قطره ای از خلق عظیم پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله
استاد_فاطمی_نیا
یک شاعری در زمان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله بود به نام کعب بن زهیر، این شاعر خیلی فهلی بود، آمدند گفتند که این بنده خدا مثلا العیاذ بالله اسلام و مسلمین را یا شاید مثلا العیاذبالله مقام های بالاتر از این را هم هجو میکند و خلاصه مشهور شد که این آدم خونش هدر است، بالاخره به همه جسارت میکند، به قرآن، اسلام، به پیغمبر.
خلاصه ایشون آمد و یک قصیده بلند و بالایی گفت و رفت در خانه دوستش بیتوته کرد و گفت قضیه من اینطور شده و هیچ امن و امانی ندارم، دوستش گفت من تو را راهنمایی میکنم، این قصیدتو بردار صبح برو مسجد خودتو به پیغمبر معرفی کن.
بعد از نماز رفت نشست کنار پیغمبر، یا رسول الله من کعب بن زهیر هستم براتون یک قصیده ای گفتم، والله این ها بزرگ است که خدا بزرگ شمرده است، «انک علی خلق عظیم»، چه کسی همچین کاری میکند، که بعد از این همه حرف و حدیث و هجو و فلان.. که خب کعب بن زهیر هستی، حالا تو چی کار کردی و تاحالا کجا بودی و آی بیاین چنین و چنان، نه، خیلی راحت فرمود: قصیده ات را بخوان!
این قصیده به بانَت سُعاد معروف است، چون اولش میگوید بانَت سُعاد فَقَلبی الیَوم مَتبُول که مطلعش این است، الان که دارم این حرف را میزنم شرحاً و حاشیةً شاید قریب به هفتاد کار هول و هوش این قصیده تا الان شده است.
این قصیده را شروع کرد به خواندن بعضی از مشاهیر اصحاب که اون جلو نشسته بودند به خاطره اینکه این آدم مثلا سابقه بدی دارد وسط قصیده اش شروع کردند حرف بزنند که این را خرابش بکنند،پیغمبر اکرم برگشت فرمود:استمعوا،گوش بدید.
از جمله ابیاتش این است، میگوید که:
نُبئتُ اَنَ رسول الله اَوعَدَنی
من خبردار شدم که پیغمبر برایم وعده عذاب داده است
والعفو عند رسول الله مأمول
و عفو نزد پیامبر آرزو کردنی است
قصیدش که تمام شد گفت: من مسلمانم، شما را پیغمبر میدانم، دیگه یک کلمه ای که پس تو چرا دیروز اینطور گفتی، چرا پریروز اینطور کردی.. فرمود: خیلی مبارک باشد، در امان خدا.
بلند شد رفت، نکته ای که درباره کعب بن زهیر ناگفته است این است که، بعضی ها پیغمبر را مدح میکردند ولی بعدا در تحول احوال ای بسا از جاهای دیگر سر درآوردن، اما این آنچنان ساخته شد که از ارادتمندان امیرالمومنین شد، و بعدا یک قصیده در مدح امیرالمومنین گفت.
شما این عفو را نگاه کنید، چگونه عفوی است؟ مجرم بیاید بگوید من فلانی هستم، قصیده اش را بخواند، اظهار اسلام بکند، خداحافظ، یک قطره از دریا.
- ۹۵/۰۳/۱۱