حیوان ناطق هستیم یا بیشتر از آن؟
این عالم عالم تغییر و تحول است و امکان تحول سریعتر است. من چشمم را نمیتوانم کنترل کنم، خب با این مبارزه کن. اگر مبارزه کنی خیلی وقت نخواهد گذشت که شما پیروز شوید...
آقایان قدیمی که منطق درس میدادند، از انسان تعریفی میکردند که ما هم یاد گرفته ایم. میگفتند: انسان حیوان ناطق است. حیوان یعنی موجود زنده. همه حیوانات هم جزو موجودات زنده محسوب میشوند. انسان هم جزو موجودات زنده است. البته تنها تفاوتش این است که این موجود زنده فکر میکند و میتواند فکر کند.
آدم گاهی فکرش را در اقتصاد به کار میبرد، اقتصاد دان میشود؛ در فیزیک به کار میبرد، فیزیکدان میشود اما باز هم حیوان ناطق است. گاهی فکرش را در نقشه کشیدن برای مردم به کار میبرد که چطور سر مردم گلاه بگذارد. این همه فکر! تو که به این خوبی فکر میکنی، چرا در این کلک و حُقه به کار بردی؟ فکرت را در گرگی به کار میبری. یک وقت آدم فکرش را در شهوت، پول، ریاست و... به کار میبرد. این حیوان ناطق با صفت گرگی است. دیگری حیوان ناطق با صفت خوکی است و... این حیوان ناطق همه چیز میتواند باشد. زنده بودن یک فضیلت است. آدمی که زنده است قطعا با سنگ فرق میکند. آدمی که فکر میکند با حیوانات فرق میکند. گرگ مثل ساختمانش عمل میکند. انسان فکر میکند و بمبی میسازد که شاید بتواند ده میلیون آدم را نابود کند. پس حیوان ناطق گرگ، خوک و... است. این چیزها زحمت دارد ها. ما همینطور بی هدف زندگی میکنیم. خب مردم کوچه و بازار ممکن است نماز نخوانند، ما نماز بخوانیم. نمیدانم عدد دقیقش چقدر باید باشد ولی مثلا چند درصد مردم ایران ممکن است روزه نگیرند و ما بگیریم. این مقدار زحمت کافی است؟ میگوییم کافی نیست. این حداقل ممکن است. دیگر از این پایینترش انسان از انسانیت بیرون می رود.
اگر آدم چیز بیشتری میخواهد باید بیشتر کار کند. آن شعوری که برای ما مقدر است، صدهزار برابر این شعوری است که الان داریم. عدد این نیست ولی خیلی بزرگ است. هم برای من و هم برای شما هیچ فرقی نمیکند. این برای همه مقدر است و آدم اگر کار بکند، میتواند به آن درجه از شعور برسد. در مرحله اول انسان به حیوان ناطقی که خصال فرشتگی را دارد تبدیل میشود. ببینید من مثلا به هیچ مناسبتی احساس حسادت نمیکنم؛ به هیچ مناسبتی. مثلا یک همکلاسی دارم که شاگرد اول است و من شاگرد پنجم هستم. و بر سر همین مطلب ناراحت میشوم. اگر رفیقم برنده شد و من خوشحال شدم، این یک قدم به سوی انسانیت است. این میشود حیوان ناطقی که فرشته است. اگر اینگونه نباشد انسان میشود حیوان ناطقی که گرگ است. حیوان ناطقی که آدم خجالت میکشد بگوید چیست.
برای اینکه آن خصال فرشتگی در انسان ایجاد شود، زحمت دارد. علاوه بر این زندگی عادی، به زحمت های بالاتری نیاز دارد. آدم باید مقداری خواب و خوراکش را کم کند. ممکن است که مقداری خواب و خوراکش لطمه میخورد، اما بهرهاش خیلی است. آدم وقتی به انسانیت برسد، در عالم گوهر یکدانه میشود. نمیتوانم مثالش را بگویم ولی یک چیز خیلی دم دست عرض میکنم. بنده یک روزی دردی داشتم و میفهمیدم و نمیفهمیدم. رفتم خدمت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام. درد من همانجا به آنی و در لحظه ی ورود معالجه شد. این فرد چقدر میتواند بزرگ باشد که یک نفر را از نابودی نجات بدهد؟ دوستمان میگفت عیبی پیدا کرده بودم که خودم هم از آن خجالت میکشیدم. رفتم خدمت حضرت عبدالعظیم علیه السلام و ضریح را گرفتم و مشکلم برطرف شد. از آن وقتی که این بزرگوار اینجا دفن شده چند صدهزار مورد از این مشکلات را حل کرده است؟ گوهر یکدانه اصلا لفظ کوچکی است.اگر آدم به تن زحمت بدهد چیزی ورای گوهر یکدانه می شود.
