شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و براى رفتن نیز آماده نیستید!
يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۳۳ ب.ظ
گویند؛ صاحب دلى براى اقامه نماز به مسجدى رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید.
پذیرفت، نماز جماعت که تمام شد، چشم ها همه به سوى او بود.
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت:
مردم! هر یک از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسى برنخواست.
گفت: هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است. برخیزد! باز کسى برنخواست.
گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و براى رفتن نیز آماده نیستید!
تذکرة الاولیاء - عطار نیشابوری
- ۹۵/۰۱/۰۸