تنهای تنها در میانه میدان
آغاز دههی هفتاد بود که در شبی خاص، تعدادی از نخبگان جبهه انقلاب اسلامی دور هم جمع شدند و همپیمان که با حضور در دانشگاهها به شبهات متعدد و متکثر فضای شبهروشنفکری سکولار و غربزده پاسخ بدهند؛ دقیقا در همان روزهایی که دهان جوانهای دانشجو پر بود از «ایسمها» و امثال سروش و سازگارا در فضای بی پناه دانشگاه ها و در تریبونهای یتیم دانشجویی جولان میدادند.
حالا، سالهاست که از آن شب خاص و همپیمان شدن آن جماعت میگذرد. از آن تعداد کثیر حالا فقط یک نفر همچنان بر سر عهدش مانده است. برخی یا شهید شدهاند، یا ترک دنیا گفته اند، و از همهی آنهایی که ماندهاند کمتر کسی حضور در فضای پر حرارت دانشجویی را می پذیرد؛ از ترس تهمت و آبرو ریزی و هوچیگری جماعت «زنده باد مخالف من». و اگر هم میروند با شرط حضور تیم فیلمبرداری از ترس آن که حرفهایشان به شیطنت خناسان تحریف شود.
برخی هم در سکوت درگیر تربیت علی اکبرهای آخرالزمانی خامنه ای هستند که از اوجب واجبات است و ذخیره نبرد سخت روزهای پایان...
حالا فقط یک نفر مانده است. و فقط اوست که همچنان مرد میدان مناظره است. همانی که خاطره مناظرهاش با سازگارا در دانشگاه خواجهنصیرالدین طوسی فراموش نخواهد نشد. و از حافظه ها پاک نمی شود عرقهای پی در پی سازگارا وقتی او درخواست تخته سیاه کرد تا روی سن، به اویی که راهبرد رهبری در مواجه با ایالات متحده را به تمسخر گرفته بود درس استراتژی بدهد. و هنوز، سالن اصلی دانشگاه شهید بهشتی، مناظره معروفش با آرمین را به خاطر دارد.
سال ها از آن شب عهد و پیمان می گذرد...
حالا فقط حسن عباسی مانده است؛ تنهای تنها در میانه میدان... و اوست که همچنان می تازد و می غرد...
عمرت دراز باد مرد مظلوم و تنهای میدان نبرد سهمگین عقیده ها
محمدرضا_رضاپور
- ۹۵/۰۲/۳۱