سراج معلم

لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم-لا موثر فی الوجود الا الله -امام خامنه ای:ان‌شاءالله تا ۲۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت

سراج معلم

لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم-لا موثر فی الوجود الا الله -امام خامنه ای:ان‌شاءالله تا ۲۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت

سراج معلم

هدف دادن اطلاعاتی در مورد دین و دنیاست
امیرالمومنین در حدیثی زیبا در راستای بصیرت افزایی می فرمایند: « کور آن کسی نیست که چشم ندارد ، بلکه کسی است که بصیرت ندارد. (کنزالعمال حدیث 1220) امام صادق(ع) می فرماید: عموی ما عباس بن علی، بصیرتی نافذ و استوار داشت. تعریفی بسیار زیبا از بصیرت : ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺧﺪﻣﺖ مقام معظم ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﺗﺮﺑﯿﺖﮐﻨﯿﻢ. آقا ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﻣﻨﻈﻮﺭﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ؟ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﻣﻘﺪﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﻮﻻﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭﻟﯿﺸﺎﻥ... آﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺑﺼﯿﺮ, ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ امیرالمؤمنین (علیه سلام) ﺩﺭ ﻭﺻﻔﺶ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﻨﺪ: مالک ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍی اﺳﺖ ﮐﻪ ﺍگرﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻮﻻﯾﺶ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺩﻗﯿﻘﺎ" ﮐﺎﺭﯼ را ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﺰﺩ ﻣﻮﻻﯾﺶ ﺑﻮﺩ، ﻣﻮﻻﯾﺶ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻣﺮ ﻣﯿﮑﺮد... ﺑﺼﯿﺮﺕ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﻮﻻﯾﺖ هم ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ عمل کنی به نقل از qaemworld.blog.ir - هرگونه برداشت از این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع آزاد است!

آخرین نظرات

۲۹۹ مطلب با موضوع «اخلاقی» ثبت شده است

در یک میهمانی خانوادگی ، عمویم این داستان را که سالها پیش از یک روحانی شنیده بود تعریف کرد:

روزی پیامبری از خدا خواست که بدترین مردم شهر را به او نشان دهد. وحی آمد که فردا صبح زود برو کنار دروازه شهر. اولین نفری که از شهر خارج می شود ، بدترین مردم شهر است.
آن پیامبر صبح زود نزدیک دروازه شهر رفت. دید اولین کسی که از شهر خارج شد ، پیرمردی بود که همراه فرزندش بر الاغی سوار بودند...

 پیامبر دوباره از خد ا درخواست کرد که خدایا! بهترین مردم شهر را به من نشان بده.

وحی آمد که شب نزدیک دروازه شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر می شود ، بهترین مردم است. آن پیامبر شب کنار دروازه شهر رفت و دید آخرین نفری که وارد شهر شد ، همان پیرمرد و بچه اش بودند که صبح دیده بود!

 پیامبر از خدا سئوال کرد: چگونه این شخص ، صبح ، بدترین مردم بود ولی شب ، بهترین مردم شد؟ وحی آمد: برو از او بپرس که صبح که از شهر بیرون می رفتید با بچه ات درباره چی صحبت می کردید؟ پیامبر رفت و همین سئوال را از آن مرد پرسید. پیرمرد گفت:

صبح  که با بچه ام داشتیم از شهر بیرون میرفتیم تا به زمین کشاورزی مان برویم و غله های خودمان را درو کنیم ، فرزندم پرسید:

پدر! غله های ما چقدر است؟ گفتم: فلان مقدار.

فرزندم گفت: کسی هست که بیشتر از ما غله داشته باشد؟

گفتم: آری ، غله های فلانی ، فلان مقدار است.

فرزندم گفت: کسی هست که بیشتر از او غله داشته باشد؟

گفتم: آری ، بهمانی فلان مقدار غله دارد...

