چرا ذرّه ای درد ندارید و بی باک هستید و در فکر نیستید؟!
مخلص در ولایت اهل بیت، جناب آقا میرزا ابوالقاسم عطار تهرانی سَلَّمَهُ الله نقل نمود از عالم بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبد النبی نوری که از جمله ی تلامیذ حکیم الهی مرحوم حاج ملا هادی سبزواری بوده است:
🔹
«در سال آخر عمر مرحوم حاجی، روزی شخصی در مجلس درس ایشان آمد و خبر داد که در قبرستان شخصی پیدا شده و نصف بدنش در قبر و نصف دیگر بیرون و دائماً نظرش به آسمان است و هر چه بچه ها مزاحمش می شوند، به آنها اعتنایی نمی کند. مرحوم حاجی گفتند: خودم باید او را ملاقات کنم.
چون مرحوم حاجی او را دید، بسیار تعجب کرد. نزدیکش رفت. دید به ایشان هم اعتنایی نمی کند. مرحوم حاجی گفتند: تو کیستی و چکاره ای؟ من تو را دیوانه نمی بینم. از آن طرف رفتارت هم عاقلانه نیست.
در جواب ایشان گفت: من شخص نادان بیخبری هستم. تنها دو چیز را یقین کرده و باور دارم. یکی آن که دانسته ام که مرا و این عالم را خالقی است عظیم الشأن که باید در شناختن و بندگی او کوتاهی نکنم. دوم آنکه دانسته ام در این عالم نمی مانم و به عالم دیگر خواهم رفت و نمی دانم وضع من در آن عالم، چگونه خواهد بود. جناب حاجی؛ من از این دو علم، بیچاره و پریشان حال شده ام، به طوری که مردم مرا دیوانه می پندارند. شما که خود را عالم مسلمانان می دانید و این همه علم دارید، چرا ذرّه ای درد ندارید و بی باک هستید و در فکر نیستید؟!
این اندرز، مانند تیری بود که بر دل مرحوم حاجی نشست. برگشت درحالی که دگرگون شده بود. و کمی از عمرش که مانده بود، دائماً در فکر سفر آخرت و تحصیل توشه ی این راه پر خطر بود تا از دنیا رفت.»
🔹
منبع: داستانهای شگفت؛ آیت الله شهید دستغیب ره.
- ۹۵/۱۰/۲۲