بخشی از سخنان حضرت آیتالله خامنهای که در این کلیپ صوتی میشنوید:
- ۰ نظر
- ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۶
بخشی از سخنان حضرت آیتالله خامنهای که در این کلیپ صوتی میشنوید:
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله علیها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت».
یا علی
جلاءالعیون علامه مجلسی
هر کی این مطلب را خوند ودلش شکست اگه دوست داشت به عشق 14معصوم ١٤صلوات بفرسته
یازدهمین پیشوای متقیان، امام حسن عسگری علیه السلام در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حدیثه است که برخی از او با نام سوسن یاد کرده اند. از آن جایی که امام حسن علیه السلام به دستور خلیفه عباسی در سامرا در محله عسکر سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده می شود. از مشهورترین القاب حضرت نقی و زکی و کنیه اش ابومحمد است. او 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش شش سال و عمر شریفش 28 سال بود و در سال 260 ه. ق به شهادت رسید و در خانه خود در شهر سامرا کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
بخشی از سخنان حضرت آیتالله خامنهای که در این کلیپ صوتی میشنوید:
⏪ ملت ایران، امّت اسلامی و همه بشریت امروز بیش از هر زمان دیگر به درسهای پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله ، نیازمند است. «خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است که از پیامبر تبعیت کنیم. این تبعیت، در همه چیز زندگی است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلکه در رفتار خود، در هیأت زندگی خود، در چگونگی معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معاملهاش با دشمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست.» (70/07/05)
ابراهیم بن عباس گفت: خدمت حضرت امام رضا علیه السلام بودیم. یکی از شاگردان پرسید: معنای "نعیم" در آیه ی شریفه ی « لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ » [در روز قیامت، از شما درباره نعمت ها سؤال می شود] چیست؟
مرحوم آیـتالله العظـمی مـرعشی نجـفی(ره) نقل کرده اند: شـب اول قبـر آیـتالله شیـخ مرتـضی حائری قدس سرّه، برایش نماز لیـلة الدفن خواندم... چند شـب بعد او را در عالم خواب دیدم.
پرسیـدم : آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن… وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی از بدنم خارج شد و فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
ناگهـان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعبآور و وحشتافزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست میکرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند. تمام وجودشان از آتش بود و مرا به یکدیگر نشان میدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد، خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….
همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی صدایی دلنواز، آرامش بخش از پشت سرم شدم. سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم کـه : بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا علیه السلام هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید. من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد. این اولین بارش بود، ۳۷ بار دیگر مانده است.
احمد بن ابی نصر بزنطی می گوید : من ابتدا واقفی مذهب بودم؛ بعد ، مستبصر شدم. روزی از امام رضا (ع)تقاضا کردم وقت مناسبی تعیین بفرماید تا شرفیاب حضور گردم و مسائلم را مطرح کنم. این گذشت تا روزی من در خانهام نشسته بودم ، در زدند. دیدم خادم امام مرکب مخصوص امام را آورده تا مرا خدمت امام ببرد.
امام رضا درکتاب صحیفه رضویه فرمودند:
هروقت غصه خاصی به شما وارد شد، دو رکعت نماز بخوانید رکعت اول حمد وآیه الکرسی ودر رکعت دوم حمد وانا انزلنا بخوانید وبعد ازاتمام ، قران سر بکذارید وبه شکل شبهای احیا بخوانید
١٠مرتبه یاسیدی یا الله
و١٠مرتبه بحق محمد
و١٠مرتبه بحق علی.....تا ١٤معصوم خوانده شود
ازجا بلند نمیشوید مگر اینکه حوایج شما برآورده شود.
(درشب احیا میگویید بعلیٍ ولی دراین نماز میگویید بحق علیٍ.....)
در روز بیست و هشتم صفر آخرین رسول حق مهر سکوت بر لب می نهد و جبرائیل در حریم ملکوت گوشه عزلت می گزیند چرا که اینک خاک پیکر آن پاک را در خود نهفته و عرش اعلی و بهشت ابقی جان عزیزش را پذیرا گشته است. از این پس درهای آسمان بسته است، از این پس جز به مدد نور ستارگان امامت درشب تاریکی که با غروب خونرنگ دهم محرم سال 61 هجری آغاز شده است نمی توان راه جست و یافت. تا کی باشد که شمشیر آخته دوازدهمین پیشوا و رهبر، همنام آخرین رسول حق این تیرگی را بشکافد و خورشید راستی و عدالت را بر دیدگانمان بنشاند.
زید بن ارقم می گوید پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله در مسجد مشغول خطبه و سخن گفتن بود که امام حسن علیه السلام در حالیکه طفل و صغیر بود و لباس بلندی به تن داشت وارد مسجد شد و در برابر چشم پیامبر صلوات الله علیه و آله به زمین افتاد ، رسول خدا صلوات الله علیه و آله خطبه را قطع کرد و با سرعت از منبر پایین آمد ، مردم امام حسن علیه السلام را از روی زمین بلند کردند و به دست مبارک پیامبر دادند.رسول خدا صلوات الله علیه و آله او را بر دوش خود گذاشت و نوازش کرد و دوباره به منبر رفت و ادامه سخن داد. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 4 صفحه 10
⚫️امشب میخواهم دو سه جمله،روضهی امام مجتبی «علیهالسلام» بخوانم.
