بزرگداشت شهید خلبان ابوالحسن ابوالحسنی
از شهرستان سیمرغ، نخستین جشنواره هوانوردی سیمرغ با گرامیداشت یاد و خاطر شهدای پروازی مازندران با محوریت امیر سرلشکر خلبان احمد کشوری و شهید سرلشکر خلبان پرویز ذبیحی همزمان با ایامالله دهه فجر برگزار میشود.
به همین منظور و معرفی تیزپروازان مازندرانی آسمان ایران، خبرگزاری فارس با همکاری کمیته رسانه این جشنواره نشستی را با خانوادههای شهدای پروازی برگزار کرده است.در دومین نشست خبری میهمان ما خواهران امیر سرلشکر خلبان شهید مفقودالاثر ابوالحسن ابوالحسنی بوده است.امیر سرلشکر خلبان شهید مفقودالاثر ابوالحسن ابوالحسنیدرونکلا در سال 1329 در خانوادهای مذهبی و زحمتکش در شهر بابل بهدنیا آمد.
این شهید بزرگوار دوران کودکی و تحصیلات خود را در این شهر بهپایان رساند و با اخذ دیپلم طبیعی در سال 1347 به جمع هنرجویان آموزشگاه همافری نیروی هوایی پیوست ولی با توجه به عشقی که به پرواز داشت پس از مدتی به دانشکده خلبانی وارد شد و دوره مقدماتی پرواز را در ایران و دورهای تکمیلی آن را در آمریکا گذراند.
شهید مفقودالاثر ابوالحسنی در سال 1353 موفق به اخذ نشان و مدرک خلبانی شد و به جمع تیزپروازان هواپیمای شکاری F5 پیوست و بعدها دورههای معلمی خلبانی را نیز گذراند.
در دوران جنگ تحمیلی، داوطلبانه پروازهای زیادی را برای حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب انجام داد تا اینکه در ساعت 11 صبح روز پنجم آذرماه 59 به مأموریت برونمرزی بمباران تأسیسات برق سد دوکان اعزام شد که پس از انجام مأموریت، براثر اصابت موشک، هواپیمایش به آتش کشیده و مفقودالاثر شد.
در تاریخ 22 شهریور 60 بود که گواهی شهادت شهید ابوالحسنی از سوی صلیب سرخ جهانی به خانوادهاش اعلامشده و پیکر پاک ایشان نیز 35 سال مفقود باقیمانده است.
از شهید دو فرزند به یادگار مانده که پسر این قهرمان هوایی ایران مهندس گرافیک و دختر گرامیاش نیز پزشک هستند.
وقتی با خانواده شهید تماس گرفتیم با روی باز استقبال کردند و با توجه به مشغله زیادی نیز که داشتند وقت خود را در اختیار ما قرار داده و حتی قبول زحمت کردند و با حاضر شدن در دانشگاه جامع علمی کاربردی سیمرغ توانستیم به صورت حضوری گفتوگویی با ایشان داشته باشیم.
مهری ابوالحسنی و فاطمه ابوالحسنی خواهران خلبان شهید مفقودالاثر ابوالحسن ابوالحسنی در گفتوگوی ما حاضر شده و درباره شهید ابوالحسنی برای ما صحبت کردند.
مهری ابوالحسنی خواهر امیر سرلشکر خلبان مفقودالاثر ابوالحسن ابوالحسنی در این گفتوگو از شهید، چنین میگوید: شهید از من 9 سال و خواهرم نیز 17 سال بزرگتر بودند.
وی ادامه داد: از کوچکیهای شهید خیلی تعریف میکردند و میگفتند شهید خیلی خونگرم و مردمدوست بود و امکان نداشت که وقتی به منزل برمیگشت به همه خانهها سر نزند.
خواهر شهید ابوالحسنی بابیان اینکه شهید از کودکی بر روی حجاب و پوشش حساسیت خاصی داشتند، اظهار کرد: تأکید شهید بر روی حجاب به حدی بود که حتی بر روی حجاب کودکان نیز دقت بسیاری داشتند.
