یکجا بلای شیعه به جانم خریده ام
چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ب.ظ
رضا رسول زاده : در شهادت امام کاظم علیه السلام
احوالِ من از این تنِ تب دار روشن است
زندانِ من به چشمِ گُهربار روشن است
از صبح تا غروب که حَبسم به زیرِ خاک
تا صبح حالم از دمِ افطار روشن است
این سال ها که سخت گذشته برای من
هر لحظه اش زِ آه شرربار روشن است
یکجا بلای شیعه به جانم خریده ام
آثارِ آن به جسمِ منِ زار روشن است
معلوم تا شود به سرِ من چه آمده
از صورتم که خورده به دیوار روشن است
حرفی زِ استخوانِ صبورم نمی زنم
از ساقِ پام شدّتِ آزار روشن است
جسمم کبود هست ، ولی غیر عادی است !
حتّی به زیرِ سایه ی دیوار روشن است !
زنجیر را که عضوِ جدیدِ تنم شده
پنهان نکرده ام ، همه اَسرار روشن است
من دیده بسته ام به همه جز رضای خود
چشمم فقط به دیدنِ دلدار روشن است