هی من میگفتم و هی پسرم می پرسید بیشتر از آن هم هست؟ هر چه از ثروتمندان شهر را می دانستم نام بردم.

باز پسرم پرسید: بیشتر از این مقدار ، هم چیزی هست؟

گفتم: آری! گناهان پدرت از اینها بیشتر است.

پسرم دوباره پرسید: چیزی هست که از گناهان تو هم بیشتر باشد؟

گفتم: آری! رحمت و بخشش خدا از گناهات پدرت هم بیشتر است.

 

( چون پیرمرد ، گناهان خودش را زیادتر از همه چیز دانست ، و رحمت خدا را از گناهان خودش هم بیشتر دانست ، خداوند او را بخشید و او به سبب همین کلام ، بهترین مردم شهر شد).

جواب زیبای آیت الله بهجت(ره)

به آیت الله بهجت(ره) گفتند: کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید فرمودند...

جواب زیبای آیت الله بهجت(ره)

به آیت الله بهجت(ره) گفتند: کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید.

 فرمودند:لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی «خدا می بیند»

پسر کوچکی بعد از بازگشت به نزد خانواده اش از آنها خواست که یک عالم دین برای او حاضرکنند تا به 3سوالی که داشت جواب بدهد.

بالاخره یک عالم دین برای ایشان پیدا کردند و بین پسربچه و عالم صحبتهای زیر رد و بدل شد؛

پسربچه: شما کی هستی؟ و آیا می توانی به سه سوال بنده پاسخ دهی؟

معلم: من عبدالله، بنده ای از بندگان خدا هستم و به سوالات شما جواب خواهم داد، به امید خدا.

پسربچه: آیا شما مطمئنی جواب خواهی داد؟ چون اکثر علما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند!

معلم: تمام تلاشم را میکنم و با کمک خدا جواب میدهم.

پسربچه: سه سوال دارم،

سؤال اول: آیا در حال حاضر خداوندی وجود دارد؟ اگر وجود دارد شکل و قیافه آن را به من نشان بده؟

سؤال دوم: قضا و قدر چیست؟

سؤال سوم: اگر شیطان از آتش خلقت شده است، پس برای چی او در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ایشان تأثیری نخواهد گذاشت!

معلم کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد،

پسربچه گفت: برای چی به من زدی و چه چیزی باعث شد که از من ناراحت و عصبانی شوی؟

معلم جواب داد: من از دست شما عصبانی نشدم و این ضربه ای که به شما زدم جواب هر سه سوال شماست.

پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم.

معلم: بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟

پسربچه: حس درد بر صورتم دارم.

معلم: پس آیا اعتقاد داری که درد موجود است؟

پسربچه: بله.

معلم: پس آن را به من نشان بده.

پسربچه: نمیتوانم.

معلم: این جواب اول من بود.همگی به وجود خداوند اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم او را ببینیم.

سپس اضافه کرد که آیا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟

پسربچه: نه.

معلم: آیا گاهی به ذهنت آمد که من تو را روزی خواهم زد؟

پسربچه: نه.

معلم: این قضا و قدر بود.

سپس اضافه کرد: دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلق شده است؟

پسربچه: از گل.

معلم: وصورت تو از چی؟

پسرپجه: باز از گل.

معلم: جه چیزی حس کردی بعد از اینکه بهت زدم؟

پسربچه: حس درد داشتم.

معلم: آفرین، پس دیدی چطور گل بر گل درد وارد میکند، این با اراده خدا انجام میشود،

پس با اینکه شیطان از آتش خلق شده، اما اگر خدا خواست این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود.

شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:

در بازار بودم...

اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت.

بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم.

قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند.

ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود.

به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد.

این لگد شتر چه بود...!؟

در عالم معنا گفتند:

شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!

گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم...

گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...!

امشب ،شب آخرین جمعه ماه مبارک رمضان است. خداوند را شاکریم که به ما توفیق درک این ماه مبارک را عطا کرد و او را شاکریم برای آنچه که توفیق عمل یافتیم. چه بسیار بودند کسانی که ماه رمضان قبل را درک کردند ولی امسال این امکان را نداشتند و از دنیا رفتند و چه بسیارند که ماه رمضان سال دیگر را درک نمی کنند. از خدا می خواهم اگر تا این لحظه گناهان ما را نیامرزیده ، به لطف و کرمش و به حق مظلومیت شهید این ماه، الساعه قلم عفو بر همه گناهان ما کشیده و همه عبادات ما را به احسن وجه قبول بفرماید و به ما توفیق درک رمضانی دگر را در حالی عطا کند که بندگی او را کرده ایم و حاجات فوق رغبت مان برآورده شده باشد و در حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به سر می بریم. اللهم آمین

در این شب هدیه می فرستیم برای همه آنها که رخ در نقاب خاک کشیدند و دیگر امکان ذخیره اعمال نیک ندارند. همه آنها که دغدغه دین داشتند ، همه شهدا از عصر خاتم النبیین صلوات الله علیه وآله تا کنون و در هر مکان - همه شهدای مفقودالاثر خصوصا شهدای غواص و آنها که از تشنگی شهید شدند، و همه آنها که وارثی ندارند و همه آنان که مورد نظر نویسنده و خواننده این سطور است:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ(1) الْحَمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِینَ(2)  الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ(3) مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ(4) إِیَّاک نَعْبُدُ وَ إِیَّاک نَستَعِینُ(5) اهْدِنَا الصرَط الْمُستَقِیمَ(6) 

صِرَط الَّذِینَ أَنْعَمْت عَلَیْهِمْ غَیرِ الْمَغْضوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضالِّینَ(7) 

اللهم اغفر للمومنین و المومنات والمسلمین و المسلمات

حتما یادتونه هنگام مسابقه والیبال ایران و آمریکا ، والیبالیست های آمریکایی اعلام کردند که به احترام مردم روزه دار حاضر در سالن به مدت 2 ساعت ، آب هم نخوردند و به این کارشان مباهات هم کردند. و بدتر از آن چقدر این خبر در همین شبکه های اجتماعی و سایت ها بین مردم خودمان دست به دست شد که آی چقدر آمریکایی ها با فرهنگند! اما چرا عده ای از هموطنان ما اینقدر هم با فرهنگ نبوده و نیستند. چرا برعکس به روزه خواری خودشان مباهات می کنند. روز قدس هنگام برگشت از راهپیمایی در قطار ، چند تا خانم که بیشتر به تابلو رنگ و روغن شبیه بودند و ... به بعض خانم های شرکت کننده در راهپیمایی معترض بودند و می گفتند" شما بیکارید؛ برید بشینید سر خونه زندگیتون" و در حالی این حرف ها می زدند که به طرز فجیعی آدامس می جویدند. برای خودم متاسف بودم، چرا دولت هیچ برخوردی با اینگونه افراد نکرد و نمی کند. خانم چادریی آنروز گفت شرایط داره طوری میشه که باید بترسیم بگیم روزه داریم. گفتم مقصر خود ماییم ، ایینها از مسلمان بودن ما سوء استفاده کردند و می کنند . ما هی گفتیم " جوانند درست می شوند، شاید باطن شون از ما بهتر باشه، وظیفه دولته، ای بابا بیکاری سربه سرشون بذاری دنبال دردسر می گردی" حالا این شده که نمی شود با فیل جلویش را گرفت. وقتی هدف شهدا یادمان رفت ، وقتی راه آنها فراموش شد جز این نباید انتظار داشت. ما در انقلاب و در دفاع مقدس جوان دادیم و الان اینها از این امنیت سوء استفاده می کنند و باز دارند جوان هایمان را ازما می گیرند اما این بار روحش را می کشند.

مراجع تقلید کجایند ، آنها که کارشان فقط نقد فیلم هاست. فیلم می بینند اما واقعیت جامعه را نه. 

داستان کف زدن جامعه شناسان دنیا برای علامه محمد تقی جعفری

علّامه محمّد تقی جعفری نقل می کرد: عدّه‌‌‌ای از جامعه‌‌‌شناسان برتر دنیا در «دانمارک» جمع شده بودند تا دربارة موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود :    ارزش واقعی انسان به چیست؟

برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است.معیار ارزش پول، پشتوانة آن است. امّا معیار ارزش انسان‌‌‌ها در چیست؟ هر کدام از جامعه شناس‌‌‌ها صحبت‌‌‌هایی داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند. وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌‌‌خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌‌‌ورزد.
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است.کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازة خداست.
علّامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناس‌‌‌هایی که صحبت‌‌‌های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی علیه السلام است. آن حضرت در «نهج البلاغه» می‌‌‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛ ارزش هر انسانی به اندازة چیزی است که دوست می‌‌‌دارد. وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانة احترام به وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.

ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ

ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼﻥ ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ
ﻗﺒﺮﺵ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ
ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !...
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست                ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور...هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست.

فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :

یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!

شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .

پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!

بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :
به آسمان رود و کار آفتاب کند

پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .

از بزرگی نقل می کنند که فرمود 124 هزار پیامبر آمدند که شرک نورزید اما من شما را به شرک دعوت می کنم " گاهی خدا را هم شریک در کارهای تان بکنید!"

علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم، درگیر ها، بداخلاقی ها، عصبانیت ها، بی حوصلگی ها، غرغرها، دل شکستن ها و ... اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن. حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟ 

چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پر ندیم؟

1. حدیث کسا زیاد بخونیم.

2. سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه.

3. نماز قضا داشتن خیییلی اثر بدی داره.

4. چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه.

5. توی خونه داد نزنیم.
حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم.
فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن.

6. حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه..نباید بگیم

7. سعی کنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شکم خودمان رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم.

8.وقتی وارد خونه میشیم با صدای واضح سلام کنیم. حتی اگه هیچ کس نیست.
9. توی خونه زیاد صلوات بفرستیم

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
جبرئیل نزد من آمد و عرض کرد: کسی نیست که بر شما صلوات بفرستد مگر آن که هفتاد هزار فرشته بر او صلوات میفرستند، و هر که هفتاد هزار فرشته بر او صلوات فرستد از اهل بهشت خواهد بود.
بحار الأنوار91: 64

پدری به پسر خردسالش یک بطری کوچک که داخل آن یک عدد پرتقال بزرگ بود!!!... .🍊🍶.. داد

کودک با تعجب درون بطری را نگاه میکرد و با خود میگفت: پرتقال به این بزرگی چطوری داخل این بطری کوچک رفته؟

کودک خیلی تلاش کرد تا پرتقال را از بطری خارج کند اما بی فایده بود!🍊🍶

سپس کودک از پدرش پرسید: چه جوری این پرتقال بزرگ داخل بطری رفته؟
آخه دهنه این بطری خیلی کوچیکه!
🍶
پدر ، پسر را به باغ برد و یک بطری خالی کوچک را به یکی از شاخه های درخت پرتقال بست . سپس یکی از شکوفه های کوچک پرتقال را درون بطری گذاشت
روزها سپری شد و شکوفه، تبدیل به یک پرتقال بزرگ شد تا جایی که امکان خروج از بطری غیر ممکن شده بود...
🍊🍶
. بعد از مشاهده این موضوع، کودک راز پرتقال را فهمید و جایی برای تعجب نمانده بود. پدر رو به پسر کرد و گفت:

👈چیزی که امروز مشاهده کردی همان دین است
👌 اگر از خردسالی بذر اعتقادات دینی را درون ذهن کودک بکاریم در هنگام بزرگی خارج کردنش خیلی سخت میشود.
👌دقیقا مثل این پرتقال که خارج کردنش محال است 👈مگر اینکه شیشه را بشکنیم و از بین ببریم.