امام حسن خیلی مظلوم بود در مظلومیتش همین بس که هنوز کودک بود ، پنج سال بیشتر نداشت جلوی چشمش به زهرای مرضیه «سلاماللهعلیها» جسارت شد.
⚫️خودش چهل سال بعد از این حادثه فرمود:
یا مُغَیره أنتَ الَّذی ضربتَ فاطمة بِنْتَ رَسُول الله صلی الله علیه وآله و سلم حتّی أَدْمیتها؛ [۱]
آن رسول گرامی خدا پس از بازگشت از حجّهْْ الوداع بیمار شد و در بستر بیماری افتاد.در روزهای آخر گاه بیهوش میشد و گاهی به هوش میآمد.در این هنگام صدای گریه به گوشش رسید و علّت آن را پرسید.گفتند:مردم، از مهاجرین و انصار و مرد و زن، در مسجد جمع شدهاند و به خاطر نگرانی از حال شما میگریند.فرمود: بلندم کنید و به مسجد ببرید تا من آنها را ببینم و آنها هم مرا ببینند.
امام حسن علیه السلام پس از شهادت پدر خود امیر المؤمنین علیه السلام در ضمن سخنرانی خود فرمود:
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله به من خبر داده که امامت در اختیار دوازده امام از اهل بیت اوست که برگزیده اند. هیچ کدام از ما نیست مگر اینکه یا مسموم می شود و یا مقتول.
تأکید و توصیهای که در روایات نسبت به بر پا نمودن مجالس عزا و گریه بر مصائب امام حسین(ع) وارد شده است، نسبت به هیچ یک از امامان معصوم(ع) حتی وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) وارد نشده است، گویا در این مسأله سری نهفته است که ائمه اطهار(ع) این همه آن را مورد تأکید و سفارش قرار دادهاند و خود برای مظلومیت آن حضرت مجالس عزا بر پا میکردند و مرثیهسراها مرثیه میخواندند و حضرات معصومین(ع) گریه میکردند و مردم را به این کار تشویق میکردند و از ثواب گریه بر امام حسین(ع) مطلع میکردند.
سلام، آشنایِ غریب، مهربانِ غریب، بزرگ زاده غریب!
سلام، مزار بیچراغ، تربت بیزایر، بهشت گمشده!
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعلهور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!
آمدهام؛ با تمام دلم، با قدمهای احساسم، با حضور هر چه تمام ارادتم.
آمدهام؛ تا فانوسهای روشن اشکهایم را، بر مزار بیچراغت، بیاویزم!
آمدهام؛ تا شریک غربت بینهایتت باشم.
آمدهام ـ کبوترانه آمدهام ـ تا از دستان مهربانت، آب و دانه بدهی!
آمدهام؛ با دسته دسته یا کریمهای اخلاص و محبّت، تا شاید لحظهای در گنبد نگاه مهربانت، پناه گیرم.
ای کریم اهل بیت! حالا این من و این وسعت بیحدّ و مرزِ لطف تو.
این دلِ کوچک من و این عنایت بزرگ تو. این گدای غریب و این هم، سلطان غریب؛ بزم غریبانهمان جور است.
تو غریب، من هم غریب.
امّا ... نه! غربت من کجا و غریبی تو کجا! آخر شما، غربتت را هم از پدر به ارث بردهای و هم از مادر مولای من! چگونه میشود زینت شانههای پیامبر باشی، خون علی و فاطمه در رگهایت جاری باشد، سید جوانان اهل بهشت باشی و آن وقت، این روزگار نامرد، دل به عشقت نسپارد. امام مظلوم من! چند بار از پشت، خنجر خوردهای؟! چند بار نیش سوزناک خیانت را چشیدهای؟! چند بار ...؟ انگار قصّه غربت شما پایان ندارد! آقا! زهری که بر جگرت نشست، تنها زهر جعده نبود؛ زهر بدعتی بود که مسیر عشق را عوض کرد. وقتی که دل به این بدعت بسپرند، عجیب نیست اینکه حتی در کنار همسفر زندگیت، غریب باشی!
یا کریم اهلبیت! تو بزرگتر از آن بودی که در ذهن کوچک بشر بگنجی.
چگونه به تنهایی مولایم اشک نریزم؟
شیعیان از گذشته های دور هفتمین روز از ماه صفر را برای شهادت امام مجتبی علیه السلام عزادار بودند و در حوزه علمیه هزار ساله نجف نیز به احترام این روز؛ دروس تعطیل میشد و شیعیان برای شهادت امام دوم خود به عزاداری میپرداختند.
در وقوع شهادت سبط اکبر پیامبر صلوات الله علیه و آله در ماه صفر، بین علمای شیعه اختلافی وجود ندارد و برای روز شهادت امام مجتبی علیه السلام علمای شیعه سه نقل را ذکر کردهاند.
سه قول علمای شیعه در خصوص روز شهادت امام مجتبی علیه السلامیکی از این اقوال روز آخر ماه صفر که قائل آن مرحوم شیخ کلینی است؛ که این قول را تنها ایشان ذکر کرده و قول منفردی است که با تمام وجاهت و بزرگی وی، هیچ یک از علمای شیعه تا این زمان از او تبعیت نکرده اند.
از منظر جریانشناسی تاریخی، میتوان طیفها و افراد مختلف زمانهی سیدالشهدا علیهالسلام را در سه جریان کلی مورد بررسی قرار داد: