حسین قاسمی
نقد جناب اقای جوادموگویی کارگردان مستند پرونده ناتمام (بررسی انفجار ۸شهریور)به فیلم ماجرای نیمروز
چند نکته در باب فیلم نیمروز:
فرم، درام، قصه و جلوه های ویژه فیلم فوق العاده است.
فیلم به درستی و زیبایی توانسته روزهای خونین تهران را در سال ۶۰ به تصویر بکشاند.
اما تمرکز فیلم بر روی سه ترور مهم در تابستان ۶۰ است: انفجار ۶ تیر، ۷ تیر و ۸ شهریور.
فیلم به بیننده عنوان میکند که این انفجارها توسط عناصر نفوذی سازمان مجاهدین خلق در ارکان سیاسی و نظامی صورت گرفته است.
در کنار آن شخصیتی منفی، تند و دگم از شهید لاجوردی دادستان انقلاب تهران نشان داده میشود که به دنبال اعدام عجولانه اعضای سازمان است.
در فیلم گفته میشود که عامل انفجار ۷ تیر، محمدرضا کلاهی مسول برگزاری جلسات حزب جمهوری اسلامی بوده است.
فیلم در ادامه از نفوذی دیگری در اطلاعات سپاه به نام عباس زریباف (مسول شنود) پرده برمیدارد.
اما اوج فیلم آنجایی است که همه متوجه میشوند که مسعود کشمیری عضو دفتر نخست وزیری، که گاهی مسول عملیات سپاه به او گزارش برخورد با سازمان و نفوذی ها را هم میداده، خود عامل انفجار ۸ شهریور شده است.
اما فیلم در اینجا میکوشد چند بعد از زوایای شخصیت کشمیری را پنهان کند:
۱- در فیلم هیچ گاه به بیننده جایگاه کشمیری در نخست وزیری گفته نمیشود. درحالی که او جانشین دبیر شورای امنیت ملی بالاترین نهاد تصمیم گیری امنیتی در کشور بوده و حتی از طرف دبیر حق امضا داشته اما فیلم کوشیده او را در کنار کلاهی و زریباف در یک جایگاه پایین نشان بدهد.
اما چرا فیلم این جایگاه را برای بیننده فاش نمیکند؟!
چون بلافاصله این سوال برای بیننده ایجاد میشود که کشمیری چگونه و توسط چه کسی و یا جریانی به این سمت مهم و عالی رسیده است؟!
و این همان سوالی است که در همان مقطع همواره موجب بازگشایی پرونده انفجار شده بود.
۲- بر اساس فیلم، هنگامی کشف میشود که کشمیری عامل انفجار است که پزشک قانونی تشخیص میدهد که جسدی که بعنوان پیکر کشمیری تحویل پزشکی قانونی داده اند، تنها کیسه ای از پودر و خاکستر بوده و به همین دلیل جواز دفن را صادر نمیکند.
اینجاست که فیلم از فاز پنهان کاری وارد دروغ گویی میشود.
این نخستین دروغ فیلم است. چرا که کشمیری در کنار تابوت رجایی و باهنر تشییع و به خاک سپرده شد.
در حقیقت شک و تردیدها درباره کشمیری هنگامی آغاز شد که در مجلس تابوت ها باز شد و مشخص شد که تابوت کشمیری خالی و قلابی است.
اما بزرگترین مخفی کاری که فیلم انجام میدهد آنجایی است که برای بیننده این سوال را مطرح نمیکند که چگونه و چه شخص یا اشخاصی برای کشمیری تابوت ساختند و یک کیسه خاکستر را به جای جنازه کشمیری جا زدند؟!
چگونه تابوت خالی او را در کنار تابوت رجایی و باهنر در میان مردم تشییع کردند!؟
فیلم هیچ یک از سوالات بالا را طرح نمیکند و فقط در سکانسی که تیم سپاه با عضو برجسته نخست وزیری (بهزاد نبوی ) جلسه دارد، این سوال را مطرح میکند که چرا نام کشمیری بعنوان شهید اعلام میشود؟!
و نبوی هم پاسخ میدهد که از دستمان در رفت!!!
فیلم در پایان با کشته شدن موسی خیابانی (نفر دوم سازمان)به پایان میرسد و گویی اینکه پرونده نفوذی ها و انفجار ۸ شهریور نیز پایان پذیرفته است.
نتیجه:
گرچه بارها توسط عوامل فیلم گفته شده انگیزه ساخت این فیلم روایت حوادث تابستان ۶۰ بوده، اما بواقع هدف اصلی آن، ساده سازی انفجارنخست وزیری و تطهیر عوامل آن است. چنانکه کوشیده که این انفجار را به مانند سایر انفجارهای آن مقطع بدون هیچ ابهامی نشان دهد.
فیلم از یک سو سعی در ساده سازی و همگون سازی عملیات انفجار نخست وزیری با سایر عملیاتهای سازمان میکند و از سویی دیگر القا میکند که ابهامات درباره نقش عوامل یاری کننده کشمیری، حاصل ذهنیت های شخصیت تند، دگم و بی منطق لاجوردی بوده است.
این درحالی است که همین ابهامات منجر به دستگیری تعدادی از اعضای دفتر نخست وزیری شده بود تا رسیدگی به این پرونده بیش از ۵ سال به طول بی انجامد.