السّلامُ عَلَیکَ یَا اَبا مُحَمَّدٍ یَا حَسَنَ بْنَ عَلی ایها المظلوم
⚫️امشب میخواهم دو سه جمله،روضهی امام مجتبی «علیهالسلام» بخوانم.
امام حسن خیلی مظلوم بود در مظلومیتش همین بس که هنوز کودک بود ، پنج سال بیشتر نداشت جلوی چشمش به زهرای مرضیه «سلاماللهعلیها» جسارت شد.
⚫️خودش چهل سال بعد از این حادثه فرمود:
یا مُغَیره أنتَ الَّذی ضربتَ فاطمة بِنْتَ رَسُول الله صلی الله علیه وآله و سلم حتّی أَدْمیتها؛ [۱]
تو از کسانی بودی که مادرم زهرا را کتک زدی تا از بدنش خون جاری شد و مجروح شد.
ظلمی به او شد که چهل سال بعد از این قضیه وقتی مغیره را میبیند گریه میکند.
ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم
در پیش چشم کودک سیلی نخورده بودم
⚫️مظلومیت امام حسن «ع» از روزی که مادرش بین در و دیوار قرار گرفت شروع شد، یک روز هم آمد مسجد دید بابایش دارد میان خون خودش میغلطد، صدا زد، وای پدرم! این چه حالتی است؟
⚫️یک روز هم به دهان طبیب چشم دوخته بود و طبیب گفت: پسر بزرگ آقا شما هستید؟ به بابایت بگو دیگر وصیت کند او توان ماندن ندارد.
یک روز هم وقتی صلح کرد در کوچه های مدینه به امام جسارت کردند و گفتند: «یا مُذِّل المُؤمِنین» و توهین ها کردند.
⚫️خانه هم که میآمد دختر اشعث در خانه بود، همان کسی که به امام زهر نوشاند، وقتی امام مسموم شد، [۲] بچه های صغیری داشت،عبدالله شش ماهش بود، قاسم سه سالش بود،خیلی سخت است برای یک مرد که بچه های کوچک دور بستر مرگش بنشینند؛
⚫️اما عزیزان من! برادران و خواهران! کسی که یک زندگی سخت داشته باشد،مشکلات داشته باشد، وقتی از دنیا برود،اگر با شکوه تشییع گردد و مردم احترام و عزتش کنند و مراسم خوبی برایش بگیرند یک مقدار بچه هایش آرام میشوند و میگویند: پدرمان سختی کشید اما بدنش با احترام دفن شد.
🔴دل ها بسوزد برای امام حسن «علیهالسلام» که این قضیه هم اتفاق نیافتاد، جلوی چشم فرزندانش قاسم و عبدالله، جلوی عباس و جلوی چشم امام حسین «علیهمالسلام» که یک عمر با هم بزرگ شده بودند، یک عمر با هم زندگی کرده بودند، یک وقت ببیند، چوبه های تیر بر بدن مقدس امام حسن «ع» نشست. [۳]
غربت آن است که بعد از مردن
آتش تیر ببارد بر بدن
آتش تیر چو افروخته شد
کفن و جسم به هم دوخته شد
🔴امام حسین «ع» کنار بدن نشست، تیرها را از بدن بیرون آورد.
آه برادرم! غارت زده آن نیست که مالش را میبرند، غارت زده منم که با دست خودم داداشم را میان قبر گذاشتم. [۴]
📚منابع:
۱- الاحتیاج، ج ۱،ص ۲۷۸
۲- مقتل فلسفی، ص ۴۷
۳و۴-سوگنامه آل محمد،ص ۶۳-
- ۹۴/۰۹/۱۸