علامه ذوالفنون حسن زاده آملی:

ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ " ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎﺷﯽ، " ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ !
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ،
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ"ﻋـَﺒـﺪ " ﻧـﺸﺪ ...
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ

حر بن یزید ریاحی اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد.عمر سعد اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای آنکه رهبرشان شود و اولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد.کی می‌داند آخر کارش به کجا می‌رسد؟دنیا دار ابتلاست. با هر امتحانی چهره‌ای از ما آشکار می‌شود، چهره‌ای که گاهی خودمان را شگفت‌زده می‌کند. چطور می‌شود در این دنیا بر کسی خرده گرفت و خود را ندید؟می‌گویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانی که نمی‌شود به عبادتت، به تقربت، به جایگاهت اطمینان کنی. خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی، نداده است.
شاید به همین دلیل است که سفارش شده، وقتی حال خوبی داری و می‌خواهی دعا کنی، یادت نرود عافیت و عاقبت به خیری‌ات را بطلبی.
مرحوم دولابی

هر وقت خواستین قهر کنین قبلش اینارو با همسرتون طی کرده باشین که قوانین قهر باید در هر شرایطی رعایت بشه.

1) حق نداریم به خونواده های هم توهین کنیم.
.
2) حق نداریم مسایل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم.
.
3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن.
.
4) سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه
.
5) هبچکس حق نداره جای خوابشو عوض کنه
.
6) هر کس برای آشتی پیش قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره
.
7) حق نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم . مثلا عبارت تو همیشه.... ممنوعه.چون اینکار دعوا رو به اوج میرسونه
.
8) باید به هم فرصت بدیم که هرکی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا 5 دقیقه صحبت کنه و طرف دیگه هم 5 دقیقه زمان برای پاسخگویی داره. و بعد اگه حرفی باقی موند باید به فردا موکول بشه تا سر و ته بحث مشخص باشه.
اگر افراد می توانستند یاد بگیرند که آنچه برای من خوب است لزومی ندارد که برای دیگران هم خوب باشد، آنگاه دنیای شاد و خوشایندتری می داشتیم.!محبت همسرانه، نیاز به سانسور ندارد
مجموعه: رازهای موفقیت

روان شناسان و مشاوران خانواده بر این مهم تاکید و اذعان دارند که مهم ترین عامل احساس رضایت زن و شوهر از زندگی زناشویی، وجود محبت و صمیمیت در خانواده است. بدون وجود این عامل، همسران از زندگی در کنار یکدیگر، احساس لذت نمی ‌کنند و هر لحظه احتمال وقوع اختلاف و مشاجره خانواده را تهدید می کند.
جالب است بدانید همه ما این راز موفقیت زندگی مشترک را می دانیم و واقف به اثرات شگفت انگیز هستیم اما متاسفانه فرسنگ ها از ابراز این جادوی صمیمیت به دوریم!!!
به راستی چرا چنین است؟!

گناه آن اثری است که با ارتکاب نهی خدا در نفس ایجاد شده و در آن باقی می‌ماند. و نیز تا ذات کسی شقی و یا آمیخته به شقاوت نباشد، هرگز مرتکب عمل زشت و گناه نمی‌شود و گناه و اعمال زشت از آثار شقاوت و خباثت ذات آدمی است. حال اگر چنین ذاتی با توبه؛ ایمان و عمل صالح تبدیل به ذاتی طیب و طاهر و خالی از خباثت شد؛ لازمه این تبدیل این است که آثاری هم که در سابق داشت به نام گناه، با مغفرت و رحمت خدا مبدل به آثاری شود که با نفس پاک و طیب متناسب باشد و آن این است که عنوان گناه از آن برداشته شود و عنوان حسنه و ثواب به خود بگیرد.

۱- آنکه نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آن‌ها به جای آوری.

۲- آنکه در انجام حوائج مردم، هر قدر که می‌توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست،‌ زیرا اگر بنده خدا در راه حق گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود.

