پشت خط دشمن
شب اول عملیات | بچه های دسته ی یک، پشت خط دشمن
علی:عجیبه! اینجا یه معبر هست! حاجی این معبر بازه، چیکار کنیم؟ تمام
حاجی: علی جان اعتماد نکن، یه معبر باز کنید و از اونجا بزنید به خط . تمام
علی: ولی حاجی از این راه بریم خیلی زود تر میرسیم.
حاجی: از این معبر نرین، اگه برین هیچ که نمیتونین عمل کنین میشین یکی از مهره های دشمن.
علی: حاجی اشتباه میکنی! وقت تنگه، ما رفتیم. . .
حاجی: نه! نرین! علی علی علی! علی صدامو داری؟ ؟ ؟ . . .
شب دوم عملیات | جلسه توجیهی با فرمانده ی دسته ی دو
حاجی: رضا جان، علی از فرمان سرپیچی کرده و از معبری که کمین سر راهشون بوده دیشب حمله کرده و کمین خورده.الانم توی اردوگاه شماره یک دشمن بچه هایی رو که زنده موندن به اسارت گرفتن. باید برید که آزادشون کنید.
شما مواظب باشید تو تله دشمن نیفتید. یا علی برادر.
رضا: چشم حاجی یا علی. فقط اونا از کدوم معبر رفتن و توی کدوم اردوگاه اسیرن! اطلاعاتی از وضعیتشون دارین که دارن چیکار میکنن یا نه؟
حاجی: اره، امروز بچه های اطلاعات عملیات آمارشون رو در آوردن. اونا از معبر Free gate رفتن و الان هم توی اردوگاه Facebook هستن. فکر میکنن که دارن روی دشمن کار فرهنگی میکنن و به شبهاتشون پاسخ میدن ولی غافلند از اینکه دارن توی زمین دشمن بازی میکنن. اونا بجای اینکه از سنگرهای خودشون مهمات بریزن سر دشمن، رفتن تو زمین دشمن دارن بازی میکنن.
آره برادر، هیچ توجیهی برای خود رو در معرض خطر و شبهه قرار دادن پذیرفتنی نیست. بیاید بجای حضور در این شبکه های اجتماعی رو بیارید به تحقیق و کسب علم و تولید محتوا توی فضاهای وبلاگی تا هم حرفتون بهتر و بیشتر شنیده بشه و هم خودتون رو از اون فضای آلوده نجات بدید.
- ۹۴/۰۱/۱۹