سراج معلم

لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم-لا موثر فی الوجود الا الله -امام خامنه ای:ان‌شاءالله تا ۲۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت

سراج معلم

لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم-لا موثر فی الوجود الا الله -امام خامنه ای:ان‌شاءالله تا ۲۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت

سراج معلم

هدف دادن اطلاعاتی در مورد دین و دنیاست
امیرالمومنین در حدیثی زیبا در راستای بصیرت افزایی می فرمایند: « کور آن کسی نیست که چشم ندارد ، بلکه کسی است که بصیرت ندارد. (کنزالعمال حدیث 1220) امام صادق(ع) می فرماید: عموی ما عباس بن علی، بصیرتی نافذ و استوار داشت. تعریفی بسیار زیبا از بصیرت : ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺧﺪﻣﺖ مقام معظم ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﺗﺮﺑﯿﺖﮐﻨﯿﻢ. آقا ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﻣﻨﻈﻮﺭﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ؟ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﻣﻘﺪﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﻮﻻﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭﻟﯿﺸﺎﻥ... آﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺑﺼﯿﺮ, ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ امیرالمؤمنین (علیه سلام) ﺩﺭ ﻭﺻﻔﺶ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﻨﺪ: مالک ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍی اﺳﺖ ﮐﻪ ﺍگرﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻮﻻﯾﺶ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺩﻗﯿﻘﺎ" ﮐﺎﺭﯼ را ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﺰﺩ ﻣﻮﻻﯾﺶ ﺑﻮﺩ، ﻣﻮﻻﯾﺶ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻣﺮ ﻣﯿﮑﺮد... ﺑﺼﯿﺮﺕ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﻮﻻﯾﺖ هم ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ عمل کنی به نقل از qaemworld.blog.ir - هرگونه برداشت از این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع آزاد است!

آخرین نظرات

۱۲۳ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

سرهنگ جانباز «علی قمری» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس، در گفت‌وگو با خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع پرس، با اشاره به لبیک بسیاری از جوانان و نوجوانان به ندای امام خمینی(ره) و حضور در جبهه‌های حق علیه باطل، به تشریح فعالیت‌های نوجوان شهید «بهنام محمدی» در جریان دفاع از خرمشهر و همچنین ماجرای نبش قبر این شهید والامقام پرداخت.

"روایت سرهنگ قمری در این زمینه را در ادامه می‌خوانید.

بهنام محمدی نوجوان 13 ساله زبر و زرنگی بود که به او تعلیمات لازم را جهت کسب اطلاعات از دشمن داده بودم، و به‌عنوان اطلاعات‌چی در خدمتم بود. یک روز به بهنام گفتم «برو پیش عراقی‌ها و بگو صدام کِی به خرمشهر می‌آید؟ مادرم یک گوسفند نذر کرده که هر وقت صدام آمد زیر پایش قربانی کند؛ آنوقت آن‌ها دیگر با تو کاری نخواهند داشت. بعد به آنها بگو که تعداد زیادی تانک از فلان مسیر در حال حرکتند و دارند به سمت شما می‌آیند»؛ می‌خواستم با استفاده از این ترفند جلوی پیشروی دشمن گرفته شود، تا نیروی کمکی برسد؛ که البته جلوی پیشروی دشمن گرفته شد، اما نیروی کمکی هیچ وقت نرسید.

همچنین در برخی اوقات که درگیر جنگ و دفاع بودیم، بهنام محمدی را می‌دیدم که دوان دوان جلو آمده و اطلاعاتی از آرایش نظامی دشمن به ما می‌داد، یا مثلا می‌گفت «تیمسار! به جان مادرم از فلان کوچه پنج تانک دارند به طرف ما می‌آیند»؛ که من فورا آرپی جی زن ها را به آن محور می‌فرستادم. خدا رحمتش کند.

* شجاعت بهنام در تعویض پرچم‌ها

یک روز بهنام وقتی که پرچم عراق را بالای یکی از ساختمان‌های بلند خرمشهر می‌بیند، به‌طور نامحسوسی خود را به ساختمان رسانده و به دور از چشم بعثی‌ها پرچم ایران را جایگزین پرچم عراق می‌کند؛ واقعا دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده‌ خرمشهر روحیه مضاعفی را در بچه‌ها ایجاد کرده بود، و جالب‌تر اینکه عراقی‌ها  تا 18 آبان متوجه این موضوع نشده بودند.

سخنگوی وزارت کشور در واکنش به این مراسم، از دستور وزیرکشور به هاشمی استاندار تهران برای «انجام بررسی های لازم درباره اتفاقات روز تشییع پیکر شهدا» خبر داد!

به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرگزاری دانشجو،پس از عدم تحقق وعده های انتخاباتی دکتر حسن روحانی مبنی بر حل مسئله ی هسته ای در بازه ی زمانی کوتاه چندماهه و از طریق تعامل با «کدخدا» و از طرفی دلخوش کردن دولتمردان به توافق و عدم برنامه ریزی و اندیشیدن تدبیر مناسب برای حل مشکلات کشور؛ به تدریج بر حجم مخالفت ها با سیاست حاکم بر دولت افزوده شده است.