وی تصریح کرد: این غیرت و تعصب شهید بر روی حجاب و ناموس از کودکی باعث و عامل این شد که شهید در بزرگسالی نیز این غیرت را بر روی کشو و مملکتش داشته باشد.
ابوالحسنی با اشاره به اینکه در زمان جنگ برخی از خلبانان رفتند و استعفا دادند، خاطرنشان کرد: برادرم در آن زمان همیشه میگفت ما برای همچنین زمانی تربیتشدهایم.
خواهر شهید ابوالحسنی به روز شهادت برادرش اشاره میکند و میگوید: شب پنجمین روز آذرماه بود که از نیروی هوایی با ما تماس گرفته و گفتند: شهید ابوالحسنی صبح برای انجام مأموریت رفتند که هواپیمایش مورد اصابت دشمن قرارگرفت و برنگشت.
وی ادامه میدهد: در زمان اعلام این خبر، مادرم در حال نماز خواندن بود اما با توجه به فاصلهای که با ما داشت حالش تغییر کرد گویا الهام شده بود که فرزندش شهید شده و آن حس مادرانه به او فهماند که خبری است.
ابوالحسنی بابیان اینکه شهید در زمان جنگ مأموریتهای برونمرزی متفاوتی را انجام میداد، تصریح کرد: در یکی از عملیاتها مأموریتش هدف قرار دادن پلی در بصره بود.
وی به نقل از خود شهید ادامه میدهد: شهید در مورد این عملیات گفته بود: ما چند هواپیما برای اجرای این عملیات بودهایم وقتی در محل مأموریت حضور پیدا کردیم، دیدیم که ماشینهای شخصی از روی پل در حال عبور هستند اما باوجود خطر جانی که برایشان وجود داشت دور زدیم تا ماشینهای شخصی را مورد هدف قرار ندهیم و بعد از برگشتن و خالی شدن پل آن را مورد هدف قراردادیم.
خواهر شهید ابوالحسنی با اشاره به خاطرهای از خود، ادامه میدهد، 7 سال پیش وقتیکه از مرز شلمچه در راه کربلا بودیم دیدیم پل بصره بعد از گذشت چندین سال به همان حالت خراب خود باقی مانده است، در این موقع بهیاد حرف برادرم افتادم که در مورد این پل برای ما صحبت کرده بود.
هر جا که صحبت از شهید ابوالحسنی میشد اشک در چشمان دو خواهر جمع میشد که خاطرات 35 سال دوری را برای این دو زنده میکرد.
ابوالحسنی بابیان اینکه شهید عملیات برونمرزی زیادی را در طی دو ماه حضورش در جنگ انجام داد، خاطرنشان کرد: مأموریت شهید در عملیات آخر هدف قرار دادن تأسیسات برق سد دکان در نزدیکی موصل و استان سلیمانیه عراق بود.
وی ضمن ابراز بیاطلاعی از مکان دفن شهید، اظهار کرد: در برخی سایتهای خبر درجشده که شهید در سلیمانیه به خاک سپردهشدهاند و در برخی نیز برای ما نقل کردهاند که شهید بعد از نجات از سقوط هواپیما به اسارت گرفتهشده و بهدلیل اینکه مربی خلبان بوده مورد سختترین شکنجهها قرار میگرفته است.
خواهر شهید ابوالحسنی در ادامه با اشاره به عدم اطلاع از صحت این موضوع، تصریح کرد: به ما گفتند که بعد از یک سال شکنجه نتوانستند از شهید حرف بکشند و او را سوزانند.
خواهران شهید در این قسمت گفتوگو بهسختی جلوی خود را میگرفتند تا اشکشان سرازیر نشود.
خواهر شهید در ادامه گفت: بر اساس صحبتهایی که برای من نقلشده گویا در عراق به شهید ابوالحسنی پیشنهاد میدهند مسئول آموزش افسران عراقی شود که شهید با این موضوع مخالفت میکند.
وقتی از 35 سال انتظار برای برگشت پیکر شهید از دو خواهر پرسیدیم، بغضشان سنگینتر شد و تا چند لحظه توان سخن گفتن نداشتند.