۳- آنکه سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هرچه داری، ‌در راه ایشان خرج و صرف کنی و از فقر در این کار پروا نکنی، اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه‌ای نیست.

۴- از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز پیشه خود ساز.

۵- به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وا رهی.

۶- بدان ‌که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می‌شود و به عکس، اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می‌بخشد.

۷- بدان ‌که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به رسول‌اکرم(ص) است.

۸- عمده نظر در دو مطلب است: یکی غذای حلال، دوم توجه در نماز و اصلاح آن، اگر این دو درست باشد، باقی درست است. عمده هم حقیر، اصلاح قلب است و ذکر «یا حی و یا قیوم» سحرگاه برای همین است.

۹- بین‌الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکی اذکار و تسبیح، دیگر ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بوده‌اید، شکری کنید و اگر خدای نکرده ابتلا به معصیتی یافته‌اید، استغفار کنید.

۱۰- دیگر آنکه هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شب‌ها قدری در بی‌اعتباری دنیا و انقلاب آن فکر کنید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک می‌کند.

۱۱- در مورد ذکر، در آغاز چند صلوات فرستاده و دل را حاضر کنید و بعد مشغول ذکر شوید.

۱۲-برای توفیق تهجد و گشایش در کار؛ هر صبح از تلاوت قرآن مجید مخصوصاً یس غفلت نکن.

۱۳- حرارتی که بر اثر مصاحبت با مردان بد و شرور در مزاج آدمی پدید می‌آید، جز به‌ وسیله سردی و برودت مصاحبت با نیکان و مردم صالح زایل نمی‌شود.

۱۴- بزرگان خیلی بر احتراز از مجالست با منکران تأکید دارند و گفته‌اند ضرری که یک وسوسه به وجود می‌آورد، در طول سال‌های دراز ممکن نیست بتوان آن را رفع کرد.

شیخ حسنعلی نخودکی دو ماه قبل از رحلتش، اطرافیان و فرزندش را از روز مرگش آگاه کرد و حتی یک بار قبل از تاریخ فوت، روح بلندش از بدن خارج شد، اما با توسل به امام علی بن موسی الرضا(ع)، برای انجام برخی وصایا دوباره حیات ظاهر یافت.

پیکر مطهرش در صحن عتیق، کنار ایوان عباسی در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) به خاک سپرده شده است.

،مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:
بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی.
هر چه خم شود خالی تر می‌شود، اگر کاملا رو به زمین گرفته شود، سریع تر خالی می‌شود.
دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه، ...
قرآن می‌گوید:
هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت.
" وَکُن مِّنَ السَّاجِدِین."
سجده کن؛ ذکر خدا بگو ; این موجب می‌شود تو خالی شوی تخلیه شوی، سبک شوی؛

روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند:
استاد، چه شده که این‌گونه اشک می‌ریزید؟ آیا کسی به شما چیزی گفته؟
شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: آری... یکی از لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرد.
همه با نگرانی پرسیدند: مگر چه گفت؟

شیخ در جواب می‌گوید: او به من گفت: شیخ جعفر، من همانی هستم که همه می‌گویند، آیا تو هم همانی هستیکه می‌گویند؟! و این سؤال حالم را عجیب دگرگون کرد.

در این شب جمعه ماه رمضان صلوات و فاتحه ای هدیه کنیم به روح :

1- همه شهدا از صدر اسلام تا کنون در هر مکان

2-مومنین مدفون در مکه،مدینه،نجف،کربلا،کاظمین،سامرا،مشهد،قم، ری و در هر جای این کره ی خاکی

3-درگرشتگان بی وارث و بد وارث

4- امام راحل و پدر و مادر همه شهدا

5- همه آنها که با قلمی و قدمی در اعتلای دین و خدمت به مردم در راه خدا تلاش کردند و یا حقی به گردن ما دارند

6- اموات مورد نظر خواننده مطلب