از سویی دیگر زیاده خواهی های روزافزون طرف غربی در مذاکرات هسته ای و شواهدی که از عزم دولت یازدهم برای رسیدن به توافق حتی به قیمت از دست رفتن منافع ملی حکایت دارد؛ بر «دلواپسی مقدس» مردم افزود و در نهایت جمیع این جوانب سبب برگزاری تجمعات با شکوه و غیرقابل انتظاری در دفاع از عزت و منافع ملی شد.

این تجمعات که نوک پیکان آن به سمت دشمن خارجی بوده و حاوی پیام مقاومت برای آنان بود، اما با واکنش شتابزده و عجولانه ی دولت در موضع گیری علیه آن مواجه شد که بیش از هر چیزی از نگرانی و استرس دولتمردان حکایت داشت.

مرگ بر آمریکا

برای رفتن به شناسایی در نزدیکی مرز ترکیه قرار بود بروند پای هلی‌کوپتر. وقت اذان بود که رسیدند جلوی مقرشان. وضو گرفتند. صمد قدرتی، آقا مهدی را فرستاد جلو و نمازش را به او اقتدا کرد. بعد از نماز راه افتادند که بروند محل هلیکوپترها. توی راه، آقا مهدی با تسبیحش یک دور«مرگ بر آمریکا» گفت! بعد گفت: آقای مشگینی گفته ثواب «مرگ بر آمریکا» کمتر از نماز نیست…

شهدا نه بی‌رنگ بودند؛ نه بی‌رگ!
گروه مقاومت جهان نیوز ـ سید محمدعلی صدری‌نیا: شهدا هیچوقت بی‌رنگ نبودند؛ حتی اگر فلان روزنامه عشقش بکشد اینطور تیتر بزند!
شهدا نه بی‌رنگ بودند و نه بی‌رگ؛ این را از وصیتنامه‌هایشان می‌شود فهمید؛ این را از مقاومت با دست‌های بسته‌شان می‌شود فهمید؛ و البته این را خیلی‌ها نمی‌توانند بفهمند.
کسی که اگر رویش بشود - که می‌شود - ۲ روز دیگر هم بعید نیست بگوید مشکل کربلا، ضعف در دیپلماسی بود و باید به‌جای حرف‌های شعاری و اقدامات افراطی همچون پاره کردن امان‌نامه شمر خبیث روی سرش، در مقابل سپاه کفر از دیپلمات‌های کارآزموده استفاده می‌شد تا سرنوشت کربلا به طرز دیگری رقم می‌خورد، پیام شهیدان را هم بعید است دریابد...
کسی که تا دیروز آقازاده‌اش برای شدت یافتن تحریم‌ها بر ملت تلاش می‌کرد و حالا امروز یکباره خواب‌نما شده، به میدان سخن می‌پرد و از درآمدن پدر مردم از تحریم‌ها سخن می‌گوید تا لابد به این بهانه بوی بد دست دوستی به سمت شیطان بزرگ دراز کردن کمتر شود، بعید است از پیام شهدا چیزی سر در بیاورد...

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000429/nf00429010-1.jpg
این پیام را روزنامه خانوادگی فلان آقا که حاضر است شهیدان را عریان تصویر کند تا مبادا عکس امام روی پیراهن‌شان باشد نمی‌فهمد؛ عکس امام روی پیراهن یعنی راه امام؛ راه امام یعنی تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم؛ شرک و کفر یعنی آمریکای جهانخوار که امام تا آخرین روزها هم آن را شیطان بزرگ نامید؛ پس بهتر است شهدا را عریان و بی‌عکس امام تصویر کرد؛ چون در غیر این صورت مجبور می‌شوند برای این بخش دومش چاره‌ای بیندیشند و لابد خاطره‌ای تک نفره از پشت درهای بسته با امام بگویند که امام اصلا با آمریکا مشکلی نداشت و آمریکا را شیطان بزرگ نمی‌دانست و آن همه فیلم و صوت، همه فتوشاپ است!
روزنامه‌ای که حاضر است شهیدان را عریان تصویر کند تا آیه «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّکُمْ» روی پیراهنشان نقش نبسته باشد، این پیام را نمی‌فهمد! این آیه اصلا با اعتدال حضرات تومنی دوزار فرق دارد، چرا که اصلا اگر اوبامای مودب و باهوش بخواهد با عدوالله جمع شود می‌دانی چه داستانی می‌شود؟ پس همان بهتر که شهدا را عریان و بدون پیام تصویر کنیم!
روزنامه‌ای که حاضر است شهیدان را عریان تصویر کند تا مبادا پیراهنی داشته باشند و در جیب پیراهنشان وصیتنامه‌ای باشد که در آن شعاری افراطی نوشته شده باشد، خدای ناکرده مغایر با سیاست‌های اعتدالی اعتماد به گرگ درنده تاریخ، بالا برویم و پایین بیاییم این پیام را درک نمی‌کند!

اما مردم چقدر خوب این پیام را درک کردند و به صحنه آمدند؛ چقدر خوب فریاد مظلومیت این شهیدان را در برابر جنایت آواکس‌های آمریکایی که عملیات را لو داده بودند، شنیدند و به صحنه آمدند و هر چه فریاد داشتند بر سر آمریکا کشیدند...

این وسط روزنامه‌ای هم با عصبانیت از حماسه مردم تیتر زد که ‌ای شهیدان ما فقط برای بدرقه شما آمده بودیم‌ها! و یکی هم نیست که سوال کند شما اصلا مگر آمده بودی برادر؟! شمایی که تا قبل از این حماسه یک تیتر هم برای این شهدا نزدی که مبادا حماسه‌ای آفریده شود و کسی شعار هیهات منا الذله سر بدهد، روز تشییع کجا بودی برادر؟! نمی‌دانم شاید داشتی در مدح ضریب همبستگی آب خوردن مردم با تحریم‌ها آمارهای علمی از خود صادر می‌کردی یا شاید در حال سفارش مقاله درباره ارتباط نزدیک ازدواج جوانان و سوراخ لایه ازن با تحریم‌ها و تاثیر تشنگی ماه مبارک رمضان در شرایط تحریم، به سر می‌بردی؛ نمی‌دانم! فقط می‌دانم هر کسی پیام شهدا را درک نمی‌کند... شهدایی که فرق‌شان با تمام کشتگان تاریخ این بود که نه بی‌رنگ بودند و نه بی‌رگ!

شهید چمران

۱ سپتامبر ۱۹۶۱ 

من مسئولیت تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم ، تمام ناراحتی ها را تحمل کنم ، رنج ها را بپذیرم ، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم ، به مردگان روح بدم ، تشنگان حق و حقیقت را سیراب کنم . ای خدای بزرگ ، من این مسئولیت تاریخی را در مقابل تو به گرده گرفته ام و تنها تویی که ناظر اعمال منی و فقط تویی که به او پناه می جویم و تقاضای کمک می کنم . ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند . باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد . باید همه ی آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم ، آن گاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم . ای خدای بزرگ ، این ها که از تو می خواهم چیزهائیست که فقط می خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام . از تو می خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سرافکنده نشوم . من باید بیشتر کار کنم ، از هوی و هوس بپرهبزم ، قوای خود را بیش تر متمرکز کنم و از تو نیز ای خدای بزرگ می خواهم که بیش تر کمک کنی . تو ای خدای من می دانی که جز راه تو و کمال و جمال تو آرزویی ندارم ، آن چه می خواهم آن چیزی است که تو دستور داده ای و می دانی که عزت و ذلت به دست توست و می دانم که بی تو هیچ ام و خالصانه از تو تقاضای کمک و دستگیری دارم . 

برای شادی روحش فاتحه و صلوات هدیه کنید.

در دفاع از میتینگ سیاسی که شهدا بر پا کردند/
مگر قرار بود تشییع شهدا چیزی غیر از یک میتینگ سیاسی باشد!؟/
ناراحتی از چیست!؟ از اینکه درست زمانی که داشتند جا می انداختند که مسیر انقلاب از کاخ کدخدا می‎گذرد و نه قدس و کرببلا، از آنطرف اروند و از راه کرببلا خود را با دستانی بسته به وسط میدان بهارستان تهران رسانده‎اند تا بگویند، «این سند جنایت کدخداست»!/ یکبار دستان غواص‎ها را بستند تا در رمل‎های ام‎الرصاص مدفونشان کنند، تا شاید مانع شوند از پیامی که از راه کربلا به سمت قدس می بردند ولی امروز ظهور کرده‎اند، تا پیامشان را بیاورند، امروز شما دهانشان را نبدنید، تا پیامشان را بشنوید..
علی نادری - رجانیوز: غواص‎ها ظهور کرده‎اند،‌ هیچ کس نمی‎تواند این را انکار کند. بچه‎های تفحص هم این را همان اول گفتند؛ اینکه بارها شده شهدا را دسته‎ جمعی پیدا کنند، اما یافتن این تعداد شهید غواص در یک منطقه و همزمان، کم سابقه است.
 مثل اینکه نفس گرفته باشند، به زیر آب‎های اروند رفته باشند و نفس‎ها را حبس کرده باشند تا در روزش و زمانش و «لحظه حساسش» به روی آب بیاییند و پیامی را که با آن نفس سال‎های جنگ و جبهه در سینه حبس کرده بودند، طوری فریاد بزنند که همه بشنوند،‌ همه دنیا.
 
 اما انگار «پیامی که آورده‎اند..» چندان هم به دل برخی ننشسته باشد، عصبانی شده‎اند. اگر هم به روی خود نیاورده باشند، به زبان آورده‎اند، حتی اگر شده برای دل خودشان که بعد از ۳۰ سال چرا امروز!؟ چرا سال گذشته نه!؟ چرا دو سال پیش نیامدید!؟ و چرا در این «لحظات حساس»!؟
و همه حرف و دعوا و دلخوری و غر و لند برای همین است که اصلا چه کسی گفته «پیامی آورده‎اند..» برای این «لحظات حساس» و اصلا چرا مردم از آب بیرون آمدن غواص‎ها را یک  «بشارت» گرفته‎اند برای این «لحظات نیاز».
 درست در زمانی که به مدد یک خیمه شب بازی شب انتخاباتی، صحنه‎ای را چیده‎اند تا به دروغ به همه بگویند، تصمیم گرفته‎ایم مسیرمان را عوض کنیم و از قطار انقلاب پیاده شویم تا با کدخدا پیاده روی کنیم و دقیقا در هنگامی که از نان شبمان گرفته تا آب خوردنمان را از صدقه سر لطف کدخدا تبلیغ کرده‎ایم، و در همین دم آخر که همه چیز برای نوشتن و امضاء کردن و کف زدن مهیا شده است، در این «لحظه حساس» چه موقع آمدن بود!؟ چه موقع ظهور کردن بود!؟ چه موقع «پیام آوردن» بود و چه موقع بشارت دادن و گرفتن!؟
و اصلا همه حرف همین است. غواص‎ها برای به رخ کشیدن مهارت خود در نفس گیری که به زیر آب نرفتند، غواص‎ها نفس گرفتند و به زیر آب رفتند تا کسی نتواند نفس انقلاب را بگیرد و حالا به روی آب آمده‎اند تا همین را بگویند و فریاد بزنند.
 و اتفاقا غواص‎ها با دست‎هایی که ناخدای جنگ هشت ساله با گرای کدخدا آنها را بست به روی آب آمده‎اند تا بگویند، کدخدا همان کدخداست و کارش همان دست بستن، خواه دست یک غواص در ام الرصاص و العماره،‌خواه دستان یک ملت در تحریم و پای میز مذاکره.
می‎گویند تشییع شهدا شده است میتینگ سیاسی! مگر انتظاری و قراری غیر از این بود. اصلا انقلاب اسلامی ما همه اش میتینگ سیاسی است. سال‎هاست خمینی کبیر یک میتینگ سیاسی بزرگ براه انداخته است از اهل حق در برابر طاغوت و اهل باطل.
 
انقلاب که هیچ،‌ هیات و روضه‎‎های ما هم میتینگ سیاسی است. میتینگ سیاسی یاران قرن پانزدهمی سیدالشهداء علیه‎السلام برای یاری امام در برابر یزید و یزدی و بوسفیان و سفیانی. سال‎ها و قرن‎هاست که هیاتی‎ها برای یاری امامشان میتینگ سیاسی برگزار می‎کنند و هفتگی و ماهانه و سالانه، نقش و جایگاه خود را در لشکر امامشان با گریه تمرین می‎کنند تا مبادا در «لحظه حساس» از یاریش باز بمانند.
 سال‎ها و قرن‎هاست که در میتینگ‎های سیاسی‎اشان منتظر رسیدن کربلا و عاشورای خود هستند که فرمود: « هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنة خون اوست و زمان، انتظار می‌کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد.»
این را درست گفتنه‎اند؛ تشییع شهدا تبدیل شده است به یک میتینگ سیاسی ولی این را شاید خجالت کشیدند بگویند که این متینگ سیاسی را خود شهدا براه انداختند با «ظهور در لحظه حساس».
 ناراحتی از چیست!؟ از اینکه درست زمانی که داشتند جا می انداختند که مسیر انقلاب از کاخ کدخدا می‎گذرد و نه قدس و کرببلا، از آنطرف اروند و از راه کرببلا خود را با دستانی بسته به وسط میدان بهارستان تهران رسانده‎اند تا بگویند، «این سند جنایت کدخداست»!
حتما ناراحتی دارد که یکی دو سال تلاش کنی به همه بگویی مردم من برای یک دبه آب و مقداری نان حاضرند در صف سبد کالای درب منزل کدخدا صف بکشند، و ناگاه ۱۷۵ غواص با میلیون‎ها نفر از مردم، پشت به آب و اروند و کدخدا؛ به وسط شهر بیایند تا بگویند «بشارت شما را در این لحظه حساس» گرفتیم، همان بشارتی که می‎گفت «هیهات منا الذله»
شهدا برای انقلاب رفتند و جان دادند، و امروز برای انقلاب بازگشته‎اند، تا در تشییع پیکرهایشان میتینگ سیاسی راه بیاندازند علیه کدخدا و هر چه کدخدا صفت است و مردم هم نشان دادند از چپ گرفته تا راست، استخوان پوسیده غواص‎هایشان را ترجیح می دهند به هر چه کدخدا و کدخدا صفت است و شاید همین بود که کدخدا دوستان و کدخدا صفتان، بهتر دیدند که نیایند در میتینگ سیاسی شهدای غواص.
 یکبار دستان غواص‎ها را بستند تا در رمل‎های ام‎الرصاص مدفونشان کنند، تا شاید مانع شوند از پیامی که از راه کربلا به سمت قدس می بردند ولی امروز ظهور کرده‎اند، تا پیامشان را بیاورند، امروز شما دهانشان را نبدنید، تا پیامشان را بشنوید..

 یه لات بود تو مشهد...

هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“

رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!

چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!

به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!

مدتی بعد....

شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!

چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“

رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!

وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:

”آهای کچل با تو ام.....! “

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“

رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!

چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“

چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....

رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!

شهید چمران: چرا؟!

رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!

تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....

شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!

هِی آبرو بهم میده.....

تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!

منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!

رضا جا خورد!....

..... رفت و تو سنگر نشست.

آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!

تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟

اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.

..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....

رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)

یه توبه و نماز واقعی........

به نقل از کتاب "خاطرات شهید مصطفی چمران"   برای شادی روح شهید چمران و همه شهدا در هر زمان و مکان فاتحه همراه صلوات هدیه کنید.

 والیبالیست ها پیام شهدا و مردم را برای مسولین بازخوانی کردند / ایران یک امتیاز هم به آمریکا نداد / پیام ملی پوشان به شهدای غواص در آخرین تمرین قبل از بازی چه بود؟ + تصاویر

ملی پوشان والیبالیست در آخرین تمرین پیش از بازی با امریکا، با ارسال پیام های جداگانه به ۱۷۵ شهید غواص اعلام کردند که تا آخرین گام با شهدا هستند چرا که اهل استقامتند و با استقامت و جنگندگی خود توانستند اولین شکست امریکا در این دوره از بازیها را رقم بزنند.

گروه ورزشی - رجانیوز

گوشه ای از سالن ۱۲ هزار نفری برای گرامیداشت یاد شهدای غواص جایگاهی با عدد ۱۷۵ درست کرد.

ملی پوشان والیبالیست در آخرین تمرین پیش از بازی با امریکا، با ارسال پیام های جداگانه به 175 شهید غواص اعلام کردند که تا آخرین گام با شهدا هستند چرا که اهل استقامتند و با استقامت و جنگندگی خود توانستند اولین شکست امریکا در این دوره از بازیها را رقم بزنند.
بازیکنان و کادر فنی تیم ملی والیبال ایران قبل از آغاز مسابقه با اهدای شاخ گلی به تندیس غواصان شهید احترام خود را به ۱۷۵ مرد اسطوره ایران ابراز کردند تا نشان دهند همچون شهدای غیور غواص، تا آخرین نفس در مقابل حریفان سرسخت خود می ایستند تا برای ایران در عرصه های جهانی افتخار آفرینی کرده و هیچ امتیازی را به امریکایی ها ندهند و مقتدرانه مدافع عنوان قهرمانی را از پیش روی خود بردارند.  گزارش کامل

 

 

۱۷۵ شهید غواص و خط‌شکن روزی روزگاری در جنگ تحمیلی به آب‌زدند تا آزادگی را تجربه کنند و امروز با دست‌های بسته آمدند تا تاج آزادگی را بر سر ما نهند و از هر بندی و اسارت و تحمیلی رها کنند.

به گزارش تبیان، با لب‌های تشنه و خاک گرفته آمده‌اند تا ما را از سرچشمه معرفت سیراب کنند و احدی جرئت به تعرض نکند.

روایت صحنه تفحص این دلاوران چنان دل را به درد می‌آورد که حتی یکی از رزمندگان کربلای ۴ اذعان می‌کند: تصور صحنه این شهدا و تفحص آن به‌نوبه خود ازنظر من به‌عنوان یک رزمنده که جبهه‌ها را به‌خوبی درک کرده‌ام، بسیار سخت‌تر از صحنه‌هایی است که ما دیدیم و تحمل کردیم.

خبر تکان‌دهنده‌ای بود

غلامرضا آسمانی همزمان با وقایع اخیر و تفحص شهدای غواص خط‌شکن خاطره‌ای از کربلای ۴ را به این سبک بیان می‌کند.

وی می‌گوید: هرچند یگان منطقه ما غواص نداشت اما خبر تفحص شهدای غواص خط‌شکن با دست‌های بسته که گویا عده‌ای از آن‌ها حتی زنده‌به‌گور شده بودند، واقعاً تکان‌دهنده بود و خاطرات کربلای ۴ صحنه‌های پس از عملیات و شهدای به خاک افتاده را جلوی چشمانم تداعی کرد و مرا به یاد لحظه‌های شهادت دوستان شهیدم در آن عملیات انداخت. تصور آن صحنه خیلی دل‌خراش است و حتی در تمام ۸ سال دفاع مقدس این قضیه خیلی تکان‌دهنده بود. برای کسی مثل من که جنگ و جبهه را درک کرده و دیده بود، این موضوع همچنان سخت است، چه برسد به نسل‌های پس از ۸ سال دفاع مقدس.

شبی که صحنه کربلا مجسم شد

غلامرضا آسمانی در ادامه به حضور خودش در کربلای ۴ اشاره و خاطره آن شب را این‌گونه روایت می‌کند:

آن منطقه هموار و مسطح است. برای همین خاک‌ریزهای متعددی زده بودند و قسمتی را هم با آب بسته بودند. جلو رفتیم، واگن‌های قطاری که عراقی‌ها در خاک کرده بودند و به‌وسیله خاک آن را پوشانده بودند و با آجر، اطراف آن را دیوارچینی کرده بودند، رسیدیم. از هر واگن چند پله می‌خورد و وارد واگن می‌شد. همراه فرمانده وارد شدیم و فرمانده آنجا مستقر شد. شب عراق دوباره حمله کرد و چون منطقه مال خودشان بود به‌شدت آتش در آنجا می‌ریخت. گلوله‌باران و آتش شدید بود، به حدی که نمی‌توانستیم از قطار خارج شویم و خروج از واگن بی‌شک برابر با کشته شدن بود. تا صبح آنجا بودیم. با گرگ‌ومیش شدن هوا از سرعت آتشبار کاسته شده بود و توانستیم از پناهگاه خارج شویم و جلو برویم. به فرمانده پیشنهاد برگشت به عقب دادیم و او هم قبول کرد. در این شرایط که ظاهر امر نشان می‌دهد عملیات لو رفته است، عقب‌نشینی کنیم. وقتی از واگن خارج شدیم، دیدیم که تیربار دیشب به حدی زیاد بوده که باعث شده بود آجرهای روی سقف واگن‌ها، تماماً خورد و پراکنده شوند.

به حدی که به‌جرئت می‌توانم بگویم روی سقف واگن، ۴ میلی‌متری بیشتر خاک، نمانده بود. طوری که اگر بگویم این گلوله‌باران تا حدود یک ساعت دیگر ادامه پیدا می‌کرد، حتماً سقف واگن‌ها سوراخ می‌شد و آتش به داخل قطار می‌آمد. واقعاً صحنه عجیبی بود.

از لحظه‌ای که تاریکی آسمان به زمین سایه انداخت تا تلالو سپیده‌دم، همچون باران آتش تیر بر سر ما می‌ریخت. لطف خدا بود که این نبرد تا صبح بیشتر دوام نیاورده بود. فرمانده پیشنهاد داد قبل از برگشت یکسری به خط بزنیم، همین‌طور که داشتیم به سمت جلو می‌رفتیم که یک صحنه واقعاً عجیبی دیدم. به حدی از رزمندگان شهید شده بودند که راه نبود بین بدن‌ها پا بگذاریم و عبور کنیم.

دو شب قبل یعنی شب آغاز عملیات یک گردان به این منطقه آمده بود و به خاطر لو رفتن کربلای ۴ توسط ماهواره‌های آمریکایی پس از جریان «مک فارلین»، بعثی‌ها توانسته بودند رزمندگان ما را قتل‌عام کنند. کاری هم از ما ساخته نبود و حتی نمی‌شد آنجا ایستاد چون گلوله می‌آمد و در همین لحظه پیام آمد هرکجا هستید عقب‌نشینی کنید و ما هم برگشتیم عقب. وقتی داشتیم برمی‌گشتیم آتش‌بار کم شده بود و آمبولانس‌ها وارد منطقه شده بودند. جنازه‌ها را جمع می‌کردند و اگر مجروح و زخمی بود مداوا می‌کردند.

وقتی یک نفر از ما جدا شد
 ریحانه رهبر
سلام

اولش مثه بقیه ی شهدا برام پیدا شدنشون برام عادی بود

ینی فکر نمی کردم که حکمتی پشتش باشه

یکم که چرخ زدم تو فضای مجازی

دیدم با اومدنشون چه دلهایی که پر از اشک نشده

چه تحولی که تو غیرت مردم ایجاد نشده

چقدر همه جا درد این شهدا پیچیده

و چقدر همه دلهاشون بهم نزدیک شده

چه شوری توی ملت ایجاد کردند

این ها هنوز هم با دشمن دارند میجنگند
حتی وقتی شهید شدند


اینجاس که معنی این رو میفهمم که میگه : شهدا زنده اند و نزد پروردگار روزی می گیرند

اینها هنوز هم استقامت میکنند و میجنگند

اما ما غافلیم و فقط ادعا داریم



منبع : http://azf06.blog.ir/

عروسی

..... مادر شهیـــــد .....
شبی در عالم خواب دیدم که جواد به من گفت :
" مادرم ! شما شبهای جمعه دیگر سر قبر من نیایید ، چون ما شبهای جمعه به کربلا می رویم ، وقتی شما می آیید ، امام حسین ' علیه السلام ' می فرمایند : " شما بازگردید ، دیدار مادرتان واجب تر است " .. شهید : خانجانی
«« یا اباعبدللـــــــه »» کربلا خواستنم ، از هوسم نیست ، ولی ....
خاکتان طعم عسل داشت ، نمک گیرم کرد .....

قرار بود ما زیر آبی برویم تا ایران آزاد و سربلند بماند

شما زیر آبی میروید که چه بشود؟؟؟؟

وقتی رفتیم... رییس جمهور در خیابان بهارستان زندگی میکرد
وقتی برگشتیم ... رئیس جمهور تا خیابان بهارستان هم به استقبال مان نیامد

وقتی ما میرفتیم شما هم گاهی در جبهه ها به ما سر میزدید
امروز که برگشتیم حتی زحمت نکشیدید در همین تهران به استقبال مان بیایید

وقتی ما رفتیم تمام ایرانی ها از نخبه و سیاست مدار و پزشک و.... به ایران بازمیگشتند
امروز که برگشتیم دیدیم هر ایرانی که میتواند از کشور فرار میکند

وقتی ما رفتیم فقط شهید رجایی به آمریکا سفر کرد و آن هم برای دفاع از حقوق ایران و ایرانی
امروز که برگشتیم شنیدیم مد شده مسئولین همراه خانواده به آمریکا سفر میکنند و پای مجسم آزادی عکس سلفی میگیرند

وقتی ما رفتیم شما هم به ایرانی بودن تان افتخار میکردید
امروز که برگشتیم دیدیدم خیلی از شما اقامت کشورهای غربی را برای خود و خانواده تان گدایی میکنید

وقتی ما رفتیم وعده ی غذای هیئت دولت، نفری یه بشقاب قیمه بود....
امروز که برگشتیم شنیدیم و دیدیم که سفره های میلیونی پهن میشود

وقتی رفتیم شما هم مثل ما پایین شهر زندگی میکردید!!!!!
خبری از بنز ضد گلوله نبود!!!!
فیش های حقوقی میلیاردی کجا بود؟؟؟
اختلاس حرام بود...
در دفترهای تان به روی خلایق باز بود....
خدمت به خلق..... افتخار بود!!!!!

راستی دروغ هم........ نمیگفتید!!!!!!

تنها شباهت رفت و آمد ما در یک چیز بود.....
آن روزها بودند کسانی که با ما نمی آمدند و فقط در نمازجمعه شعار جنگ جنگ تا پیروزی سر میدادند
امروز هم که برگشتیم بسیاری غریبه ی ناآشنا دیدیم که ما را به نفع خود مصادره کرده بودند

انگار قرار بود رفت و آمد ما... فقط برای عده ای... منفعت به بار آورد.......


سرتان را درد نمی آوریم.... وقت گرانبهایتان را هم نمیگیریم
کلام آخر اینکه
قرار بود ما زیر آبی برویم تا ایران آزاد و سربلند بماند
شما زیر آبی میروید که چه بشود؟؟؟؟

دشمن.... سر ما را زیر آب نگه داشت تا غرور ایرانی را خدشه دار کند
مراقب باشید وقتی زیر آب هستید.... مبادا خدا..... گلویتان را فشار دهد....

فردا که ما با ملت ایران رو در رو شویم... خواهیم گفت: شرمنده ایم..... نفسم.. توانم و قدرتم همینقدر بود.....
شما که امروز با مادران و پدران ما مواجه نشدید اما
فردا که با خود ما مواجه شوید...... چه پاسخی خواهید داد؟؟؟؟

«ایستگاه آزادی»

در پی تشییع باشکوه و غیرتمندانه‌ی پیکر مطهر ۲۷۰ شهید دوران دفاع مقدس با حضور پرشکوه و حماسی مردم تهران، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیام تقدیر و سپاس صادر کردند.


http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1394/13940326232333f96.jpg

متن پیام رهبر انقلاب به شرح زیر است:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
صلوات و سلام خدا بر شهیدان عزیز که مشعل توحید را با ایثار خود بر فراز میهن اسلامی برافروختند و صلوات و تحیات خدا بر شهیدان مظلوم غواص که با ظهور و حضور خود این فروغ خاموش‌نشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گرانبها و ذخیره‌های معنوی ملت را با شکوهی هر چه تمام‌تر در کشور برافراشتند.
سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستم‌دیده‌ی شما و سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی، بال گشوده‌ی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بی‌پایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه‌های نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید‌ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می‌فرماید و غبارها را می‌زداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیت‌پذیر که خطاب لطیف الهی را به‌درستی می‌شناسید و می‌نیوشید و پاسخ می‌گویید. حضور پرمضمون امروز شما در تشییع این دردانه‌های به‌میهن‌بازگشته یکی از به‌یادماندنی‌ترین حوادث انقلاب است. رحمت خدا بر شما.
و سپاس بی‌حد از خدای مالک دلها و سلام بی‌پایان بر حضرت بقیةالله روحی‌فداه که صاحب این ثروت عظیم است.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
سیّد علی خامنه‌ای
 ۲۶ خرداد ۱۳۹۴

شهید

حجت‌الاسلام ماندگاری با اشاره به مراسم تشییع 270 شهید در گفت‌وگو با فارس مطرح کرد
ماجرای شهید غواصی که 70 زخم روی بدنش بود/ ملتی که روحیه مقاومت نداشته باشد در برابر دشمن ذلیل می‌شود/

یک استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه ملتی که روحیه مقاومت نداشته باشد در برابر دشمن ذلیل می‌شود، گفت:‌ با مذاکره هسته‌ای مخالف نیستیم با ذلت پذیری مخالفیم.

خبرگزاری فارس: ماجرای شهید غواصی که 70 زخم روی بدنش بود/ ملتی که روحیه مقاومت نداشته باشد در برابر دشمن ذلیل می‌شود/بعثی‌ها از بچه‌های غواص عقده عجیبی داشتند
حجت الاسلام محمد مهدی ماندگاری استاد حوزه و دانشگاه در گفت‌و‌گو با خبرنگار سیاسیخبرگزاری فارس، با اشاره به مراسم تدفین شهدای غواص، اظهار داشت: تمرین‌های سخت غواصی در آب‌های سرد و هوای سوزناک زمستان، از سختی‌های جان فرسایی بود که این شهدا به جان می‌خریدند.

وی در ادامه به ذکر خاطره‌ای در این زمینه پرداخت و تصریح کرد: خاطرم هست در یکی از شب‌هایی که بچه‌های غواص قصد تمرین داشتند، یکی از رزمنده‌ها گفت حال خوبی ندارم و امشب برای تمرین نمی‌توانم بیایم. هوا خیلی سرد بود و شرایط خیلی سخت بود. مربی و فرمانده‌ای که مسئول آموزش غواصان بود گفت بهتر است بیایی. گفت نمی‌توانم سر درد دارم. مسئول آموزش مجدداً می‌گوید حیف است، بیا، پشیمان می‌شوی، چند مرتبه گفت و نهایتاً مسئول آموزش یک جمله‌ای گفت که این رزمنده عزیز خیلی شرمنده شد.

حجت‌الاسلام ماندگاری ادامه داد: مسئول آموزش غواصان گفت که من 3 شب است که از شدت تب دارم زیر آب عرق می‌کنم و کنار نکشیدم و می‌دانی چرا و به چه عشقی با این حال به تمرین می‌روم؟ برای اینکه روزی می‌آید که نه آبی هست و نه لباس غواصی و نه سفره شهادتی و فقط و افسوس است، فرمانده بعدها شهید شد و آن رزمنده‌ای که به خاطر سردرد تمرین نکرد هنوز با افسوس زنده است.  ادامه

175 شهید غواص با دست‌های بسته آمده‌اند تا یک ملت را از بند هر اسارت احتمالی و تحمیلی آزاد کنند./  175 شهید غواص با لب‌های تشنه آمده‌اند تا یک ملت را سیراب کنند و کسی به‌خاطر کمبود آب، ملت را ذلیل بیگانگان نکند. / بیایید دستان دعاگوی خود در ماه مبارک رمضان را به تابوت‌های نورانی شهیدان متبرک کنیم تا به استجابت دعاهایتان مطمئن باشیم.

یکی از مصادیق سخن مقام معظم رهبری که شهدا مظهر قدرت ایران هستند، همین است که:

  • 175 شهید غواص با دست‌های بسته آمده‌اند تا یک ملت را از بند هر اسارت احتمالی و تحمیلی آزاد کنند.
  • 175 شهید غواص با لب‌های تشنه آمده‌اند تا یک ملت را سیراب کنند و کسی به‌خاطر کمبود آب، ملت را ذلیل بیگانگان نکند.
  • 175 شهید غواص از ضیافت الهی آمده‌اند تا ما را نزد خداوند متعال شفاعت کنند و برای مهمانی رمضان آماده نمایند.
  • خدا چه قدرتی به شهدا داده است که خود فرمود: «وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم‏؛ و کسانى که در راه خدا به شهادت رسیده‏اند، خدا هرگز اعمالشان را باطل و تباه نمی‌کند..»
  • بیایید از شهدا قدرت بگیریم و دستان دعاگوی خود در ماه مبارک رمضان را به تابوت‌های نورانی شهیدان متبرک کنیم تا به استجابت دعاهایتان مطمئن باشیم.     علیرضا پناهیان    1394/03/24

(تشییع ١٧٥ شهید غواص دفاع مقدس/ سه شنبه ساعت ١٦ - میدان بهارستان)

مادرها همیشه دسته گل به آب می دهند...
مادر موسی به نیل
ام البنین به علقمه
۱۷۵ مادر به اروند
شادی روح همه شهیدان فاتحه و صلوات

شهید