علیه یزید کسی سخنی نگوید. اسرا در کنار خرابه سخنرانی کردند تا اینکه مردم کوچه و خیابان روشن شدند. ابتدا تصمیم گرفتند اسرا را زندانی کنند ولی ترسیدند که زندانبانان نیز روشن شوند و تنها جای امن برای حکومتشان یعنی دربار یزید را برای جای دادن اسرا در نظر گرفتند و آنها را وارد کاخ یزید کردند.
امام زین العابدین(علیه السلام) در مدت سه روز به پسر یزید مطالب را فرمود که او را منقلب کرد و مخالف پدرش شد. در قسمت زنان نیز زینب کبری به سخنرانی پرداخت تا جایی که همسر یزید را بر علیه او شوراند و دربار به آشوب کشیده شد. برای دفع آشوب نماز جماعت بزرگی توسط یک آخوند درباری برای حمایت از یزید به راه انداختند که با سخنرانی امام زین العابدین(علیه السلام) آبروی یزید بیش از پیش ریخته شد و مردم مسجد هم روشن شدند. بدین ترتیب امام حسین(علیه السلام) شیوهای بکار برد که همه جا را روشن نمودند. پس حرکت امام حسین(علیه السلام) در ابتدا باعث روشنگری مردم مدینه شد چرا که حضرت بی خبر آنجا را ترک فرمودند، سپس به مدت 125 روز در مکه به افشاگری پرداختند و زمانی که همه حاجیان جمع شدند، از آنجا بیرون رفتند و از وسط جمعیت و در روز و با قافله حرمت کردند و در راه سخنرانی کردند و حاجیان را بعنوان خبرنگار بسوی دیارشان روانه ساختند. در مسیر راه بوسیله نامه کمک طلب کردند و منطقهها را روشن نموده و بطور خلاصه قیام امام حسین(علیه السلام) قیامی روشنگر است، پس سزاوار نیست عزادار امام حسین روشن نباشد. ما باید خیلی عمیق روشن باشیم. البته «الحمد الله» روشن شدهایم و انشاء الله باید روشنتر بشویم.
باید همگی مطالعه کنیم تا روشنتر شویم. برادرانی که سواد ندارند باید در کلاس نهضت سوادآموزی شرکت کنند و افراد باسواد هم مطالعه کنند و دانش آموزان نیز تا درسها سنگین نشده و موقع امتحان نشده است، بیشتر مطالعه نمایند تا هر شب که بر ما میگذرد اطلاعات و روشنیمان بیشتر شود که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هم از خداوند میخواهد که«رَبِّ زِدْنی عِلْماً»(طه/114)
پس سلام میدهیم بر روشنگری که همه روشنگریها از اوست.
«السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و رحمه الله و برکاته»
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
- ۹۴/۰۸/۰۲