آثار عهد شکنى
مرحوم عارف بالله حاج اسماعیل دولابى فرمود: زارعى تصمیم گرفت خدا را در کار زراعتش شریک کند تا خدا باران کافى نازل کند و به کشت و زراعتش برکت بدهد. متقابلاً او هم سر خرمن سهم خدا را جدا کند و بپردازد. سال اول زراعتش خیلى پر محصول شد و وقتى خرمنها را درو کرد و خواست سهمها را تفکیک کند، به خدا عرض کرد شما که الحمدالله بى نیازید، ولى من خانه و زندگى حسابى ندارم. امسال با اجازهات همه محصول را خودم بر مى دارم و سال آینده سهم شما را حساب خواهم کرد! چند سال، وقت محصول به بهانه اى سهم خدا را نمى داد تا این که یک سال به ذهنش خطور کرد که خدایا اصلاً شما شریک نیستى! ناگهان دید دیوار بزرگى از دور دارد نزدیک مى شود. خوب که دقت کرد دید سیل عظیمى به سمت ده مى آید. از ترس پا به فرار گذاشت و حتى لنگه کفشهایش هم از پایش بیرون آمد و جا ماند و سیل هم زمین کشاورزى و خانه و زندگى او را با خود برد. زارع که به یاد عهد شکنى هاى خودش با شریکش یعنى خدا افتاد، فهمید که لطمه از کجا خورده است. در حالى که پا برهنه بود و کفشهایش را هم سیل برده بود، سر به آسمان بلند کرد و به خدا عرض کرد فهمیدم چه شد ولى روزى که مى خواستم با هم شریک شویم من کفش که پایم بود اما سیلى که فرستادى، کفشهایم را هم برد!
برگرفته از کتاب شریف تحفه معلم
- ۹۴/۱۰/۱۹