خواهر شهید ابوالحسنی از مادرشان میگوید و ادامه میدهد: مادرمان قبول نمیکرد که پسرش شهید شده و میگفت اگر پسرم شهید شده باشد لااقل یک پلاک از او برای من میآوردند.
وی در ادامه از پدرشان میگوید و ادامه میدهد: پدرم قبل از فوتشان میگفت: «پسر! من دارم میرم اما تو رو ندیدم.»، پدر و مادرم میدانستند که پسرشان شهید شده اما قبول این واقعیت برایشان سخت بود.
ابوالحسنی با اشاره به خاطرهای، اظهار کرد: زمانی که برادرم در تهران قصد تخریب و بازسازی خانه قدیمی را داشت، حال مادرم بههمریخت و میگفت: اگر ابوالحسن برگردد و خانه و ما نباشیم باید چهکار کند؟
وی ادامه داد: مادر اصلاً قبول نمیکرد این موضوع را تا اینکه در سال 92 دو بار برادرم را در خواب میبیند و برادرم به او میگوید: «مامان! چرا برای من طعام نمیدهی؟» و با این خواب کمی متقاعد شد که برادرمان شهید شده است.
خواهر شهید ابوالحسنی با اشاره به خواب دوم مادر، اظهار کرد: مادرم در مورد خواب دوم به ما گفت: «من دیشب تا صبح با حسنآقا (شهید ابوالحسن ابوالحسنی) بودم و مرا به همهجا برد و سرنوشت شما را برای من تعریف کرد و به من گفت مادر جان من اوایل خیلی سختی کشیدم ولی الآن جایم خیلی خوب است، من ملازم حضرت ابوالفضل شدهام و الآن هم میخواهم برم در مسجد کوفه نماز بخوانم.»
وی ادامه داد: با این خواب مادر فهمید که فرزندش شهید شده و حالت انتظارش به سرانجام رسیده چراکه پسرش راهش را رفته و از جایگاه خود راضی هم بوده است.
ابوالحسنی با بیان اینکه مادر همیشه برای برادرم بیقراری میکرد، اظهار کرد: هر موقع از او میپرسیدیم که مادر چرا اینقدر بیقراری، جواب میداد: «من یک سنگ یا مزاری از برادرتان ندارم که به آنجا بروم، من هیچی ندارم و بلاتکلیفم.»
وقتی از این دو خواهر در مورد خودشان پرسیدیم، با اشک گفتند: نمیتوانیم فراموشش کنیم.
وی در ادامه تصریح کرد: ما نیز 35 سال مثل مادرمان منتظر بودیم و در خلوتمان گریه میکردیم.
خواهر شهید ابوالحسنی با اشاره به خاطرهای از این شهید، اظهار کرد: به همراه شهید در حال بازگشت از تبریز بودیم بهدلیل اینکه در آسمان مانعی روبهرویش نبود و یکهتازی میکرد وقتی در جاده خودرویی در روبهرویش ظاهر میشد عصبانی میشد.
وی ادامه داد: شهید گاهی وقتها که پرواز داشت بعد از پرواز به من میگفت: مهری امروز رفتم درونکلا خانه را دیدم و برگشتم.
ابوالحسنی با بیان اینکه شهید بر روی حجاب خیلی تأکید داشت، خاطرنشان کرد: شهید عکسی از آمریکا برای من فرستاده بود و در پشت عکس نوشت: «خواهر من چیزی که برای یک زن باارزش است، حفظ حجاب است. خواهر من در هر مرحله زندگیات آن اصل زینبی بودن، زینبی زندگی کردن و حفظ حجاب و عصمت را فراموش نکن.» شهید برای هرکدام از ما نصیحت خاصی را ارسال میکرد.
وی در ادامه گفت: برادرم برای مادرم یک انگشتر خریده بود و بعد از شهادتش، مادرم این انگشتر را 35 سال پیش خودش نگه داشت تا این انگشتر را بهدست عروس برادرم بدهد.
خواهر شهید ابوالحسنی در پایان گفت: مردم قدر این شهدا را بدانند و راهشان ادامه پیدا کند چرا که این شهدا هدف والایی داشتند.
- ۹۴/۱۱/۱۲