درخواست وزارت خارجه برای پیداکردن «جیبوتی» روی نقشه
_الو بفرمایید؟ +آگومبا گومبا گومبا! _چی میگه مترجم، ترجمه کن! +از جزیره «آدمخواران» هستند، میگن روابطشونو با ایران قطع کردند. بعد از این مکالمهی رُعبآفرین بود که همکاران ظریف حسابی دستپاچه شدند و از خوف آنکه جزایر آدمخوار دیگر اقدام به قطع رابطه با ایران نکنند، به تکاپو افتادند. در همین راستا دولت فخیمه ضمن ارسال نامهای به دبیر کل سازمان ملل وعده داد تا علاوه بر شستشوی خیابانی ملت با ماشین آبپاش، محلی تعبیه کند تا بتوان در آن دلاکی و کیسهکشی کرد. گفته میشود وزارت امور خارجه هم رسماً اعلام کرده تمام کارکنانش را بسیج میکند تا با تهیهی نقشه خیلی بزرگ، همهی کشورهای دوست و برادر ملک سلمان را پیدا کرده و در روی نقشه با ماژیک ضربدر بزنند! تا در صورت اعلان قطع رابطه نیازی به اقدامات وهنآمیزی هم چون کاری که با دیپلماتهای جیبوتی کردند، نباشد. همچنین سخنگوی وزارت خارجه نیز در پیامی فوری حال و اوضاع روحی آقای وزیر را بعد از قطع رابطه با جیبوتی بسیار بد توصیف کرد. برخی اخبار تأیید نشده حکایت از عود دوبارهی کمردرد ظریف دارد! علی دایی ستارهی سابق فوتبال و آقای گل جهان از احتمال قطع رابطه میان ایران و مالدیو اظهار نگرانی کرد و گفت در این صورت تکلیف گلهایی که زدهام چه خواهد شد؟ ب.ز متهم معروف نفتی هم در اظهارنظری افزود حاضر است در صورت آزادی کل کشورهای مقهور را یکجا خریده و در آنجا سیب زمینی پشندی کشت کند!
باوجود تمام این دعاوی بهرحال باید گفت: دعوا هم دعواهای قدیم! دولت هم دولتهای قدیم! اصلاً اوضاع جور دیگری بود. ابهتی بود که تا نداشت! یاد دوران سازندگی به خیر! چه میکردند این سرداران سازندگی! مملکت که نه! بلکه منطقه و بلکهتر اروپا و این طرف و آن طرفش را روی یک انگشتشان میچرخاندند! برقراری روابط که تخصص خانوادگیشان بود. توانایی برهم زدن رابطه هم که در کنار کل یومِ ایران و پستهزارهایش به طور ژنتیکی از ابا و اجدادشان به ارث رسیده بود! مهمانی میگرفتند، رابطه برقرار میشد! چپ نگاه میکردند، سفرا سوراخ موش کرایه میکردند! اصلاً سفرا بدون اجازهی حاج آقا و اهل و عیال، آب که سهل است! نفس نمیکشیدند!
میگویند یکبار سفیری را در خیابان دیدند و به او گفتند اینجا چه میکنی؟ گفت آمده ام بهر ساندویچ میل کردن؛ آنها هم در جواب گفتند زرشک! ما خودمان اینکارهایم. بگو ببینم این چیه گردنت؟ سفیر گفت کراوت! خیلی هم دوستش دارم! دوستان گفتند: جدی؟ الان برایت اثبات میکنیم یک من ماست چقدر دوغ داره! آقا مهدی! اون قیچی رو بده من! آقای سفیر بهت زده پرسید: اینجا چه خبر است؟! این کروات خدا میداند یادگار پدر پدر جد ما است! القصه تضرع آن بیچاره افاقه نکرد و دوستان کراواتش را بهصورت خیلی دیپلماتیک جِر دادند! سفیر هم گریهکنان رفت سفارت و بعد از جمع کردن جلوپلاس، برگشت پیش پدر و پدر جدش! گفته میشود وی هنگام خارج شدن کاغذی روی میز گذاشته بود که در آن نوشته بود: "سپیدهدم اومد و وقت رفتن، حرفی نداریم ما برای گفتن/ حرفی که بوده بین ما تموم شد! اینجا برام نیست دیگه جای موندن/ من میرم از کشور تو بیرون؛ یادت باشه سفارتمو کردی ویرون" (تکرار مصرع آخر دو بار).
تازه اینها که چیزی نیست! یادش به خیر! به خاطر یک دادگاه قلابی به عنوان «میکونوس» با شیخ اکبر و رفقا جوری برخورد کردند که اصلاً انگار نه انگار اینجا خانواده نشسته! و آنچنان اتهامات آنچنانی بارِ هاشمی رفسنجانی کردند که هرچه سفیر توی کشور بود دو قفله کرد و رفت ولایت خودش! دوستان سازندگی هم کلاً بیخیال، به کارشان مشغول شدند. الحمدالله دولت سازندگی طوری به کارش وارد بود که استاد اکبر عبدی با آن تفاصیلی که از تواناییهایش در آن «خاطره معروف» تعریف کرد باید در معیتشان آموزش میدید! اینطور نبود که کوتولههای نفتی مثل بحرین و کویت به خاطر دُمتکانی برای اربابشان قهر کنند و بروند. آن زمانها دعوا فقط با اروپا بود، اگر کسی هم قرار بود قهر کند کله درشتهای اروپایی بودند. اینجور چیزها سابق بچهبازی محسوب میشد!
این هم از دستاوردهای دیگر دیپلماسی لبخند است لابد! ما را که روزگاری در دوران سرداران سازندگی، با اروپا و بزرگترهایش قهر بودیم، با کشورکهای زیرپونزی در انداخته است! مردان همیشه خندان دولت یازدهم به خوبی میدانند چگونه موجبات انبساط خاطر ملت را فراهم کنند! این بار هم با درافتادن با یک مُشت کشورک پیزوری!!
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو
- ۹۴/۱۰/۱۵