نکته! فرض بفرمایید من الآن بخیل یا حسود هستم و از این عیبها دارم. من که بخیل و حسودم اگر همت کنم حل میشود؟ بله اگر همت کنی، حل میشود. حالا مثال بخل را میزنیم. مثلا میخواهم دو ریال به یک فقیر بدهم، جانم به لبم میرسد. خب مرتبه ی اول جانت به لبت میرسد، مرتبه ی دوم، سوم و چهارم سهلتر میشود. قوم و خویشی داشتیم که میگفت اولین خمسش یک ریال یا 5 ریال بود. آخرین مرتبه هم مثلا ده میلیون تومان خمس داده بودند. راه حل رفع عیوب آدمی ذره ذره کار کردن است. ذره ذره میشود مشکل را حل کرد. من اولین مرتبه که میخواهم جان بدهم، خب جان دادن سخت است و نمیشود و راهی که نهایتش جان دادن است را نمی روم، اما اگر شروع کنیم، سرانجام انسان میتواند برسد به جایی که بتواند جان بدهد. این جنبه خوبیاش بود. من مثلا از دو ریال شروع میکنم تا وقتی به یک درجه از فضل و بخشش برسم که برایم سخت نباشد. در روایات فرموده اند که: جوان سخیّ گنهکار نزد خداوند محبوبتر از پیر عابد دست بسته و خسیس است. سخاوت خیلی صفت خوبی است. یک وقت برایتان گفته بودم که حدیث بود که یک چیز خوب بیاورید و ما قبولتان میکنیم. یک چیز خوب باید خوب باشد. اهل سخاوت بودن یعنی هیچ وقت بذل و بخشش برایش سخت نیست.
از آنطرف هم اگر آدم، بدی را تکرار کند، آن بدی برایش صفت میشود. مثلا وقتی یک نفر زیاد دروغ میگوید دروغگو می شود. امروز صبح من یک دروغ گفتم، میگویند دروغ گفت، اما اگر هر روز دروغ میگویم، می گویند دروغگو است. تکرار گناه و بدی تبدیل به صفت میشود. بزرگان فرمودند که اگر میتوانید برای صفات بدتان، در این دنیا کاری کنید. عالم دنیا، عالم گذر است. زمان است و میگذرد و خود انسان هم در حال تغییر و تحول است. آدمی که در حال تغییر و تحول است، میتواند به خوبی تغییر کند. هرچقدر هم که بد باشد، میتواند تغییر کند اما اگر برای آنطرف بماند، سخت میشود. من عرض میکنم و روی بحث زیاد نمیایستم و فکر میکنم اینطور باشد که در برزخ دورهای برای اصلاح مومن است. اگر اینجا اصلاح شود که بارکالله دارد وگرنه در برزخ اصلاح میشود. اینکه اینجا میتوانستی در عرض دو سال مبارزه با خودت، اصلاح شوی و این کار را نکردی، آن دنیا مثلا سیصدهزار سال باید بگذرد تا بخلت را معالجه کنی. به نظرتان سخت نیست؟ سیصدهزار سال! برای تخمین، اعداد را میگویم و إلا من نمیدانم چطور میشود. در برزخ اگر بدی حل شد، حل شد وگرنه آدم به عالم آخرت منتقل میشود و باید جایی که او را میسوزانند برود تا معالجهاش کنند. ولی کسانی از اهل جهنم که با آتش معالجه شوند، آنها را داخل یک نهری میاندازند تا پاک شوند و سوختگیها برطرف شود و اینها را به بهشت میبرند و آنجا میگویند اینها همانهایی هستند که سابقه دارند.
این عالم عالم تغییر و تحول است و امکان تحول سریعتر است. من چشمم را نمیتوانم کنترل کنم، خب با این مبارزه کن. اگر مبارزه کنی خیلی وقت نخواهد گذشت که شما پیروز شوید. نگاه به نامحرم یا مثال بخل. اولین بار من به سختی و زحمت به چیزی میپردازم، خیلی هم به من سخت گذشت و مدام دارم به آن فکر میکنم؛ خب نباید فکر کنی. اگر خوبیات یادت برود ممکن است قبول شود. اگر یادت برود ممکن است قبول شود. اگر محاسبه کنی که مثلا من ده بار کربلا رفتم. وقتی محاسبه کردی، ممکن است بگویند بارک الله. یک بار که گفتی و عمل مخفی را آشکار کردی، ثواب 70 برابری را به یک برابری کاهش دادی. بار دوم بگویی آن یک برابر هم از بین میرود و بار سوم بگویی، ریاکار محسوب میشوی. میگویند یک درجه از بدی وقتی است که ماهیت انسان عوض شد و گرگ شد. از حیوان ناطق بیرون آمد و گرگ شد. او دیگر بخشش ندارد. اگر انسان صفت بدی داشته باشد و در دنیا با آن جنگیده باشد، فرق می کند با فردی که فکر این حرفها نیست. خیلیها هستند که اصلا فکر این حرفها نیستند و عیبها و بدیهایشان را نمیبینند. من ده جور بدی دارم اقلـّاً غصهاش را بخورم و سعی کنم با بدی خودم یک بار مخالفت کنم. این خوب است و فرق میکند با اینکه من اصلا خبر از بدیام ندارم و آنها را بدی نمیدانم. یک وقت خانومی از شوهرش یا شوهری از خانومش شکایت کرده بود که بنده خدا در بدی خودش میتازد و اصلا فکرش را نمیکند که من بدی دارم. خدایی نکرده نشود که یک وقت آدم عاقبت به شر از دنیا برود. آدم باید یک ذره فکر خودش باشد. لحظاتی را برای خودش وقت داشته باشد. الان شما درستان برایتان وقتی باقی نمیگذارد تا آدم درباره خودش وقت بگذارد و کمی خودش را وزن کند. اگر آدم کمی خودش را وزن کند، ممکن است به کمی از عیوب خودش برسد و آگاه شود. آدم اگر از عیوبش آگاه باشد، اینقدر تبختر و تکبر نمیکند و به خدا چیزی نمیفروشد و اقلا شکسته حال است. با خودش خیالات نمیکند.
منبع: http://javedan.ir/
- ۹۴/۰۱/۱۸