مولانا..مهدی جان.. ببخشای...!
ای عشق!ببخشای برما که ما، خواب بودیم
ما خواب بودیم ،که باطل را لباس حق پوشاندند وما نفهمیدیم
ماخواب بودیم ،و ندای غریبانه ی "مادری" درهیاهوی بیشرمی ،گم شد
خواب بودیم و،در آتش عناد و کفر،"در خانه "سوخت،
و چاه ،مونس مردی شد،که فخرخدا بود
مانبودیم ،خواب بودیم،و خواهری،درجستجوی نشانه ای،ازپیراهن کهنه ای،حیران وپریشان ماند،
و قرنها،پدری،مهربان برادری،"پرچم افراشته" ای،"مناره"ی روشنی،"علما لعبادک و منارا فی بلادک"
نوری روشنی بخش،"ومجلی الظلمه "
و باران رحمت وحیات بخش عالمی ،"و الغوث و الرحمت الواسعه"
تنها و غریب ،درزندان غیبت ،در "انتظار"مان ،چشم به راه"آمدن"مان، .ماند
یا ابن فاطمه الزهرا! مولانامهدی جان
وای بر ما!اگردوباره، باز،خواب بمانیم،
وبه این خواب ستگین زمستانی ،خوکنیم
وای برما! اگر" آیه "ی تو را،"نشانه" ی تو را،"نایب "تو را،"خامنه ای عزیزت" را،قدر ندانیم !
"فاذاقهم الله ،الخزی فی الحیات الدنیا،ولعذاب الاخره،اکبر،،،لو کانوا یعلمون"
"دشمن درفکرنفوذ است،غفلت ازدشمن افتخارندارد، در لباس دوستی،ضربه را وارد میکند،
دنبال این است،که سلطه خودرابراین کشور،دوباره تجدید کنددشمن ،که،دوست شما،نیست! "
- ۹۴/۱۲/۰۸