⚡️ابراهیم خلیل (علیه السلام) بدون میهمان غذا نمی خورد و اگر میهمان نداشت بعضی روزها تا یک میل راه طی میکرد تا میهمانی بیابد و با او هم خوراک شود ، روزی به دنبال میهمان رفت به یک نفر برخورد کرد از او دعوت کرد ، با هم ، خوراک بخورند وقتی نشستند ابراهیم (علیه السلام) گفت بسم الله الرحمن الرحیم ( با نام خدا غذا خوردن را شروع کرد ) ، اما آن شخص با نام خدا غذا خوردن را شروع نکرد ، ابراهیم (علیه السلام) فرمود : چرا نام خدا را نبردی ؟ گفت خدا کیست ؟ من خدائی را نمی شناسم ، ابراهیم (علیه السلام) فرمود : پس برخیز و برو ، کسی که منکر خداست من هم با او هم خوراک نمیشوم ، برخاست و رفت ، ابراهیم (علیه السلام) تنها شد وحی بر او نازل شد که ای ابراهیم این شخصی که سالها ما به او روزی می دهیم به او ایرادی نگرفتیم ، یک امروز روزیش به تو حواله شد ، چرا او را طرد کردی ؛ ابراهیم (علیه السلام) فورا برخاست و دنبال آن شخص به راه افتاد خواهش کرد برگردد ، اما آن کافر استنکاف ورزید ، تا بالاخره پس از اصرار زیاد گفت : به یک شرط می آیم و آن این است که بگویی چطور شد پس از آنکه مرا راندی دنبال من آمدی و با این اصرار از من میخواهی برگردم ؟ ابراهیم حقیقتش را فرمود که حقتعالی به من عتاب فرمود که چرا تو را طرد کردم ، گفت ای خاک بر سر من که از چنین خدای مهربانی روی گردان باشم ای ابراهیم مرا با خدایم آشنا کن - بالاخره موحد و مومن شد.غرض آن است که آدمی اگر قدری فکر کند ببیند خدا به او چه نداده است ؟ آنچه لازم داشته داده است نعمتهای صوری و معنوی - در برابرش من چه کردم ؟ چه عبادتی چه معرفتی (( ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک )).📚 برگرفته از کتاب اصول دین صفحه 31 ، از تالیفات شهید حضرت آیت ا... سید عبدالحسین دستغیب (ره)
- ۰ نظر
- ۲۵ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۰