تک کارت فرهنگیان!
در یکی از شب های جمعه بعد از عبادت و رازو نیاز به خواب رفتم در خواب دیدم که به مسافرت خارج از کشور مشرف شده بودم سر مرز برای عبور به مشکل بر خوردم،مشکل این بود که ویزا و مدارک شناسایی همراه نداشتم و باید به شهر خودم بر می گشتم.
خیلی در خواب اشک ریختم از طرفی حتی پول و اندوخته ی سفر هم جا گذاشته بودم، در بین همه ی این بدشانسی ها احساس بیماری شدید مرا بسیار مضطرب و غمگین کرده بود همینطور که با نا امیدی کامل در حال گریه وزاری بودم ناگهان ته ساکم دستم به چیزی خورد که جرقه ی امید در دلم روشن شد نور موبایلم را به ته ساک انداختم بله درست میدیدم حدس بزنید چه دیدم تمام مشکلاتم حل شد :مشکل تردد و ویزا،مشکل پول،مشکل بیماری..
وقتی مسوولین سفارتخانه مرا با حالت خوشحالی دیدند به طرفم آمدند به محض دیدن آن شیء در دستم با عزت و احترام وصف ناپذیر مرا از زمین بلند کردند. لباسهایم را تکاندند، چون عزیز مصر بر مرکب چوبین نشاندند در حالی با عظمت و صولتی عجیب به پیش می رفتم بهترین پزشکان به پیشوازم آمدند.
گویا تمام سفارتخانه به خاطر وجود من خوشحال بودند.آرام از یکی از خدمه پرسیدم اینهمه احترام و تجلیل از من بخاطر چیست؟ساک مرا گرفت و از آن کارتی بیرون آورد و گفت به خدا قسم تا این " تک کارت فرهنگیان " را داری هیچ اندوهی نخواهی داشت تا به سلامت به منزل خود برگردی.از شوق زیاد از خواب پریدم،
گوشی خود را بر داشتم و برای صدمین بار مزایای تک کارت را خواندم و با آرامش تمام به خواب رفتم.